پیشنهاد برای سرگرمی کودک دوسال نیم

سلام عزیزم
ماشین بازی، توپ بازی، نمایش با عروسکای انگشتی البته اگه بشینه و بازی کنه.
ماشالا توی این سن دیگه ی جا بند نیستند.
بنظرم بیشتر توی دو سه سالگی دوست دارن بیرون خونه و توی پارک بازی کنن با همسن خودشون

همه این ها که گفتی برای یکی دوساعت از روز براش باقی ساعت ها نمیدونم چیکارش کنم

اینا 👆هم خوبه من برا دخترم گرفتم یه چند روزی حسابی باهاش سرگرم بود

خخخ پسر من این چیزها برای چند روز دیگه طرفش نمیره

آره می‌دونم چی میگی عزیزم، منم بعضی روزا کلافه میشم از دستش

والا قدیم ما یه عروسک داشتیم همش خود همون سرگرم بودیم

دقیقا شوهرم میگه اینقدر اینا دوبروشون پر از اسباب بازی نمیدونن با کدوم بازی کنن

من نگرانیم از بچه دوم بیاد چیکارش کنم بزار به اون کوچک رسیدگی کنم

ببرش پارک بزار اونجا انرژی رو تخلیه کنه.
دخترم تازگی ها خیلی لجباز و جیغ جیغو شده

خدا خودش اعصاب فولادین میده به ما ، نگران نباش 🤣🤣

آره والله

ای گفتی پسرمن تا یه اخم کنی جیغ میزنه میگه نه نه بده

خخخ با این شکم همش باید پشت سرش بدوم این بر اون بر

اینکه همش میگه خودم بپوشم، خودم بخورم، خودمم خودمش کشته منو 😄😄 هیچ کارشم درست نمیتونه انجام بده

من تو پارک همش باید نگران این باشم خوره زمین زخمی نشه سریش طوری نشه

وای پسر من از بس میخواد همه کاری خودش کن زندگیم به فنا داد مخصوصن فرش هام

آره دیگه اینم هست، ولی خب طفلی ها حق دارن همش توی خونه حوصله شون سر میره

خخخخ😅😅 برا منم، همین امروز یه پیاله ماست خالی کرد رو فرش آشپزخونه

آره حق دارن همش خونه ها شود کوچک آپارتمانی برای شرایط جدید زندگی ها همش خونه نشین هستیم

ازدست این هیولا های این دور بخدا

😍😍😍 همین سرتق بازی هاشونم شیرینه،
تنشون سالم باشه همیشه.
من خودم با اینکه بعضی روزا خیلی عصبی و کلافه میشم ولی بازم میگم اگه این دخترا رو نداشتم دق میکردم بخدا.

پسرت پازل دوست داره؟ اصلا بلده بچینه

چون دیروز رفتم کتابفروشی براش کتاب داستان گرفتم خانومه گفتش باید توی این سن پازل بچینن من چند باری دادم دستش همه رو پرت کرده این ور اونور😁

تو گوشی پازل داشتم چندبار انجام داد یه چیزها بلد بود ولی کاغذی هنوز براش امتحان نکردم

آره واقعن وقتی خواب باشه انکاری یه چیزی تو خونه کم باش منتظر بیدار بشه

منکه دیوونه شدم بخدا از دست پسرم

منم دخترم عادت کرده چند روز بردمش پارک الان تا از خواب بیدار میشه و یه چیزی میخوره سر ظهر میشه سروصدا میکنه و میره جای در ورودی میبرمش پارک اونجا حسابی خسته میشه بعد میایم خونه میخوابه و خودم دور و برو جمع میکنم شام درست میکنم دخترمم بیدار میشه بعدشم شوهرم میاد دیگه کمتر به من میچسپه این داستان تقریبا هر روز ماشده