خانمای که بعد از کلی انتظار باردار شدن بیاید داستانتونو بگید.

سلام عزیزم خوبی

چرا نرسه مامان مهربون

سلام عزیزم توکلت بخداباشه

مگه فرشته ها دلشون میاد مامانارو ناراحت کنن

اگه بخواد همه چی میشه شک نکن

سلام‌گلم
شکر تو خوبی

انشاالله ب زودی زود جاش سبز میشه عزیزم

دس خودم نیس واقعا همه روز و شبم شده این افکار..

😍

چند وقت اقدامی ابجی

اگه خدا نخواست بعدش چی

منم بیام

فقط دستمال کاغذی آماده کنین یکم واسم اشک بریزید

بقول دکترم یکم تو کار خدا دخالت میکنیم

اولین اقدامم بعد ۲ماه اقدام باردار شدم و جنین تو ۱۱هفتگی ایست کرد
آذر ماه پارسال سقطش کردم و بلافاصله اقدام کردم تا الان

بگو بگو

بگو جانم

من با یک عالمه مخالفت باهمسری ازدواج کردم بی پول بودیم اماخداخواس همه چی جورشدیکماه بعدعروسی فهمیدم نی نی دارم

انقدخوشحال شدهمسرم امامن نه چون حس میکردم یکجاکارمیلنگه

همش میگفتم این تاپنج ماه بیشترنمیمونه

انقدخودمو میزدم اشک میریختم ک یامن میمیرم یااین بچه

پنج ماهگی غربال دوم رفتم ک مثلا جنسیت بفهمم ک گف بچه دورش اب نیس هیچی نمیببنم رفتم سونوپیشرفته گفتن بروسقط کلیه نداره

سلام عزیزم اروم باش به چیزای مثبت فکر کن تا مثبت جذبت بشه

بچه ای ک قلبش میزد رفتم سقط کنم من حتی جنسیتشونمیدونستم

سقط توپنج ماه کورتاژ نیس بایداول زایمان کنی بعدسقط چون بچه بزرگه

الهی بگردم چقد سخت

اوخ😖

اول رفتم تواتاق عمل یک سوند داخل رحم کردن ک ازدردش هرچی بگم کم گفتم

بعدب اون سوندیک وزنه یک کیلویی وصل کردن

چرا اخه

گفتن دهانه رحم بازمیکنیم درکنارش امپول فشارم میزدن

طبیعی اوردیش🥺😳

اخرش با بدبختی یکسانت بازشد وبعدش توسه ساعت ده سانت شدو قلب من بدنیااومد

آره

یک پسرکوچولو ب اندازه عروسک ها بی بی بود

البته من اولش نمیدونستم ازماماخواهش کردم نشونم بده چون میخواستم اسم بذارم ب پهلو بدنیااومددستش زیرسرش بودلب هاش درشت بودبایک بینی گنده

مادرش بمیره ک مظلوم بود

اسمش گذاشتم امیرعلی و بردنش ازپیشم نوازشش کردم گفتم مامانی من بایداول میمردم ببخشید که تورفتی

چقدر دردناک😔💔

فشارم رف بالاتماس گرفتن بادکترک ضربان قلبش نامنظم فشارشم بالاس داروتزریق میکردن تندتند

بعد اومدخونه بادرد ازدست دادن بچه ام

راستی یادم رف بعدزایمان کورتاژم شدم

چ درد ناک

چون جفت مونده بود

قلبم درد اومد🥺

بعداون تا شش ماه باردارنشدم ک یکروزدیدم لکه بینی دارم تست زدم درجامثبت شد

رفتم آزمایش دیدم مثبته اما خب...

قسمت نبودانگاربارداری شیمیایی بود

ای بابا

یکی دوماه بعددوباره بی بی مثبت ویک چی تلق ازم افتاد

بازم سقط؟

دیگه بریدم شوهرمم که افسرده شده بودهربارک خوشحال میشدیم میخوردتوذوقمونر

رفتم دکترگف ک پرولاکتینت بالاس واسه همون نمیمونن تورحمت دوماه قرص مصرف کردم درکنارش کلومفین ماه اول هیچی

ماه دوم گفتم میرم عکس رنگی ک یکهو جوونه کوچولو اومدتودل ام

اره فاطمه جان

ای جان مادر😍🥺

این بارتا هفت ماه ب هیچکی نگفتیم فقط مادرشوهرومادرم وخواهرم خبرداشتن و هیچکی حتی خواهرشوهرهانمیدونستن

من خاهرم سقط داشت بيمارستان بستری بود قشنگ میفهمم چی میگی ایقد دیدم بد دردیه

بعدم ک گل پسرم رفتم سونودیدم ای بابا من توسی وشش هفته بازم ب مشکل کم ابی خوردم و علیسان سزشد واومدبیرون خداروصدهزارمرتبه وروجکم سالم بود

خدانیاره آدم ده تا زایمان کنه یکی سقط نکنه من جیغ میزدم همه ب حالم خون گریه میکردن

خدا رو شکر

اره واقعا الان یکوقتا ک بی اعصاب میشم میگم علیسان امیدخونمه نباید ناراحتش کنم

من روانی شده بودم

چهره امیرعلی ام هنوزجلوچشممه اگه ازخدانمیترسیدم خودکشی میکردم

تخت جفتی اجیم شکم 13 بود هفت ماهه دنیا میومدن میمردن

اما خدا خواس ک دووم بیارم و چشمم ب جمال جوجه ام روشن بشه

عزیز دلم

الهی..

ولی خودمونیم کلا زن بودن سخته🤣

گریه میکرد خدااااا حداقل باردا نشم بگم نمیشه غم از دست دادن نکشم

لاااااااااایک

آره واقعا اصلا دردش یک طرف افسردگی داره من میگفتم توک نیومدنی بودی همون هفته هااول میفتادی

من انقدبلاسرم اومد کاریم نشد

همزمان بامن خیلی هاحامله بودن ک تاحالا دلم نبومده بچه هاشون ببینم

سلام عزیزم مهشید چقد سختی کشیدی حالا که بعد این همه سختی خدا یه گل پسر بهت داد دلت میاد به خودکشی فک کنی

تو مامان قوی هستی عشقم

الان عمرا بخاطرعلیسان میخام زنده بمونم جون اینوفهمیدم یک مادرحتی بدش بهترازهرکسی برای بچش

توام مامان قوی هستی ک شش ماه داری خودتو واسه اومدنش آماده میکنی انشالله ماه اخرانتظارت باشه وجوونه توام بیادتودلت

قربونت برم عزیزم ممنونم فدات

پری جان من یک سال اقدام بودم اول مشکلاتمو که کم کاری تیروئید و کمی عفونت بود درمان کردم و بعدش دارو برا بارداری.خلاصه هرماه کلی هزینه و رفت و آمد ولی نمیشد. دقیقا ماهی که دکترم گفت برو عکس رنگی تو اوج کرونا آذر ماه گفتم بیخیال دیگه تلاش نمیکنم تا فروردین که هم به بدنم استراحت بدم هم کرونا کم بشه برم عکس رنگی. همون ماه با ۲بار اقدام عادی در کمال ناباوری باردار شدم. من به این ایمان دارم فکر کردن زیاد بهش و استرس شانس بارداری رو کم میکنه. تلاشتو بکن ولی آرامش داشته باش و به خدا توکل کن انشالله باردار میشی

فک کنم رحم ب عکس رنگی حساس منم تاتهدیدش کردم حامله شدم خخخ

مهشید جان برات خیلی خوشحالم. امیدوارم انقدر پسرت زندگیتو شاد و قشنگ کنه که همه خاطرات تلخت از یادت بره عزیزم

دقیقا

فدات عزیزم خدا همه بچه ها مایه برکت وخوشحالی قراربده و تن همشون سلامت باشه

مهشید جان چقد تلخ بود داستان سقطات، ان شاءالله خدا علیسانو برات حفظ کنه، ان شاءالله خدا به همه فرزند سالم و صالح بده

ممنون عزیزم همینطور خدا طاهاتوروحفظ کنه الهی آمین

stk: |~|11|~|110_col

چقد سخت😔😔

ایشالله که انتظار همه به پایان میرسه 🌱🌻🙏

چقدر داستان تلخی بود، دل نداشتم تا اخر بخونم

ایشالله که جاش برات سبز میشه عزیزم 🧡

سلام‌قشنگم
اینقدر نا امیدی آخه؟
خدا کجاست پس؟؟؟

مگه میشه تو این همه فراوونی ِ دنیا یدونه بچه سهم تو نباشه؟

مگه میشه خدا اینقدر بخیل؟
غیر ممکنه

فقط صبرکن ، یه تایمی که حتی انتظارشو نداری یدونه میکاره تو دلت😍که باااااورت نمیشه

جیگرشو😍😍😍

ان‌شالله که همه ی اقدامیا ، با بی بی مثبت بیان تاپیک بزنن ماه پیش زو😍🙌🏻

رو*

منم بزائم😅😅😅

و خدا حفظ ‌کنه هنه ی نینیارو

افرین مهشید واسه حرفت

منم دوسال طبیعی ول کردم باردار نشدم طبیعی اشم این بود که میدونستم خودم تنبلی تخمدان دارم واسه اونه و بلاخره میشه هر ماه قرص پروژسترون میخوردم تا فقط پریود شم . شوهرم چون تو خونوادشون مشکلات کیستی و نافرجامی تو بچه زیاد دیده بود فک میکرد منم از اون مدلام مدام میگفت بچه بیار

دیگه سونو هامو دید پیش همه مینشست میگفت این مشکل داره و فلان و طبیعی باردار نمیشه و باید ivfبکنه خودش از خودش پر خونوادش میکرد خیلی دلم میشکست حتی درست و درمون من واسه بچه دار شدن اقدام نکرده بودم خونوادشم که پر آدم بی سواد بودن که سریع باور میکردن

مادرش همش میگفت خو چرا بچه نمیاری بچه دار نمیشی یه بار یه دعوای مفصل سر این قضیه شد انقد دلم شکست که نگو کل طایفشون فهمیدن پیر و جوان زن و مرد

دیگه من خودم مجبور شدم تنهایی دکتر برم و همه کارامو تنهایی انجام بدم که اون نفهمه جار بزنه و قرار گذاشتم با خودم تا 6 ماه بعدش اگه بچه دار نشدم خودم طلاق بگیرم

خودم تنهایی سونو و دکتر میرفتم بی اینکه کوچترین هزینه ای ازش بگیرم نمیخاستم یه زمانی طعنه رو سرم باشه که دارو داد دکتر اما چون شدت pco من زیاد نبود و دوز دارو ها زیاد بود فولی ها تبدیل به کیست میشدن باد دوماه صبر میکردم تا دفع بشن و اقدام هم بی اقدام تا اونوقت

یکی دوبار اینجور شدم این وسطا واست اینکه کارم به جراحی نکشه تمام دستورات دکترمو مو به مو انجام دادم همراهش دارو گیاهی مصرف کردم حسابی لاغر کردم و ورزش کردم تا رحمم گرم شد بعدش یه روز که اقدام داشتیم صبش من رفتم دانشگاه تو دانشگاه یهو دیدم چشام سیاهی میره و سرم داره گیج میره سریع خودمو به دوتا از خانومای دانشگاه رسوندم گفتم اگه حالم بد شد حواستون باشه

زنگ زدم شوهرم گفتم که بیاد دنبالم مادرشوهرمم خونه ما بود اونشب اونم اومد باهاش خیلی حالم بد شد نمیتونستم نفس بکشم و فقط و فقط آب سرد یکم جون میداد بهم مدام تو خونه اومدم رفتم زیر دوش آب سرد زنگ زدم به مامانم گفتم نکنه چیزیمه دارم میمیرم و فلان یه ساعت بعدش مامانم زنگ زد گفت نکنه حامله ای فلانی اینجور میشد میفهمیدن حامله اس گفتم امکان نداره من تازه پری شدم

دیگه این حالتارو داشتم اسباب کشی کردیم شهر خودمون به هفته قبلش روز عاشورا بود بی بی زدم امتحانی گفتم دلم میگه حاملم حالا شاید باشم دیدم کاملا منفی شد صداشو در نیاوردم مسافرت بودیم نشستم دیگه کار بجایی زسید مادر شوهرم واسه اینکه من حامله شم روزه نذر کرده بود همین همه جا هم میگفتن جاریم که بچه دومشو حامله بود همه کارا خونه مادر شوهرمو من میکردم که اون اذیت نشه دیگه یه روز همینجوری داشتن پز اونو میدادن شام خونه مادرشوهرمم بودیم و جاری اینامم بودن روز موعدم بود همون ماه دیدم پریود نشدم گفتم واسه pco هست حتما باز گفتم من تازه بی بی زدم منفی بود باز گفتم من این ماه دارو مصرف کردم باید سر وقت بشم

رفتیم خونه ساعت 11 شب بی بی زدم در کمال ناباوری یهو دوتا خط قرمز پرنگ افتاد بدو بدو اومدم گفتم به شوهرم از خوشحالی بال در آورد همش از حرکاتش میدیدم باور نمیکرد زنگ زد به دوستش که داروخونتون بازه من بی بی چک میخام اونم گفت بابا دیگه وقتی مثبت شده امکان خطا نداره بیخیال نصف شبی صبش رفتم تیتر دادم 111 بود دیگه یواش یواش به بقیه گفتیم

واسه دومی هم تا نزدیک 8 هفته من نفهمیدم کلا باردارم رو حساب تنبلی که داشتم واسه جفت بچه هام تو اوما بودم تجربه خانوما خیلی کمکم کرد دستشونم درد نکنه واسه برنامه خوبشون

اشک من ک دراومد خدا همه رو ب مراد دلشون برسونه ایشالله ک سالم بغل کنی پسرتو برا ماهم دعا کن

🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

سلام عزیزم ان شاءالله زودی باردارمیشی
منم تقریبا بعد ازیه سال و۲ماه باردارشدم کیست داشتم تا کیستام ازبین نرفت باردارنشدم البته ۹ماه مرتب پیاده روی رفتم
همش فک میکردم از محالاته طبیعی بارداربشم وباشوهرم همش صحبت میکردم اگه نشد دیگه میرم بکارم نمیتونم با این سن هی منتظر بمونم چون من ۳۲سالمه
۳روز قبل موعدم لک دیدم پد گداشتم گفتم دیگه پریود شدم دیدم پد تمیزه هیچی نیست روش
فرداش یه دندون درد شدیدی گرفته بودم گفتم میدونم که منفیه حالا بزار یه بی بی بزنم خیالم راحت شه برم دندونمو درست کنم غروب رفتم پیاده روی بی بی گرفتم اومدم خونه زدم در جا ۲خط شد یعنی خدا در اوج ناامیدی امیدوارم کرد😔😔

واای مهشید اشکمو درآوردی😭😭

زنده باشن بچه هات گلم

سلام دوستان خدا خودتون و بچه هاتون رو حفظ کنه

منم بعد ۱ سال و نیم اقدام باردار شدم
آزمایشات قبل بارداری داده بودم و همه چی نرمال بود

ولی باردار نمیشدم
بعد از یک سال حدودا خیلی اتفاقی و البته با خواهش و تمنا که آزمایش اسپرم بده همسرم رفتیم آزمایش و هم جواب آزمایش ضعیف بود و هم واریکوسل دو طرفه داشت.

بعد جراحی شد
سه ماه گذشت باز نتیجه ای نداشت
کلی دارو استفاده کرد
ماه چهارم که قرار بود بریم دوباره آزمایش اسپرم و نتیجه جراحی رو ببینیم

طبق اوما روز پریودی که پیش بینی کرده بود من لک دیدم به همسرم گفتم باز پریود شدم با ناراحتی گفتم اونم ناراحت شد گفت من که ازت بچه نمیخام

من گفتم ولی من میخام مادر بشم

خیلی ناراحت شد هم خودش هم من...

خلاصه دیدم که لک ادامه دار نشد و پری نیومد... سه روز بعد صبح بی بی زدم منفی شد باز افسرده شدم ...
شب باورتون نمیشه برداشتم همان بی بی رو دوباره روش ادرار ریختم دو قطره😅🤪
یک هاله که با میکروسکوپ دیده میشد نمایان شد
خندیدم انداختم زباله..

شب شد رفتم بیرون وسایل بخرم از جلوی داروخانه که رد میشدم این مدت فقط بی بی چک یادم میفتاد
دو تا خریدم مدیکور

اومدم گفتم حالا عب نداره یکیشو الان بزنم
یکیش هم نگه میدارم از موعدم که گذشت میزنم...
همان اولی زدم بی بی مثبت شد
پریدم از توالت بیرون
همسرم نشون دادم گفت یعنی چی... (نمیدونست بی بی یعنی مثبتش چطور میشه)

خلاصه دو تامون هم گریه کردیم...
الان هفته ۷ هستم

برام دعا کنید چون هفته ۶ رفتم گفت ساک حاملگی فقط هست
جنینی دیده نمیشه.

قراره برم سونو واژینال

ایشالله که یه نی‌نی تپل مپل تو دلت داری عزیز دلم
🌱🌻🙏

سلام
من بیست سالگی ازدواج کردم و الان 33سالمه
سیزده سال مشکل نازایی داشتم
شوهرم واریکوسل داشت و پنج سال پیش عمل کرد
بازم باردار نشدم و بعدش من بخاطر تحریک تخمدانا با قرص کیست تخمدان گرفتم pcoو تنبلی
همه جاریا و خواهر برادرام که ازمن کوچیکتر بودن دوتا دوتا بچه داشتن ، منو شوهرم هردو بچه اول خونواده ایم
تا اسفند همین امسال ک پیج مامایی رو دیدم و ازش رژیم گرفتم صرفا بخاطر اینکه این کیستام بره چون پریودم نامنظم بود و اضافه وزنم زیاد
نزدیک پونزدع کیلو وزن کم کردم پیاده روی ،ورزش،تغذیه کنارش ویتامین ،خودم کلا بیخیال شده بودم و تااینکه یه دوره پریودم چهلوپنج روزه شد ،تست زدم منفی بود،بعد پریودشدم ، پیش یه ماما حضوری رفتم همون دوره یه چنتا قرص داد بیشتر برا شوهرم بود ،گفت اگه دفه بعد پریود شدی روز دوم بیا اگه باردار شدی و تستت مثبت شد روز دوم ازمایشت بازم بیا

مامان و بابام همش تماس میگرفتن که کی بریم،چون به شوهرم نگفته بودم حضوری رفتم پیش ماما با مامان و بابام باید میرفتم،شوهرم کلا از دکتررو دارو خستع شده بود،بعد باز پریودم نزدیک دوماه شد تاخیر داشت اونا تماس میگرفتن کی میری ،میگفتم پریود نشدم میپرسیدن تست دادی میگفتم اره منفیه ،ولی کلا تستی ندادم چون امیدی نداشتم،بعد نه مرداد سالگرد ازدواجمون بود،فرداش دیگه کلافه شدم ،گفتم تست بدم اگه منفی بود میرم امپول میزنم پریود میشم ،بعد عصری یه تست زدم دردقیقه مثبت شد ،باز یکی دیگه زدم باز مثبت بود،تاصب خوابم نبرد فقط به خاهرم و شوهرم گفتم ،فرداش بتا دادم و دیدم مثبته
پس فرداشم رفتم سونو تو نه هفته بودم،صدای قلبشم شنیدم،

چند روز قبل اینکه تست بدم خواهرم گفت بی بی چکم مثبت شده،برای اولین بار تو این چندسال از بارداری یه نفر ناراحت شدم،آبجیم ازمن هفت سال کوچیکتره و بچه اولش شیش سالشه،
همیشه مبگفت خدا کنه باهم باردار بشیم دوتایی،اونشب که گفت تستش مثبت شده تاصب گریه کردم و به خدا گفت خدادیگه منو با صبرم امتحان نکن که دارم ناشکری میکنم کم کم
معجزه همیشه هست
بغل گوشمون
همه دکترا بهم گفته بودن طبیعی باردار نمیشم و باید ivfکنم

اول که مبارک باشه عزیزم، ۱۵ کیلو رو تو چه زمانی کم کردین؟

ممنون❤️فاصله اسفند تا خرداد عزیزم

چقد قشنگ بود داستان بارداریت الهی که صحیح و سالم بغل بگیریش

وای خیلی خوبه ، اگه اشکالی نداره آدرس پیجش رو به منم بدین

ممنون عزیزم❤️ان شاالله قسمت همه چشم انتظارا

الهی آمین
آدم هیچ وقت نباید ناامید بشه

پیجی که ازش مشاوره گرفتم عزیزم👆

مرسیییییی عزیزم

❤️❤️❤️😘

عزیزم خدا برات حفظش کنه 🌱🌻🙏

دوستان گلم

خییییلی ازتون ممنونم که واسم اینهمه وقت گذاشتین❤❤❤

من شاید چون یبار بچمو از دس دادم اینقد افکارم اینطوری شده...
یا بخاطره خانواده شوهرم.
همسرم تک فرزنده و همش بم‌میگن ما بچه میخایم خیلی اذیتم میکنن
اونایی که قبل ما ازدواج کردن تو فامیل همه بچه دارن یا باردارن.ناراحت نیستم و امیدوارم خدا بچهاشونو واسشون نگه داره ولی خیلی دلم میشکنه....

منم شرایط تورو دارم
هم خودم هم شوهرم تک فرزندیم
من ۳۲ سالمه شوهرم ۳۸
به ما هم خیلیا میگن ولی ما هم با شوخی رد میکنیم
دیگه دست ما نیست که، جز صبر چه میشه کرد؟؟؟