سلام دخترا روزتون بخیر شرح زایمان یلداااااا🤣🤣🤣🤣

سلام دخترا صبحتون بخیر من همه میدونن چقدر عجله داشتم که به دنیا بیاد نی نی م و شیاف گل مغربی رو با تحقیق هام 😬 گفتم استفاده کنم روزی قرار شد دوتا بزارم و شب خریدم صبح پا شدم و به خونه تکونی حسابی کردم گفتم دیگه معلوم نمیشه شیاف اولی رو بعد خونه تکونی استفاده کردم و تا شب هیچی نشد شب گفتم یکی دیگه استفاده کنم و رفتم حموم و قشنگ حمومو کردم و اومدم شیاف دومو هم استفاده کردم شب یهو احساس کردم خیس شدم و پا شدم زود رفتم دستشویی و دیدم نه هیچی نیست و ترشحات شیافه و اومدم خوابیدم صبح با درد پا شدم قابل تحمل بود ولی انقباضام نه بعدش مامان بزرگم داشت صبحانه حاضر میکرد دردام بد شد و زنگ زدم شوهرم اومد که بریم بیمارستان چک بشم من اصلا قرار نبود طبیعی کنم دو دل بودم ولی میگفتم سز بعد رفتم بیمارستان گفت خانم پاشو معاینه کنم گفتم نه من سزارینم گفت نمیشه باید معاینه شید معاینه که شدم دیدم 4سانت باز شدم و گفت زنگ بزنین دکترش زنگ زدن برا سز آماده کنن خانم گفت بدین با مریض حرف بزنم گرفتم گوشی رو دیدم میگه خانم میتونی چند روزم صبر کن بستری شود اونجوری تا 12شهریور چهار سانت بمونی و منم درد داشتم گفتم تو بیا بردار من نمیتونم درود تحمل کنم و تو گوشی دعوا کردم گوشی رو قطع کردم مدارکارو گرفتم دستم اومدم بیرون پرستار و مامای بخش هر چقدر اومدن قبول نکردم و اومدم بیرون الان من چه خاکی به سرم بزارم چهار سانت باز بدون دکتر زود رفتم بیمارستان دیگه که اونجا رفتم گفتن پاشو معاینه کنیم معاینه کهکردن 5سانت شده بودم مامانم اومد و با دکتر حرف زد که جریان اینجوری هست اونا هم مامای ویژه رو پیشنهاد دادن با اتاق vpiو ما گرفتیم و ساعت 5بود من رفتم اتاق و شروع کردن ورزش دادن و گفتم 6سانت شو و بدیم به بی دردی و زودی هم با کمکشون شدم 6و بی دردی رو زدن و آمپول فشار رو زدن و تو این موقع ها هم دردم زیاد میشد ولی اصلا نمیزاشتن داد بزنم و خیلی کمکم کردم سه نفر بودن و عالی بودن یکی دستامو گرفته بود و ماساژ میداد یکی کمرمو ماساژ میداد یکی هم منتظر بود زایمان کامل شروع شده هیچی دیگه ساعت 7بود توی عرض 10دقیقه فول شدم و کیسه ابم پره شد پشت اونم بچه قشنگ سرش تو بکنم احساس میکردم دردم خیلیییی زیاد نبود که بگم وااای قابل تحمل بود یکی از دخترا اینطرف یکیش اینطرف و میشم جلو داشت ماساژ میداد و بچه قشنگ سرش بیرون اومده بود و هی نفس می‌کشیدم و خیلی راحت بعد چند تا نفس بدون برش و پارگی نی نی کوچولو اومد بغلم درست دوستان طول کشید زایمانم دکتره چهار تا بخیه زد از داخل که دیگه زیبایی احتیاج نشه دخترا نمی‌دونید اون لحظه به احساس عجیبی داشتم داشتم گریه میکردم برا خودم نه برا همه میگفتم خدایا تو رو به بزرگیت نزار کسی حسرت این لحظه رو تو دل بکشه همرو دعا کردم همه رو