Ooma
پرسش (1402/01/15):

خانوما نظرتونو میخاستم ببینید من الکی ناراحت هستم یاحق دارم

سلام خانوما سال نو مبارک باشه
ما یه هفته پیش رفتیم شمال خانواده همسر من تو شمال یه خونه ویلایی قدیمی دارن رفتیم اونجا تو خونه فامیلای همسرم بودن که همسرم بخاطر خانواده من یکاری کرد که رفتن حالا بگذریم که چقدر بحث شده سراین قضیه ۳ روز شمال بودیم که هوا بارونی شد گفتن الکی نمونیم برگردیم توراه پسر من دل درد شدید گرفت بالا میورد گریه میکرد از یه طرفم اتوبان ترافیک خیلی سنگین بود به همسرم گفتم برگردیم بچه ها دارن اذیت میشن زنگ زدیم که ما برمیگردیم بریم دکتر بهمون گفتن میخای برگردی چرا بهونه میاری ما برگشتیم شمال جمعه بود مطبی باز نبود رفتم دارو خونه دارو گرفتم چن ساعت بعد پسرم خوب شد ولی ازاون روز خواهر برادرم یه زنگ نزدن که بچه بهترشده چیشد شوهرمم میگه دیگه زنگ زدن جوابشونو نده چیکار کنم

با کی بحث شده بود سر قضیه ی
یعنی فامیلای شوهرت ناراحت شدن بحث کردن باهاتون
خانوادت مونده بودن همون خونه ویلایی پدرشوهرت اینا شما برگشتید
خیلی پیچیده توضیح دادی عزیزم کی ناراحت الان برای چی خوب ناراحتن که چی خانوادت
اره که چرا اونا شمال بودن مارفتیم ناراحت شده بودن
شما خبر نداشتید که اونا اونجا هستن

نه باهم برگشتیم وسط راه بچه من مریض شد من برگشتم شمال
آهان فکر کردن شما میخوای جاشون بذاری برگردی
اره
فکر کردن شما قالشون گذاشتی خودت برگشتی بری عشق وحال
زنگ بزن قشنگ به مامانت توضیح بده که اینطور شده اونم بهشون بگه
اونا الان قهر کرده باهاتون بهشون برخورده شما هم زنگ نزن بنظرم تا خودشون ببین عکس العملی نشون میدن یا نه
مامانم تو ماشین ما بود برگشتیمم پیش ما بود حتی خودش گفت برگردیم بچه ها دارن اذیت میشن
خوب دیگه مهم اینه مامانت بوده ودیده مامانت خیلی راحت میتونه بهشون بگه پس
الان شوهرم همش میگه خانوادت منفعت طلبن خرشون که ازپل میگذره همه چی یادشون میره
بنظرم شما زنگ نزن تا خودشون بیان شما دلیلت موجه بوده اصلا برگشتی هم که برگشتی ناراحتی نداره که اونا خودشون بچه ی خودشونم اینجور میشد بببینم خودشون واقعا چی می‌کردن
الان فقط ازاین ناراحتم چرا یه حال بچمو نپرسیدن
والا تو موقعیت و شرایط شما نبودن ونباید هم ناراحت میشدن سفر همینجوری اتفاق های غیر منتظر می افته مخصوصا که با بچه باشی
خوب دیگه شما اصلا ناراحت نشو نپرسیدن که نپرسیدن بهتر برای من که حالا اصلا مهم نبود اگه نمی‌رسیدن هم
منتظر هم نمیموندم که بپرسن منم میشدم عین خودشون من الان با همه شدم عین خودشون
اونا خودشون هم گفتن برگردیم والاانگاری سندومدرک می‌خوان از آدم که واقعا حال بچه بد حالا خوب مامانت بوده ودیده
سلام
شما هم زنگ نزدید ببینید اونا رسیدن یا نه؟
نه چون خیلی بد باشوهرم حرف زدن همسرم میگه داداشم به دامادمون پشت گوشی گف قطع کن بیا
بعد همسرم بهشون گف برگردیم خونه اونا گفتن نه بریم تالش
بعد ده دقه که حال پسرم بدتر شد زنگ زد گف شما برید من دارم میرم درمانگاه کسرا حالش خوب نیس
هم خانواده خودت هم خانواده شوهرت باهم شمال بودین؟
گلم من ترجیح میدم حتی اگه سخت هم باشه با همسر و بچه هام برم مسافرت وقتی قراره چند خانواده باشیم می‌دونم بالاخره یه دلخوری الکی به وجود میاد من خواهرم شمال ساکنه باور کن پارسال که با داماد و خانواده ی خودمون رفتیم یه مشکل بود دو ماه بعدشم با خانواده ی شوهرم جا گرفتیم رفتیم بازم همین بود تصمیم گرفتم بعد یه سال اگه خدا بخواد تابستون خودم با شوهرم و بچه ها برم به نظرم شما اصلا تحویل نگیر و واقعا حق با همسرته
به نظر من کار قشنگی نکردن حتی اگه برداشت شونم بد بوده باید نهایت تشکر رو از همسرت میکردن بعدکه برگشتین گله میکردن
اینجور ک میگی نمک خوردن نمکدون شکوندن
من بودم زنگ میزدم به داداشم میگفتم این رسمش نبود ی تشکر ک نکردی اونم رفتارت
بزار بدونه
اصلا هم فکرتو درگیر اینجور چیزا نکن بشین زندگییتو بکن
دغدغتو قربون😌😌😌
ولش کن بایا
منم اصن راضی نبودم برم مسافرت همش میگفتم خودمون بریم مشهد ولی شوهرم دوس داره بادوسه خانواده مسافرت بره که خوش بگذره اخرشم این شد فقط یه حرف موند گردنم هیچیم نمیتونم بگم همه حق باشوهرمه
نه دخترخاله های شوهرم شمال بودن ماکه رفتیم تو خیابون مارو دیدن زنگ زدن ما میریم شما بیاید بمونید با بچه اذیت نشید
اخلاقش بده زنگ بزنم بدتر میشه ولی به خواهرم دیشب پیام دادم همرو گفتم

سوالات مشابه