Ooma
پرسش (1401/08/01):

تجربه طولانی من دوست داشتی بخون (پارت یک)

سلام دوستان خوبم امروز ۸روزه زایمان کردم خداروشکر میکنم دوران پر استرس بارداری رو پشت سر گذاشتم الان گل پسرم بغلم هست می‌خوام تجربه قبل زایمان و بعد از زایمان رو برای دوستانی که مامان اولی بذارم
اول بگم زن عموی همسرم کارشناس مامایی هست و رییس بخش زایمان بیمارستان بهمن منم ازش خواستم یه دکتر خوب بهم معرفی کنه که خانم دکتر اخلاق نجات رو معرفی کردن ولی چون قراردادشون با بهمن تموم شده بود قرار شد هر بیمارستانی که خواستم زایمان کنم زن عموی همسرم هم به عنوان دستیار کنار خانم دکتر باشه🤭نه ماه بارداری که سپری شد از اواخر ماه هشتم من یه ذره سرگیجه داشتم و مقداری فشارم بالا رفت در حد ۸ روی ۱۱ میگم بالا چون همیشه ۹ روی ۶ بود خلاصه دکترم گفت بهتره سزارین بشی و بیشتر از این نمونی امکان داره خطرناک باشه منم قبول کردم من قرار بود تو بیمارستان لاله زایمان کنم حتی کلاس های بارداری لاله رو رفتم با ماماها آشنا شدم و ...
تو هفته آخر دکترم تماس گرفت گفت اگه مشکلی نیست بیا بیمارستان گاندی زایمان کن من چون شنیده بودم گاندی زیاد رسیدگی نمیکنن اول مخالفت کردم ولی بعد از صحبت های خانم دکتر اکی دادم خلاصه قرار شد ۲۲مهر روز جمعه ساعت ۱۰ عمل سزارین بشم زن عموی همسرم هم کنارم باشه
همه چیز رو آماده کردیم ساک خودم و نوزاد گیفت هایی که قرار بود به مهمون ها بدیم خلاصه همه چیز آماده بود که صبح ما ساعت ۷ بریم و عکس و اینا بندازیم و پذیرش شم شب هم ساعت ۱۰ سوپ خوردم و دیگه چیزی نخوردم تا ساعت ۲:۳۰ هم بیدار بودیم و بعد خوابیدیم یکدفعه ساعت ۴:۳۰ یه آبی لای پام راه افتاد اندازه کف دست سریع همسرم رو بیدار کردم اول فکر کرد صبح شده بعد بهش گفتم نگران نباش کیسه آبم پاره شده یکدفعه مثل فنر پرید و با استرس باید چی کار کنیم گفتیم هیچی بذار من برم دستشویی وسایل رو بردار بریم در حین رفتن به دستشویی یکدفعه آبی با شدت شروع به ریختن کرد انگار شیر آب باز شده بود دیگه من نفهمیدم شروع کردم به جیغ زدن و گریه کردن که الان یه بلایی سر بچم میاد همسرم از من بدتر واقعا شرایط وحشتناکی بود با اینکه تو کلاس های بارداری گفته بودن نگران نباشین زمان می‌بره تا کیسه آب کامل تخلیه شه ولی تو اون شرایط واقعا نمیشد به این فکر کرد همینطور ازم آب میومد همسرم زنگ زد اورژانس گفتن دراز بکشه تا ما برسیم بعد زنگ زد به دکترم، دکترم گفت آروم باشین سریع برین بیمارستان زنگ زد به خونه هامون اطلاع داد که سریع بیاین بیمارستان منم مثل چی داشت آب ازم می‌رفت و گریه میکردم زنگ زدیم اورژانس رو کنسل کردیم و خیلی آشفته بدون اینکه هیچکدوم از وسایل رو برداریم رفتیم سمت بیمارستان در عرض ده دقیقه رسیدیم بیمارستان و رفتیم به سمت بلوک زایمان حالا همه اونجا خواب بودن و موقع تعویض شیفت بود منودر حالی که همینطور آب ازم می‌رفت خوابوندن روی تخت سریع به دکترم زنگ زدن و شروع به گرفتن آن اس تی کردن از ترس تمام بدنم میلررزید بهم گفتن نترس هیچی نمیشه زمان داری نگران نباش ولی مگه میشد تو اون شرایط نگران نباشم من تا ساعت ۶:۳۰ روی تخت بودم و بچه هم اصلا تکون نمی‌خورد هرچی ماما اومد شکمم رو چلوند که بچه تکون بخوره فایده نداشت داشتم قبض روح میشدم حالا همسرم رو فرستادن برای خریدن ساک مادر و نوزاد😑 چون مال خودمون رو نیاورده بودیم
دکترم هم اومده بود و در بخش جراحی منتظرم بود چون تعویض شیفت بود کلا انگار همه چیز رو هوا بود رسیدگیشون رسید به صفر حتی داروخانه باز نبود واسه ساک و ... موقع تعویض شیفت سرپرستار که داشت وضعیتم رو شرح میداد گفت نوار قلب بچه خوب نیست من دیگه تا دم مرگ رفتم و اومدم با این حرف تا ساعت ۸ بهم وصل بود ولی بچه تکون نخورد دیگه اورژانسی منو بردن اتاق عمل اینم بگم زن عموی همسرم موبایلش آنتن نمی‌داد، دکترم گفت سریع کارهاش رو بکنید خوابوندنم روی تخت حدود ده نفر بودن دکتر بیهوشی یه خانوم مهربون بود بهم گفت می‌خوام بهت آمپول بزنم حالت جنینی روی تخت بخواب و پاهاتو جمع کن بعد سه تا آمپول داخل نخاعم زد گفت پاهات دارن داغ میشن گفتم آره منو برگردوندن دستام رو بستن به تخت یه پرده کشیدین یه لحظه حالت تهوع بهم دست داد هیچی رو حس نمی‌کردم فقط از طریق صداهاشون می‌فهمیدم دارن روم یه کاری میکنن یکدفعه صدای گریه پسرم اومد😭 دکترم گفت مهدیس خیالت راحت بچه سالمه منم شروع کردم به گریه کردن🥺
ادامه سری بعد🥰

منو بگو هر چه بیشتر میخوندم بیشتر استرس میگرفتم آخرش پاهام به لرزش دراومد تا سلامتی بچه نفس عمیق کشیدم
خب خداروشکر بخیر گذشت
تولد شازده پسرت رو تبریک میگم عزیزم ان شاءالله زیر سایه پدر و مادرش ۱۲۰ بشه داغش نبینی
قدم نو رسیده مبارک🥰
یه سوال، وقتی کیسه آبت پاره میشه، تا برسی بیمارستان یکسره لباست خیسه؟ یا از چیزی استفاده میکنی که لباست خیس نشه، ببخشید پرسیدم آخه این سوال همیشه تو ذهنمه، کسی که کیسه آبش پاره میشه چکار میکنه
ثانیه ثانیه زایمان خودم اومد جلو چشمم😢😢... خداروشکر که بخیر گذشت. قدم تو رسیدتون هم مبارک باشه 💓
منکه خارج شهر بودم کیسه آبم پاره شد تا رسیدم همیجور آب میومد با حجم زیاد. بنظرم هیچی جلودارش نیس چون خیلی میاد
قدم نو رسیده مبارک⚘⚘⚘🤰
مهدیس هفته چندم زایمان کردی؟
طبیعیه من گریم گرفت؟🥴
منم گریم گرفت استرس گرفتم بجاش🥺🥲🤣🤣
منم🥲😩😓
منم گریه کردم تا وقتی گفت صدای گریه بچه ام اومد
ولی بازم گریه کردم از شوق صداش
همیشه همینه
اونجور مه برنامه ریزی نیکنی پیش نمیره همین یهویی شدنش قشنوه و خاطره میشه
تولدتش مبارک گل پسرت
عزیزم اولا مبارکت باشه ❤ دوما الهی چقدر اذیت شدی!! خدا روشکر که الان پسرت سالم بغلته
قدم نو رسیده مبارک مهشید جان بقیش کو؟؟
قدم نورسیده مبارک اشکمون در امد
مبارک باشه عزیزم اشکمون رو دراوردی خانم
خدا رو شکر پس حق داشتی اون روز تاپیک زدی گفتی از دوران پر استرس بارداری نجات پیدا کردی
قدم نو رسیده مبارک عزیزم🥰🥰🥰💝💝💝💝
الان ک سزارین کردی حالت خوبه؟
میتونی راحت بلند شی و بشینی؟
درد داری؟؟
قدم نو رسیده مبارک
چه شرابط پراسترسی بوده
ممنون عزیزدلم از لطفت😘
ممنون خانم گل😘
عزیزم به قدری آب ازم میومد که کل لباسام کفشم صندلی ماشین خیس آب شد اصلا بند نمیومد واسه همین خیلی ترسیده بودم
ای جانم انشالله خدا حفظش کنه
ممنون از لطفت😘
دقیقا
ممنون گلم
سی و نه هفته و دو روز
🥺🥺
🥺🥺
خیلی استرس داشت واقعا
🥺🥺
عزیزم🥺🥺
ممنون عزیزدلم خدا دختر گلت رو حفظ کنه🥰😘
ممنونم گلم خیلی سخت بود ولی واقعا الان که بغلمه خداروشکر میکنم گذشت
ممنون گلم حالا بعد زایمان و دوران نقاهت رو می‌نویسم میذارم
ممنون عزیزدلم🥺
ممنون از محبتت گلم🥺
ممنون عزیزدلم
آره واقعا کل بارداری یک طرف اون شب آخر یک طرف
ممنون گلم آره واقعا پدرم دراومد
الان بعد از ده روز خیلی بهترم حالا بعد از زایمان و تجربش رو می‌نویسم برای دوستانی که مثل خودم دفعه اولشون هست میذارم شاید به دردشون بخوره
فدات مهربون❤
وای من آخرش گریم گرفت... چقدر ما مادرا روحمون حساس میشه 🥺
عزیزدلم خوشحالم که در صحت و سلامتید هر دو
ان شاءالله قدمش پر برکت باشه

سوالات مشابه