Ooma
پرسش (1401/04/02):

خونریزی بعداز برداشتن رحم

دکتراوما خسته نباشید مادرم ده سالی میشه رحمش روبرداشته از دیشب خونریزی دفع لخته داشته ۵۲ سالش هستش
ازچی میتونه باشه خونریزی؟

مثلا میری خونه پرت دو روز سه روز میمونی هرماه خوب بهش بگو بیاد پیش
آره واقعا
اینارو تو تلگرام گفته؟؟؟
کیا تو گروه هستن؟؟
اره خیلیا بودن من باخدا اومد لف دادم نمیدونم هنوز گروه دایره یا نه
مگه چشه باخدا؟؟؟
وای توروخدا نگار
من اون هفته باشرایط بانو به حدی ناراحت شدم که خدا میدونه فقط روزبعدش برا نی نی ابجی زینب وای خدا که چی گذشت برام نمیدونم چجوراون شرایط و اون لحظات رو توصیف کنم برات متوجه بشی وای من همون لحظه قبلترش اومده بودم اوما که بگم زینب دیشب عکس نی نی رو فرستاده بودی من ندیدم برام بفرست منم ببینمش بخدا همینکه اومدم تایپک روباز کردم دیدم زینب نوشت بچه ها براحال دل ابجیم دعا کنید بقران همون لحظه از تایپک اومدم بیرون ترسیدم گفتم نکنه خبربدی داره سریع اومدمم بیرون
باز بعدچند دیقه دلم طاقت نیووورد برگشتم داشت میگفت دکترزنگ ابجیم زده گفته مغزش مشکل داره اکسیژنش رو برداریم که تموم کنه
وای خدا که من اون لحظه چه هاکه اون لحظه وشرایط نی نی رو جلو خودم برا خودم تفسیرمیکردم که وای الان اون بچه چجور باید جوون بده چجور جلونفس کشیدنش رو بگیرن وای اون نی نی چه حالی داره الان چی به سرش اومده وداره چجوری میمیره وای از این تصورات خودم همینجور اشک میریختم یهو باصدای هق هقم آوین اومد پیشم چرا گریه میکنی بقران هروقت ناراحت شم فشار عصبی بهم وارد شه در کسری ازثانیه گردنم قفل میکنه انگار میخ داغ توگردنم فروکردی
انچنان حمله بهم دست داد تا ۲۴ساعت این حال رو داشتم گردنم حس آویزون شدن رو بدنم رو داشت نمیتونستم گردنم روصاف کنم تا دارو خوردم واینا شرایطم بهترشد
حرف زیاد زدم ببخش فقط مخلص کلام این بود که نگار منم وحشتناااااککک ناجور شرایط حتی مجازی ناجور روم اثر میزاره بخدا تا چندروز اون لحظه جوون کندن یه طفل معصوم رو براخودم توذهنم تصویرسازی میکردم

توام انگار مثه منی 🥺🥺🥺🥺🥺
نگارجون الهی که ۱۵۰ سال سایه شوهرت بالاسرخودت وبچه هات درکمال خوشحالی وسلامتی بالاسرتون باشه
فکرشم نکن اصلا😥😥
من نمیخواستم بگم ولی بیشتر وبیشتر وبیشتر فقط دلم وفکرم برا اون طفل معصوم که یکهو هم مادر هم پدر رو همزمان از دست داده میسوزه🥺🥺🥺🥺
زهرا وقتی ازدواج کرده شوهرش با اطلاع کامل که زنش یه طفل معصوم بی گناه داره تن به این ازدواج داده نباید اینجور برخورد کنه زهرام نباید این رو قبول میکرد
حالا باز اگه واگه پدر اون طفل معصوم زنده بود میشد کم وبیش به شوهرش حق داد ولی خوب پدر اون طفل معصوم تو دنیا نیست نباید مانع دیدنشون بشه🥺🥺🥺
من به هردری به هر صخره ای چنگ میزدم برا یه لحظه دیدنش 🥺🥺🥺
بخدا هنوز متین باید یه سال وخرده دیگه بره سربازی بااینکه تمام تلاشم رو میکنم و شرایط بیماریمم اجازه میده برا معافیتش
بااینا بازم تن وبدنم میلرزه برا اینکه یه صدم درصد شرایط تغییر کنه نشه یانتونم معافش کنم منو روانی میکنه که ازم دورشه وای براینکه نبینمش🥺🥺🥺
😔😔
وایییی منم خیلی ناراحت شدم
واقعا گناه بچش چیه😔😔😔
من نمیتونم
مخصوصا اون شوهر.پدر بچم نباشه
نگار چرا خودتو اذیت میکنی دختر
فکرشو نکن شیرت تلخ میشه
وقتی من ازدواج دوم کنم باید بچمم کنارم باشه
یه مادر با این شرایط باید قبول کنه ازدواج کنه
من یادم نبور اصلا
وااای
اخی 🤕🤕
بزار بازی کنه
ولی پیشش باش دربیار بعدش
دقیقا
اینکه هم مادر نداره هم پدر خیلی سختع
مخصوصا پسر که رابطه اش باید با مادرش خوب باشه
حس خوبی ازش نمیگیرم اومده تو گروه بهش میگیم عکس بده میگه من نمیدم😐فقط میخام تو.گروه باشم
بچه ها همه حرفاتون درسته دقیقا غصه منم سر همینه اذیتیم برا همینه
میگم این بچه بنده خدا پدر نداره مادرم داره ولی نداره خوب گناه داره
مرضیه خانواده شوهرش گفتن که ازدواج کنی پسرت بهت نمیدیم ببری پیش خودت
خوب نیاز نیس ببره پیش خودش اشکال نداره نبر ولی وقتی میایی خونه بابات برا یکساعتم شده بگوش بیاد ببینش
یا یه.چی گفت خیلی ناراحت شدم
گفت اصن به گوشی پسرم زنگ نمیزنم
گفتمش چرا
گفت اخه خانواده شوهر سابقم میگن بزار رو بلند گو
خوب بگن مگه.میخای چی بگی یا چه اشکال داره صدات بشنون
گفت هروقت میاد خونه بابام با گوشی مامانم باهاش حرف میزنم
نمیدونم چرا خیلی ناراحت شدم برا بچهه
حدقل بزار شمارت داشته باشه پیام بده بهت زنگ بزنه حدقل اینطور رفع دلتنگی کنه
نگار خودتو اذیت نکن
حتما اون بچه تا حالا واسش عادی شده
انگار مادر هم نداره چون واقعا با عین غریبه فرقی نمیکنه با این رفتاراش
حالا هرچقدر بگه من غم بزرگی دارم
ولی اینکه دستی دستی طفلت رو دادی و ازدواج کردی واسه من یکی تمومه اون ادم
شاید دیگه بگه من غم بزرگی دارم باهاش همزاد پنداری نکنم
چون میگم ازدواج اونقدرا نباید واست مهم باشه که از بچت بگذری اونم اینجور که الان تو شرایط زندگی سختی هستی
میگی شوهرت خوبه اوکی
ولی تو علنا در طی روز ازادی نداری حتی تو حیاط خونت بیای
این چه جور زندگی هستش
من نمیتونم و درکش نخواهم کرد واسه همین بعد اینکه پیاماشو خوندم نتونستم چیزی بگم
سلام بچه ها خوبید
سلام سودی خوبی تو؟
رستا رو بردی دکتر؟
میگم خانما کی دست و بالش هست ۵ تومن بهم قرض بده این ماه ن اخر ماه بعد بهش برگزدونم؟؟؟ واسه فردا میخام اگه
سودی من میتونم از مامانم بگیرم بهت بدم
واقعیت مرضیه نمیدونم تاپیک م رو خوندی یا ن ی دکتر گوارش تو ساری بردم خیلی ما رو ترسوند خیلی هم گاو بوو و بی اخلاق واقعیت من تا حااا پیشش نرفتم پیش اسمعیلی بابل میرفتم چون نوبت دهی ش دیر بود مجبوری رفتم ساری پیش اون دکتر احمق😑
خیلی لطف میکنی فقط مرضی من بخام برگردونم میشه ۳۰ م آذر یا اول دوم دی چون حقوق باید بیاد
اره کم و بیش خوندم
فقط به اون دکتر بسنده نکن
چند تا دیگه ببر
و درنهایت خودتو اذیت نکن
اشکالی نداره
فقط تا کی وقت داری بزنم واست؟
چون مامانم بلد نیست کارت به کارت کنه خودم بابد برم ازش بگیرم
تا فردا نهایت ۳؛۴ بعدازظهر میخام
اوکی حتما
شماره کارتت رو بفرست اینجا
حالا فردا پیش اسماعیلی نوبت گرقتم ببرم
واقعا شرمنده😮‍💨😮‍💨
این چه حرفیه فکرشو نکن
۶۰۳۷۹۹۷۱۴۱۰۷۹۹۷۱ سودابه علیزاده
گرفتم میخوای پاکش کن
آره پاک کن
آره مگه نبودی تو؟فک کنم من و تو و فهیمه بودیم
ای بابا 😥😥😥
من که همون لحظه میگفتم بچت چی؟
پرسیدم کجاست؟
جاش خوبه؟
واکنشش چطوره؟
میبینت چطوره.
وای دلم کبابه
پاک کرد همون شب
انگار با خودش بوده ولی خواسته ازدواج کنه گرفتنش هرچند گفت شوهرمم قبول نمیکرده
نمیدونم گفت بگم؟ماهم گفتیم بگو ولی کیا بودن نمیدونم.ولی گفت پاک میکنم ثنا ی وقت گوشیم نبره پیش عمش یا باباش پیاما ببینه
کدوم کارش؟
من بشخصه دلم برا بچه کبابه
نه نگار گفت شوهرم مشکل داره.گفت قبل ثنا اصلا نمیذاشته ولی بعدش ۰ون خودش پدر شده نرم تر شده ولی نه همیشه.مثلا سالی دو سه بار ی هفته میبرم خودش برمیگرده.گفت حتی ثنا تعریف میکنه هیچی نمیگه
منم همین میگم مریم گفت شوهرم نمیزاره زیاد پسرم ببینم
دوس نداره
خودشم گفت دوس ندارم شوهرمو پسرم باهم رو در رو بشن بالاخره شوهر منه ممکنه ناراحت بشه
اره گفت با خودم بوده خانواده شوهرم گفتن ازدواج کنی نمیزاریم ببری با خودت ولی بیا ببین بچتو
آره مارال کلی گفت ی بچه دیگه داره که نمیذارن ببینش.
من منتها گفتم شاید طلاق گرفته و بچه پیش باباشه.قشنگ یادم بود.
حتی اونشبم گفت فک میکنید گذشتم چیه؟من هیچی نگفتم
مریم منظورم شوهر سابق مرضیه بود مثلا این خو بنده خدا شوهرش مرده شوهری وجود نداره برا زهرا خانواده شوهرش هستن که گفتن بیا ببین بچه روهم
ای قربونت چکار میکنی با خودت؟
حتی گفت گفتن بیا خونمون ماهم تورو ببینیم بچه هم ببین
اونجاهم گفت که اخر هفته ها و روزا تعطیل که مدرسه نمیره میاد پیش بابام خانوادمم مرتب به من میگن چرا ازدواج کردی یا وقتی میام میگن چرا پسرت نمیگی بیاد که گفت از رفتنم پشیمونم میکنن
اینجور که گفت انگار باباش خیلی برا بچه تلاش میکنه.فقط امیدوارم زودتر بتونه بیارش پیش خودش.هرچند قطعا قطعا هیچکی برا اون بچه جای پدر و مادر نمیگیره
فدات ماه قبل ی قسط ندادم این ماه دو تا قسط باید بدم و تمام‌میشه واسه اون نمیتونم این ماه پول برگردونم
انشالله هرچی به صلاحشه همون بشه
واقعا غصه بچه دلم پاره پاره کرد اون شب
من بودم هیچ وقت هیچ وقت ازدواج نمیکردم مگر کسی که بچمو بخواد اونم بدونم از ته دل.
هرچند نمیشه کسی رو قضاوت کرد.نمیشه جای کسی بود
ولی همه میدونیم اون بچه الآن پر درد پر عقده.فقط خدا کمکش کنه
مریم میدونی من حتی میگم خوب ازدواج کردی شوهرتم بچه نمیخاست حدقل وقتی میایی خونه بابات بگو بچت بیاد پیشت
یه ساعت دوساعت بزار از نعمت مادر داشتن در ماه بهره ببره گناه داره
ی سری روانشناسا میگن باید به خودت فکر کنی توام آینده داری و اینا همیشه بچه نیست.زهرا هم اونجور رفتار کرده.
ولی من میگم وقتی بچه میاریم الویت بچمونه بعد خودمون.اون که نخواسته بیاد من آوردمش پس تا آخر عمر کوچیکشم بقول مرضیه حتی اگه مادر خوبی نباشم
خب شوهرش نمیذاره.اون دو سه روز در ماه که میره شوهرشم هست.
اگه ادم بخاد اینطور فکر کنه خوب بچه نباید بیاریم
بدبخت مگه بچه به خاست خودش اومده تو این دنیا
نه بابا نیس مریم
هرسری میره میگه قراره شوهرم امروز بیاد دنبالمون تو تاپیک خرید میگه
معلوم بود فهیمه هم عصبیه و هیچی نگفت
مریم تولدت بوده مبارک باشه
مرضیه جون تولد تو هم مثل اینکه هست مبارکا باشه
نگار ی آشنایی هست پسره و دختره زود ازدواج کردن حالا بخاطر ی سری مشکلات طلاق گرفتن مادره ازدواج کرده نمیدونم الآن تهران یا شمال.مرده(دوست فرهاد هم هست) هم بعد اون دوتا زن گرفته رفته.بچه الآن همون حدودا ۱۱،۱۲ سالشه با پدر و مادر پسره.
چند ماه پیش عروسی پسر داییم بود.این دختره با پدربزرگ مادربزکش بود.دختر پسر داییم ۹ باهاش دعواش شد لفظی.من اومدم گفتم تیام ول کن زشته عروسی عموته.گفت خاله خب رفته به مامانم شکایت کرده به اون دختره گفتم عزیزم چرا رفتی گفتی؟دوتا بچه سر ی صندلی دعوا شده ول میکردی شروع کرد که آره این فک کرده عروسی عموشه همه کاره خوب کردم گفتم منم گفتم زشته دیدم دختر پسر داییم گفت خاله ولش کن این اگه خوب بود مامان بابلش ولش نمیکردن برن 🤐🤐🤐وای من اون لحظه یخ کردم.
بعد دختره از اون شیطوناست به رو خودش نیاورد اصلا انگار ن انگار.ولی ولی قطعا مطمئنم اینو زیاد میشنوه و شنیده و چقد روش تاثیر بد داره.
حتی فرهاد میگه شیطنتاش یا اذیتاش بخاطر کمبود پدر و مادرشه
نگارر زیاد حرص نخور اونکه مادرشه بیخیالش شده من تو دور بر خودم ی همچین فردی دارم ک شوهرش معتاد بوو ازش طلاق گرفت بچش پیش پدر و مادربزرک پدری هست مادره ازدواج کرده سال دوازده ماه خبر بچش نمیگیره حالا ازدواج درست و درمون هم نکرده ها صبغه طرف سده خووش ببشتر سرکار میره بجای اینکه مرده خرجش بده خودش خرج مرده میده دخترش ۸ سالش بود ک طلاق گرفتن الان دخترش ۱۹ سالشه 😔😔😶‍🌫️
ی کمک مالی هم به بچش نمیکنه؛ البته خونه شوهرش ک بوده اونجا قسطی ک خونه خریدن خرجش بیستر ابن مادر بچه میداده و طلاق گرفته جرفش اینه ک من خونم ک ببستر قسطس خووم دارم گذاشتم برای دخترم واسه شوهرم با کار کردن خودم ماشین خریدم اونم دادم اونجاست و همه چیرم گرفتن اونا برای دخترم و الام نهایت سالی ی بار عید یا تولدش بهش پول بده، کلا نمیگه بچم نیاز بهم داره برم هفته یا ماهیی یکبار ببرمش بیرون یا چیزی
الهیییی بگردم😔😔😔
وایییی بمیرم برا دل بچهه وای خدا این چه حرفی بود😭😭
سودی بازم بازم اون بچه پدرش بالاسرشه هرچند معتاد
بخدا من خیلی از معتادا دیدم خوبن بد نیستن برا بچه هاشون خوبن
این پدرم نداره بچهه
یعنی علنن مادر داره ولی نداشتنش بهتره
صد درصد ادما اینطور هست ولی ندیده بودم از نزدیک
من خالم بعد شوهرش که رحمت خدا رفت خانواده شوهرش به زور بچشو ازش گرفتن چقد خالم دعوا کرد بحث کرد بچه بهش ندادن خالمم ازدواج نکرد تا پسرخالم بزرگ شد کلاس اول یا دوم بود تقریبا دیگه مستقل بود اصن پیش مامانش نمیومد بعدم ازدواج کرد مرتب بچه رو میبرد پیش خودش پسر خالم خودش میگفت نمیام با بودن شوهرت معذبم دوسال از من کوچیک تره هم بازی بودیم اون موقعه الان عقد کرده خالم با اینکه خودش بیکاره ولی ولی بخدا هر سال پول میده بچش بره مسافرت پارسال پول بهش داد نصف بلیط انتالیاشو
با همه اینا هروقت میشینیم دور هم همش میگه برا بچم مادری نکردم
با اینکه پسر خالم خودش اونارو انتخاب کرد و گفت میخام اونجا باشم و با اونا زندگی کنم
به خداوندی خدا نمیخام کسی رو تقصیر کار بدونم فقط دلم برا بچهه خون شد خیلی خیلی غصش خوردم با هر کلمه که میگفت دلم کنده میشد
سودی پول رو زدم
هر وفت اومد بهم بگو
فدات عزیزم مرسی😘
😒😒😒
نگار اونم بچست قطعا شنیده نگا باباش و مامانش ولش کردن رفتن.
یعنی به فرهاد گفتم انقد دلش سوخت گفت تف به رضا بی غیرت حالا زن گرفتی خو بچتم با خودت ببر.گفتم خو هر دختری قبول نمیکنه گفت خو مگه مجبوره بشینه خونه باباش پیش بچش حالا خیلیم کار داره هی زن میگیره🤐🤐🤐
بچش خر که نیس
بیچاره واقعا بچه ها این وسط چه گناهی کردن؟
اونا بی دفاعن مظلومن واقعا دلم میسوزه
ی عمه شوهرم هم دوتا پسر داشته شوهرش معتاد بوده و بیکار طلاق میگیره میاد خونه باباش ولی بچه ها میمونن پیش مادرشوهرش.میگه خدایی مث چی ازشون نگهداری میکرده ولی خب باز دلم پیششون بوده ولی نمیشده بیان پیشمم.ولی میدیدشون.تا ازدواج میکنه با همین بابای جاریم پسراش دیگه ۱۲ و ۱۵ ساله بودن میگه ی هفته میومدن اونجا میموندن.خیلی رفت و آمد داشتن.خداروشکر پسراشم خوبن دوتا.الآن راحت میرن خونش نوه داره به بچه ها مرده میگه عمه و عمو.
ولی درد بچه زهرا اینه یجورایی انکار میشه😥😥
عمه شوهرمم میگه.میگه خاک تو سر بابلشون کاش حداقل سرکار میرفت آدم بود میموندم بالا سر پسرام.حتی اولین بار ازدواج کرده عموهای بچه ها پسراش رو میبرن خونش گفت همونجا دخترا مرده رو دیده گفته این سه تا دختر داره چطور پسرات میخوا بمونن نامحرمن.گفت شوهرم گفته اینا دیگه خواهر برادرن.خدایی هر خرجی هم کنه براشون مرده نه نمیگه
من این یادم نبود
آره منم فهمیدم فهیمه داره میترکه و بزور و ی کلمه یا شکلک جواب میده.
پس فرداست عزیزم.ولی مرسی که به یادمید دوستای عزیزم
شاید شوهرش نمیذاره.نمیدونم ولی کلا شوهرش مخالفه که گفت زندگیم بهم میریزه.
من بهش گفتم.پرسیدم زهرا پسرت چکار میکنه؟واکنشش چیه؟گفت عادت کرده
متاسفانه بین بچش و ازدواج،ازدواج رو انتخاب کرده و پذیرفته.
انشالله هیچ وقت پشیمون نشه
سودی من تازه اومدم دارم میخونم.
من نخوندم.چی گفت؟الآن رستا خوبه؟
میدونی مریم من ترسشو درک نمیکنم
مثلا شوهره زنده نیس که.مزاحمش بشه یا تو یه شهر زندگی نمیکنن که بخان بشناسنش خانواده شوهر الانش
که البته اینامهم برا خودشن
نمیدونم چرا انقد دور میگیره
از بچش نه از هیچکس دیکه
خوب شوهره خودش بود از بچش میگزشت؟
😢توکه دیدی زنت بچه داره خوب نباید بگی نه
آره بنده خداها.قطعا هرچقدرم پدربزرگ مادربزرگ خوب باشن جای پدر ومادر نمیگیرن.حداقل جدا میشن یکی باید باشه نه هر دو بیخیال.البته فرهاد گفت پارسال مامانش با شوهرش رفته مسافرت شمال ی هفته این بچه رو هم برده.
ولی خب بازم بچه همیشه مادرشو میخواد
اره خوندم
بچه بنده خدا خوب از دوسالو.نیم اینطوره عادت کرده نباشی ولی کمبود تورو داره به اون که عادت نکرده
انشالله
مگه ندیدی گفت تو دوستی مشکلی نداشته بحث ازدواج که اومده شرط گذاشته که اینم قبول کرده
مریم میدونی من چی میگم
نیاز نبود زهرا اصن پسره رو ببره با خودش زندگی کنه
من میگم حدقل ماهی یه بار میایی مشهد بچتو ببین حدقل شده دوساعت اصن شب بیاد صب بره
شوهرتو خو نمیخاد بخوره
یه بچس مگه میخاد چیکار کنه
نه من اینو نخوندم
اخه انقد اعصابم خراب شد وسط پیاما گذاشتم رفتم اگه میموندم حتما یه چی بهش میگفتم
آره میدونم.باز الآن گفت سالی سه بار میبینمش قبل ثنا که اصلا.یعنی فک کن بچه ۴ ساله یهو مادرش ازدواج کرده رفته یهو نبودش
گفت تو دوستی میبردمش بیردن با خودم شوهرم خیلی باش خوب بود.فک کنم گف دو سال و نیم دوست بودیم
وای دروغ نگو قبل ثنا اصلا بچه رو نمیدید؟
بمیرم برا بچهه
😣دلم بدتر خون شد بخدا
😑لعنتی توکه دیدی این بچه داره خو با بچه قبولش میکردی حدقل این بچه بنده خدا از دیدن مادرش منع نمیکردی
الانم والا دیدن ندیدنش فرقی نمیکنه که
سالی سه چهاربار دو سه روز چیه مگه
یعنی مهر مادری تو سالی سه چهارروز میشه جبران کرد؟
فدات عزیزم پیامش برام نمیاد میرم تو همراه بانک میبیمم خیلی لطف کردی
چیز بدی گفتم؟؟
مرضی جون فدات ازه اومد پول یک دنیا ممتون از مادرتونم تشکر کن😘😘
فدات مریم مرضیه برام جور کرد
فدات شم باشه مرسی
گفت نمیذاشته.وقتی ثنا اومده خودش پدر شده بهتر درک میکنه
نگار امشب اون عمه شوهر که گفتم خونمون بود.بعد عمری یهو شروع کرد حرف زدن.گفت من جوونیمو گذاشتم برا بچه های اکبر آقا(شوهر دومش)گفت تهش من نامادریشون بود.از اونور برا بچه ها خودم چی؟مادری کردم؟همیشه ی چیزی ته قلبمه که چرا مادری نکردی زندگیشون خوبه الآن.الآن هستن ولی اون موقع چی؟اینا مریض میشدن من میرسیدم بشون میگفتم خدایا اگه الآن پسرم مریض باشه چی؟.ببین من قبلا بی تفاوت بودم امشب یهو با بغص گفتم حق داری اشکم دراومد😥😥😥خودشون هنگ کردن
اون شرطشو گذاشته ولی حقیقتا من جای زهرا بودم قبول نمیکردم.نمیگم میگفت بچتو بیار ولی میگفت اوکی نمیدن بهت میریم شکایت که هر ماه حق داری ببینیش.
نه عزیزم.شکلک ناراحتی فرستادم منم😘😘
بچه ها اون روز رقیه عکس خودشو شوهرش و عروس داماد فرستاد من اسکرین گرفتم
اگه کسی ندید بگین بفرستم بپاکم
مرضیه بفرس
هستی؟
مرضیه جونم تولدت مبارک عشق جونی🤩🤩😘😘😘
ماریا مریم جونم تولدت توام مبارک🤩🤩🤩
الهی که زندگی هردوتون هم ماری وهم مرضی غرق تو خوشبختی باشه🙏🙏🙏🙏❤️❤️❤️❤️
منم ببینم لطفا
گوشی من که در تصرف یکی دیگه است
باید باالتماس ازش بگیرم😅😅😅
مرسی فرزانه جونم😘😘😘😘
سلام به همگی
پیاما نخوندم چون وقت نکردم
بچها مریضی بانو چیه؟؟؟
اِ تولدشونه😍
تولدتون مباااااااااارک مرضیه و مریم عزیزم الهی که همیشه شادو سلامت باشید 😍😍😘😘😘💗💗💗🙏🙏🙏🙏💚💚💚💚❤️❤️❤️💖💖❤️💙💙💙😍😍😍😍
ببینم
فدات شم مرسی😘
ممنون عزیز دلم😗
مرضیه عکس بده
مرضیه هستی؟
چه باهم مونا😂😂😂
آره🤣
مرسی فداتشم😘😘😘😘
نیستش
الآن میاد مونا نرو
مریم اسکرین بگیر فرزانه اومد بفرست
من بپاکم از گوشی
باشه
مرسی
چقد محجبن
رقیه انقد لاغری دیگه رژیم چی داری بگیری؟نصف شوهرشه
اره گفت خودشم دیگه
نمیدونم چرا از شوهر رقیه بدم میاد
تازه بچه هم نزاییده بگیم شکم از بارداری داره
حس زورگو ازش مبگیرم منم
تو عکسا مشخصه خیلی دیکتاتور هستش
رقیه خیلی صبوره خیلیبیی
دقیقا
استخونهای سرشونه قشنگ از زیر عبا مشخصه.اون ی ذره شکمم که میگه خو طبیعیه .الآن جزو لاغراست.شوهرش انقد شکم داره اگه بخواد به این بگه برا شکم باید خفش کنه
خو هست
صبور و ساده
اره به نسبت شوهرش که خیلییی لاغره
آره خیلی
ماری جون مرضیه گلی هرکدومتون بودین عکس میزارید ببینم؟
من حذف کردم از گوشیم فرزانه
بچه ها من چی
باشه عزیزم😘😘
ماری اگه هسی زحمتشو بکش بفرست
ندیدیش توام؟
منم اسکرین گرفتم اگه هستین بفرستین پاک کنم😬
سلام مناجون زحمت بکش
سلام عزیزم
خوبی باربی؟😍😍
به قولِ ماهورا بِشرمایین😅🤣
نه والا
پاک نکنی منا
وای خدا چه چادر توچادری 😍😍😍
اوخی چه نانازن 😂
باربی بامنی؟؟؟🙄🙄🙄🤭
باربی تویی بخدا من کجا باربی کجا🤣🤣🤣
اینجا از اون عکس قبلیه خیلی شیکتر وقشنگتر افتاده😍
پاک کنم؟
از گوشی پاک کنم چقد این شوهرش مَکروهِ😬
وووییی که من فدای اون شیرین زبونیش برم که😍😍😍
اره آره آره
خوش هیکل ورزشکار اتفاقا😍😍
انصافا رقیه خیلی صبور وپرحوصله ست بابا😏😏
ناسلامتی تو خودت کارمند وحقوق بگیری چرا حقوقت بره روقسط وقرضا شوهرت نتونی واسه خودت خرج کنی
خیلی زوره بخدا
راسی اینوجا انداختم من باربی کجا چهارتیکه استخون قد دراز ۱۶۸ وزن متغیر ۵۳/۴
باربی که اینجور داغون نمیشه که🤤🤤
حالا ما حقوق شوهرا دست خودمونه اختیار بیشتری داریم🤣
۵۴ خوبه که فرزانه
فرزانه نگار هستید؟بفرستم؟
من کارمند یا حقوق بگیر بودم تمام پولم یا خرج لباس خودم و الین میشد یا طلا میخریدم برا خودم و الین.حتی ماشین یا خونه قطعا قطعا یا به نام خودم یا سهیم میشدم.حالا اون وسطم ی شامی میبردمش بیرون ی کادویی میخرم براش که افسرده نشه مردی🤣🤣🤣🤣
دقیقا🤣🤣🤣🤣
منم شوهری میگه اگه تو میرفتی خرج مارو میدادی حتما بجا غذا میگفتی صبح به صبح مولتی بخورین کافیتونه🤣
اصلا چه معنی داره پول تو حساب شوهری باشه
مگه پول اون پول من داره همش مال منه🤣
فرهادم میگه ی وقتا میگی پولم انگار تو خرجمونو میدی.خداروشکر کار نمیکنی
دقیقا😂😂😂
نگار هروقت بودی اسم اون قرص لاغری رو بده بهم