سلام مامانای آینده خاستم شرح زایمانمو بنویسم چون قبلن با خوندن بقیه خیلی بهم کمک شد
فردای سیزده بدر ساعت ۶ صبح باهمسر و مادر و آبجیم رفتیم سمت بیمارستان رفتیم داخل بخش زایمان گفتن کسی نیاد ماما شیفت خوابالو و بی حوصله گفت وسایلمو تحویل خانواده بدم و فقط مدارک پزشکی پیشم باشه بهم لباس دادن و گفتن کلن لباسامو عوض
کنم .بعدش من موندم و لباس بیمارستان و پک خون بند ناف. رفتم رو تخت دراز کشیدم بهم سرم و آنژیو کت وصل کردن که اوکی بود و یسری چیزا امضا کردم.بعد یه ساعت دکترم اومد قبل اینکه برم اتاق عمل سوندو وصل کردن که خارج از بحث خجالتی که داشتم خیلی از دردش میترسیدم که فوق العاده آسون و سریع بود.بعد رفتم راهرو اتاق عمل روی ویلچر نشستم وارد اتاق شدم دراز کشیدم لباسو پاره کردن و بهم الکل زدن .دکتر خودم اومد اتاق بهم سلام کرد و ازش خاستم برام پمپ درد بزارن دکتر بیهوشی بهم گفت بیهوشی میخای یا بی حسی منم بیهوشی انتخاب کردم ساعت ۸و نیم بود که آروم بیهوش شدم و ساعت ۸و۴۵ دقیقه بهوش اومدم .بچه رو سینم بود و پرستار بزور سعی میکرد که از شیرم به نوزاد بده که فک کنم موفق نشد من اصلن نمیتونستم تکون بخورم یا چشامو باز کنم و روی دلبندمو ببینم اما دردم نداشتم.فقط شنیدم ۲۴۰۰ کیلو که کلی غصه خوردم که اشتباه کردم چون کمتر از سه هفته وزنش رفت بالای ۳.رفتم بخش خانواده اومدن دخمل خشگلمو نشونم دادن... کلن فاصله زمانی اتاق عمل تا برم بخش یه ساعت بود.پمپ درد بهم خیلی کمک گرد مبلغشم کمتر از یه تومن بود .تنها سختی سزارین بلند شدن برای اولین بار از تخت بود که به مروز زمان بهتر شد...
قسمت سخت داشتن شیردهی هستش از خودتون انتظار نداشته باشید که از اول تو بیمارستان شیر بخوره.فقط با سرنگ دوشیدم و مادرم با قاشق ریخت توی دهنش مقدارشم کم بود .فردای عمل از بیمارستان مرخص شدم و حالم اوکی بود فقط کم خوابی داشتم.
نوزادمن بعد سه هفته سینمو خورد تا اونموقع یا شیرمو میدوشیدم با شیشه بهش میدادم یا شیرخشک بهش دادم
اینقدر باسرنگ دوشیدم و نا امید نشدم که کم کم نوکش اومد بیرون و سینمو گرفت و زیباترین قسمت داستان اینجا بود
خیلی ها بهتون اجبار میکنن و نصحیت که شیرخودتو بده .ریلکس باشید بلخره سینتونو میگیره اگرم نشد شیرخشک برای همین وقتاس
بعد بدنیا اومدن کوچولومون همه چی خیلی سخت میشه بیخوابی شیردهی تموم شدن دوران قشنگ آزادیتون اما رفته رفته بهتر میشه .من یه دوره افسردگی گرفتم و امان برید با روانپزشک اسنپ صحبت کردم و بهم دارو داد دوهفته مصرف کردم و کم کم دوزلو کم کردم و الان نمیخورم و شکر خدا حالم خوبه فقط پشیمونم که کاش زودتر قرصو میخوردم نه خودم اذیت میکردم و نه اطرافیانم
انشالا که این دوره براتون آسون و شیرین سپری بشه
پرسش (1401/03/15):
شرح زایمان سزارین و شیردهی
957
17
1401/03/15
نسترن مالکی
2
1401/03/15
محدثه رسایی
عزیزم مبارکتون باشه
0
1401/03/15
محدثه رسایی
افسردگیتم طبیعی بوده مهم نیست هر چیزی دوره داره میگذره بلاخره یه مادر خیلی فشار روشه
1
1401/03/15
محدثه رسایی
خوده من هنوز نخوابیدم انقدر که اعضلات زیره شکمم میگیرهدرد دارم نمیتونم جابه جا بشم
1
1401/03/15
الهام الییی
به سلااامتی .
1
1401/03/15
الهام الییی
منم تا یک ماه همش اضطراب رو دلشوره داشتم و همش چشام پر میشد . و یه حی خفگیتو گلوم حس میکردم
1
1401/03/15
معصومه ☆
نامدار باشه انشالله مبارکت باشه عزیزم
0
1401/03/16
نسترن مالکی
ممنون گل
1
1401/03/16
نسترن مالکی
زنده باشی
بعد زایمان عضلاتت خوب میشه
بعد زایمان عضلاتت خوب میشه
0
1401/05/28
مریم بانو
مبارکه قدمش خیر باشه،کدوم بیمارستان رفتید؟
0
1401/05/29
نسترن مالکی
مهرگان قزوین




