رُقیه ام🌸❤اومدم با شرح زایمانم😍🤗😂

سلام دوستای مهربون و عزیزه اوماییِه من،اکثرتون منو کمو بیش میشناسیدخببب بگم از شرح زایمانم
من طبق تصوری ک ازاول بارداری داشتم همش میگفتم دخترموتو روزتولدباباش دنیا میارم که خداروشکر همون روزدقیقا38هفته و2روزبودم و دکترم رضایت ب سز داد
صبح شنبه24مهرمصادف باتولدهمسرم بیمارستان بستری شدم ساعتای9رفتم اتاق عمل دوستم خداروشکراونجابود تکنسین هست از اول تا اخر عمل کنارم بودهمش دستموفشار میدادموقع بی حسی ازکمرخودموشل کردمو اونم کمکم بودو بهم راهنمایی میکردخداروشکردردی نداشتم فقط موقع عمل افتادم ب خونریزی چونکه قبلشم کم خونی داشتم هموگلوبین خونم اومدپایین ولی حالادارم دارو میخورم و مشکلی نیس...و اینکه بعد عمل لرز خیییلیی شدیدی گرفتم ب مدت 1ساعت
سوندم تو بی حسی برام وصل کردن اصلا نفهمیدم،14ساعت بعد عمل سوندوقطع کردنو گفتن پاشوراه برو..پاشدم و راحت تونشتم راه برم
چندتا نکته بگم:موقع امپول ب کمر خودتوشل کنید اصلا نه درد داره نه ترس
موقعی ک از اتاق عمل میایید بیرون اگه از کمربیحس باشیدحتما یچیزی بخوریدمن نسکافه غلیظ خوردم خرما خوردم البته پرستارامیگفتن چیزی نخور اما دکترم گف کم کم بخوروگرنه تهوع و دل ضعفه میگیری
و اینکه چونکه بی حسی از کمربودم دکترم گفت پمپ دردبی فایده هست،چون از کمر بی حسی
موقع عمل هم اصلا خودمو و سروگردنمو تکون ندادم
و اینکه تا بچمو دیدمو صداشو شنیدم براهمه ی منتظرا اون لحظه رو خدا خواستم...ک همه تجربه ش کنن
خیلی خیلی عاشقتونم دوست جونیا😍😍