Ooma
پرسش (1400/05/31):

میخوام همسرمو بزارم برم

سلام دوستان میخوام فردا بی خبر همسرمو بزارم برم خسته م کرده از اول زندگیمون خانواده ش در اولیت بودن حالا هم که باباش مرده دیگه کلا بیخیالم شده یک ماه در به در خونه ی مردمم خسته شدم به نظرتون برم یه تکونی به خودش میده؟؟ ممکنه بیشتر به فکر زندگی خودشو من و بچه ی تو راهش بیافته؟؟

اره رفتیم نع منم چون ن مخام‌من اون اذیت کنم ن اونم منو ولی ببین اگه قرار اه بچه باشه ک اصلا نباید میوردم منداختن رومن بلخرع منم ی دعوایی مکنم اگ بچم میشد میزدمش ولی من الان مگم خدا کنه اه من دامن گیر شوند نکنه
خدا نکنه همینقدر بچم‌خوش باشه کافیه همینم بسمه
هی مسخره میکنن دیگه اینجورم بگم ک بدتر تو مخی میشن
کاش همون بار اول ک بچه رو اورد قاطی میکردی
😢من فکر میکنم فقط خودم عصبی میشم
پ چی مگی اه و این چیزا کاش واقعا منم درک‌مکردن خیلیا ب هر کی مگم ی چی مگه
الهی هرجا باشه تو بهترین حال باشه
کردم سگ شدم بعد گفتم ولش یکی دوروز پیش باباش باشه نمدونستم عمریه
انشالله بچم از مادر خیری ندید بمیرم براش ک من بچه یکی دیگه رو نگه میدارم بچه خودم معلوم نیس کجایع
این فکرت نابودم کرده
اره بخدا
اره واقعا😭
بچه های بدبخت این وسط پاسوز شدن
انشالله هرجا هست خدا نگه دارش باشه
عزیزم به این بچه محبت بکن که خدا از اونور هوا بچتو داشته باشه
یهو بچت به دنیا اومد بچس نمیدونه که از کینه به تو داشته باشه بچه رو بلایی سرش بیاره
یه لحظه غفلته
ن بخدا نمیخاستم ناراحتت کنم
خیلیا چون دارن از دور نگا میکنن درکت نمیکنن
هر کاری ک بهت ارامش میده همون کارو کن
ن بابا تورو‌نگفتم عزیزم کلی همینای ک میبینن گفتم
بشین با شوهرت حرف بزن بگو یا منو انتخاب کنه یا بچشو
واقعا واسه اون مادر بچه متاسفم ک بچشو راضی شده بده
عب نداره جوری رفتار کن ک انگار پسر تو داره واسه یکی دیگه بدقلقی میکنه
دلت میخاد با پسرت چجوری رفتار شه؟همون رفتارو کن توام
بمیرم کاش بمیرم بچم معاون نیس کجایع ی ساله بیخبرم
عزیزم دیگ دارم زیر دست این بچه میشم بسه دیگ هر چی کشیدم من ازدواج کردم آرامش داشته باشم ک ندارم دقیقا 12سالع پدرم فوت شده عین دوازده سال خوشی ندیدم
بخدا من همیشه مگم تک بچم همچین کارای بکنه همچین حرفای بزنه نامادریشم بزنه تو گوشش ناراحت نمیشم
توروخدا خودتو ناراحت نکن بارداری
دقیقا گفتم چ مادری هستی بچتو خیلی راحت میندازی گفت بتو‌چ منم گفتم پ اینقد گو‌خوری نکن نگو من مادرشم فلانم
اره واقعا مردم ازدواج میکنن ارامش داشته باشن بجاش افسرده میشن
کاش خونمون بره جایی ک محل کار شوهرمه😟😭😭😭
خب اگه ناراحت نمیشی توام بزن تو دهنش بزار بفهمه با کی طرفه
هییی شب روزم گریه شده شبی نشده برم حرم تا س ساعت گریه نکنم
خدا کمکت کنه عزیزم بچه بره پیش مادرش زندگیت خوب شه از اول بارداری این بچه اینطورت میکنه
ن بابا من نمی‌زنم فقط ببرنش فقط بیان ببرنش
خدا به دلت نگاه کنه گلم
وا خاک عالم تو سرش
من ی لحظه از بچم دور شم میمیرم
این چ مادریه ک میتونه بچشو نگه داره پیشش ولی نمخادش😑😑🤦‍♀️
ممنون عزیزم پس ب دامن امام رضام
منم والا بچم یه لحظه میره پیش یکی میخوام بمیرم همش چشمم به دره تا بیاد
ب ننش بگو نیای ببریش میزارمش پرورشگاه
آخه می‌دونه بچش بی ادبیه خودشم گفته
بعضیا فقط اسم مادرو حمل میکنن
سمیرا عکس بچه رو داری ببینمش
خوب زیر دست همون مادر بزرگ شده
ن بابا باباش نمیزارع عکسی داشته باشم تو گوشیم
ب ننش بگو خاک توسرت ک نتوتستی ی بچه رو درست تربیت کنی
باشه گلم
بابا با شوهرت حدقل حرفبزن بگوش از زدمش ناراحت نشو
بزار تا بچس ادبش کنم
امشب حرف زدم گفتم نمتونم خستم دیگ هیچی نمیگه ساکته
دوبار با زبون خوش بهش بگو بار سوم بزن رو دستش
مگه نه تو‌کار نداشته باش
کتک سفت نه که بدتر ازت زده شه
بگوش پ عمم بیاد درستش کنه
خودش دعواش میکنه؟
از شوهرت حساب میبره
ن بابا اینقد پرو خیرهه منو‌میرنه همچین زد زیر دستم چن رو پیش لیوان دومتر پرت شد
بابا ادم حوصله بچه خودشو نداره چه برسه یه بچه کس دیگه
نع اصلااااااا
خوب توهم یکی میزدی رو دستش که یاد نگیره از این کارا کنه
منم واقعا این ی سال واس صواب نگه داشتم دیگ نمخام مگ سوالم روزی میشه
عزیزم گاوتون اینطور که هرچیدبزرگ تر بشه بیشتر میزاد
نگا من نمیگم بچه رو بزن یا بداخلقی یا حتی بندازش بیرون چون خودت میگی هیچکس نمیخوادش یکم سعی کن درسنش کن بگو بیا با خواهرت برادرت که تو شکممه حرف بزنیم
اصلا هرچی میگه خیرههه نگاه مکنه باباش بره دسشویم می‌ره باهاش ما الان پیش هم نمخابیم باید پیش اون بخابع منم لجم گرفت گفتم من نمخام اینجوری جامو جدا کردم
بهش بگو چی برات بیاره وقتی دنیا اومد😢بچس فکرپکنم باید زود خر شه
من خودم با بیستو یک سال سن با یه ابنبات خر 😢
اینو باباش بهش گفت گف من نمخام بریم از اون مامان داداش داشته باشم اون مامان بیاره برام
واه واه شوهرتو بگو اگه میخوای پیش ما زندگیکنه باید بزاری درستش کنم
بگوش خفه
😑😑
من اینقد براش مخرم اونم با پول خودم بخدا باباش هر چی داره ازمنه کمکش کردم خریده وگرنه دو دست لباس تمام
محبتت بی اندازه بوده
تا میام حرف بزنم مگه تو ساکت
عزیزم یه پشت دست حرومش کن
والا بخدا تا کی حرص بخوری زبونتو دراز کن
۲۱سالتع 😂
اره از اول رو دادم ولی فک نمکردم بخاد روزی بزنه منو اینجور خیره شع
والله بخدا وقتی شوهرم باهام دعوا میکنه یه لواشک میگیره دست میاد خونه با گریه میخورم دیگه یادم میره
امروز نون سنگگ خرید اشتی کردم
فقط باید بره فقط بره هرجور شده حتی شده باشه باباشم مندازم بیرون
😒
خوب بنداز منتظر چیی
همونه از محبت زیاد ببخشید ولی هار شده
خب هر چی مگم نمیرن چجوری بندازم آخه شوهرم خیلی خوبه فقط از نظر تربیت بچه صفر بهش گفتم بچه منو‌حق تربیت نداری
زندگی قشنگ بکن زهرمارش
زن خو بخواد یه چی زهرمار طرف کنه خوب میتونه
خوبی ک از حد بگذره نادان خیال بد کنده خانوادشم اینقد منو فوش مدت حد نداره
یه دوتا غر فیکس بزن یه دوتا بی محلی حساب کار میاد دستش
خوب چرا به خانوادش چیزی نمیگی
چطورمیتونی انقد اروم باشی 😢
لابد شکمویی قلقتو میدونه😂😂😂😂
خیلی بی اندازه
کلا با بچه حرف نمی‌زنم چن‌روزه اصلا براش مهم نیس همش مگم خدا من اینجوریش ندیذم
اصن بلد نیستم قهر کنم نمیدونم چرا
مگم چ فایده باز هفته بعد اگ این بچه اینجا نباشه اونام نمیان
😢خدا فقط بهت صبر بده بخدا
انشالله خدا همینارو@چوب کنه بکنه تو چشمشون
همش حسرت اونایی ک بچه خودشون دارن مخورم
عزیزم خیلی برات ناراحتم بخدا همیشه دعا گوتم شرایطت درست شه ادم ازدواج میکنه با ارامش زندگی کن
همینقدر گمشن از زندگیم بیرون بسه بخدا قبلا بدبختی مکشیدم بلند شدم الآنم متونم بچمم خودم راه میبرم فقط برن
متاسفانه همه چی در اختیار پسرشون گذاشتی کشیدی بالا از اسمون جلی جمعش کردی مگه دیوونن بزارن برن
ممنون ی چن وقتی خوب شده بود رندگیم‌اونم‌چون این نبود ولی متاسفانه اومد باز
دقیقا دوستم اینو‌مگه
انشالله بره
اره عزیزم به قول معروف مفت خور شدن
انشالله
ادمی که مفت بخوره نمیتونه از اون شرایط دل بکنه
دختره میاد بمن‌مگ پول بده برم برا مامانم چیزی بخرم خخخ ای خدا
اره ولی دیگ مفت خوری تمام شد اون سمیرا مرد
بخدا فردا بهش میگم یا من یا بچت
اون چن بار بچشم انتخاب کرد ولی این دفعه برام مهم نیس
اینطور نگو نمیتونه انتخاب کنه عزیزم توهم یه بچه داری تو راه
با سباست پیش برو
ن بزار بره با بچش من بچمو‌نگه‌میدارم از جونم اضافه نیس ک
هرچند بعضی ادما سیاستم روشون جواب نمیده
تو این ی سال هر کار کردم نشد نمیشه دیگ
خودم لچمو‌نگه میدارم بزرگشم مکنم اینم بره با دخترش و همون زن یابقش
سمیرا واقعا چقدر میتونی کوتاه بیای و هیچی نگی؟چندین بار بچشو به تو ترجیح داده
شبها با اون میخوابه
نمیزاره توی تربیتی که اصلا وجود نداره دخالت کنی
رفته خاستگاری زن سابقش
په دی چجوری بهت بفهمونه اونا در اولویت هستن هان؟
من اگه جات بودم یه لحظه هم تحمل نمیکردم بگو هری نگران این بچه توی شکمم نباش خودم بزرگش میکنم
بگو برو بیرون از زندگیم بندازشون بیرون مایه افسردگی ها رو
مگه مجبوریییی
چقدر راحت کوتاه اومدی که حتی شبها نتونی کنارشم بخوابی
زن سابقش که از خداشه
الانم بچه رو شیر کرده انداخته اونجا تا دوباره برگرده
فردا هم بچه رو ازش میخواد یه بلایی سر بچت بیاره اینم که سنش کمه نمیدونه میاد این کار رو میکنه
والا
آخه مگه یه آدم چقدر توان داره
اون بچه رو نمیبره که آزاد باشه و از اون طرفم شیرش میکنه که یه آب خوش از گلوی تو پایین نره
بچه ای که از الان اینجوری حرف بزنه معلوم آینده چیکارت میکنه؟
یا بگو دیگه نره پیش مامانش یا دوتاتون گم شید از زندگیم بیرون
هیچوقت اینکارو نکن وازخونه بیخبر نزن بیرون معلوم نیست شوهرت چه واکنشی نشون بده ممکنه بهت تهمت بزنه که کجا رفته بودی یا شکایت که خونه رو ترک کردی بنظرم اساسی بشین حرف بزن بگو تو ازدواج کردی و با زمان مجرد بودنت فرق داری واولویتت من باید باشم اگه نمیتونی تعادل ایجاد کنی یه تصمیم جدی بگیریم
من ک الان خونه مامانمم صب اومد محلش ندادم گف صبونتو بخور میام دنبالت گفتم نمیام🙄
سلام هیچوقت بدون اینکه خبر بدین از خونه نرید بیرون خیلی کار اشتباهیه معلوم نیست شوهرت چه واکنشی نشون بده ممکنه بهت تهمت بزنه که کجا رفته بودی یا ازت شکایت کنه که خونه رو ترک کردی بدون خبر بشین باهاش صحبت کن بگو جایگاه من تو این زندگی کجاست بگو تو دیگه ازدواج کردی مجرد نیستی
تو زندگی باهمسرت لجبازی کنی باختی
منم از همسرم یه دختر دارم شش سالش بود که مامانش شدم اونم لج باز بود ولی من باهاش دوست شدم دلم براش سوخت چون منو مادر صدا میکرد الان یازده سالشه قبلاً زیاد نمی‌رفت پیش مادرش ولی یک سالی بود زیاد می‌رفت مامانش جیک وپوک زندگیم ازش میپرسید و مرتب رفتار منو زیر نظر میگرفت با بچه اش منم بدم میاد زیر ذره بین رفتار کنم
خیلی سخته مادرش ازدواج کرده؟
از یه طرف خواهر شوهرم هم مدام بهم میگه چطور رفتار کن ایام عید رفتم برا زایمان خونه ی مادرم یه شهر دیگه هست این دختره کلا پیش مادرش بود تا اینکه اومدم اینجا یکی بهم خبر داد مادرش کرونا گرفت فوت شد
اونجا بود که دنیا رو سرم خراب شد وحشت زده گریه میکردم برا این بچه طوری که نتونستم به بچه ی خودم شیر بدم تا شیر خشکی شده وقتی بهش گفتیم خیلی گریه میکرد
ای بابا سرنوشت اون بچه چقد دردناک بوده
ماهی که برچسب نامادری بهمون میزنن خیلی زندگی سختی داریم فقط میگم با این بچه ها دوست باشین خدارو در نظر بگیریم اونا ناخواسته زندگیشون اینطوری شد به نظر من که امانت خدا هستن تو دست ما من خیلی سختی میکشم باهاش پدرش شدیداً بهش علاقه داره اما فقط فقط تصور میکنم بچه ی خودم همین کافیه
خدایی خیلی ناراحت کنندس شرایطش اول طلاق بعد فوت مادرش خدا اجرت بده
آره خیلی سرنوشت ناراحت کننده ی داشت با این که مادرش مدام تو زندگیم موش می‌دوند اما خیلی براش گریه کردم جوون بود یهو فوت شد
خدا بیامرزتش
اما من جوری رفتار کردم که سریع با مرگ مادرش کنار اومد ایقد گریه میکرد که آدم دلش ریش میشد خونه رو بهم بریزه تحمل میکنم بی احترامی می‌کنه تحمل میکنم خانوادم نمی‌دونن که ایقد اذیتم به هیشکی درد دل نمیکنم که باعث بشن رفتارم عوض شه فقط مییبنم این طوری آرامش داره زندگیم وشوهرم ازم راضیه
هرکی تو این شرایط و خودشم مادره فقط کافیه فک کنه بچه ی خودشه وخدا رو در نظر بگیر ه من الان از خودم تعریف نمیکنم منم کم ناراحتی ندارم سر این دختر
نامادری بودن سخت ترین کار دنیاس خیلی مسئولیت بزرگیه توایرانم کلا اسم نامادری یه انرژی منفی داره دیدگاه نسبت بهش خیلی بده یه تو بگی به بچه بچه خورد میشه میگه شاید مامانم بود اینطور بهم نمیگفت درصورتی که مادر خود آدم شاید صلاح بدونه یه سیله هم در گوش آدم بزنه
دقیقا اگه خوب باشی میگن فیلم بازی می‌کنه اگه یکم بخوای بچه رو تربت کنی میگن چقد ظالمه
منم از اول شوهرم گفت بچه اصلا نمیاد اینجا پیش مادرشه ولی مادرش نبردش ای آخرا که من بچه دار شدم خواست ببرش که تقدریش چیز دیگه ای بود
ماها حق نداریم رو این بچه ها دست بلند کنیم چون بچه ی ما نیستن فقط باید سنگ باشیم تحمل کنیم
بنظرم اینجور بچه ها هم بد تربیت میشن چون پدرشون زیاد ازحد لی لی به لالاشون میزاره شاید چون عذاب وجدانی چیزی دارن محبتشون بیش ازحده ازیه طرفم نامادری نمیتونه درست تربیت کنه سرکش به بار میان و اخر سر خودشون ضربه میخورن آینده
داستان تو برعکسش واسه داییم افتاده داییم که خانوم وپسرش فوت شد بایه خانومی ازدواج کرد که یه دختر از شوهرخدابیامرزش داشت الان خودشونم یه دختر دیگه دارن دختر اول که بزرگ شده الان ۱۷سالشه داییم دیگه خیلی کم میره خونشون میمونه پیش مادربزرگم شاید نمیخواد دختر بزرگه معذب شه چون دختره پیش مادرش میمونه خیلی سخته شرایطش
آره پدرش بعد مرگ ومادرش دیگه بیش از حد روش حساس شده که این شرایط و برام سختر می‌کنه اما خدارو شکر شوهرم منطقی هم زمان حواسش به منم هم هست همه چی رو در نظر میگیره
الهی سخته اینطوری
اره شرایط مردا به مراتب سخت تره چون یکم محبت کنی به بچه میگن حتما به چشم بدی نگاه میکنه بازم شرایط خانوما بهتره تواین مورد
دوستم مادرش فوت شد باباش گفته بود میرم زن بگیرم از دخترم مواظبت کنه رفته بود یه زنی گرفته بود ازما ۵سال بزرگتر بیچاره داداش دوستم که بزرگ بود از دوستم نمیتونست بره خونشون چون نامادریش جوون بود حرف درمیاوردن پشتش نامادری هم که چه عرض کنم خیلی خوشگل بود چشم آبی مو بلوند بیچاره دوستمو اونقد اذیت کرد حسودی کرد به دوستم نمیزاشت حتی پدرش نزدیکش شه اخرسر مجبوری ازدواج کرد که ازاون خونه فرار کنه
آشتی کردیم اومد حرف زدیم
باحرف زدن خیلی از مشکلات حل میشه آفرین کار خوبی کردی😀
اره دلم داشت میترکید بخدا🤦‍♀️🤦‍♀️
عزیزم من هر کاری بگی کردم حتی پسر خودمو‌مدیدم یکساله اینو‌جاش گذاشتم اما ببینی این چ کارا مکنه منک نمتونم دیگ هر کار شدم بد شدم نامادری
من هر کار مکنم نمیره از خونم بیرون آخه خونه مال منه خودمم دیگ اینو فهمیدم اون وقتا بهم گفت یا از پولت برام وام بردارم یا باید بریم شهرستان بخاطر دخترم 😭😭😭چقد سخته دختره ی ذره بچه اس ببینی چ‌کارا مکنه ولی منو چندین و چند بار ترجیح داد
آوا خیلی سخته تازه واس من بدتر چون شوهرم چن بار رفت بخاطرش
نه شوهر من اول دوست داشتنش بهم ثابت کرد بعد منم از بچش نگه داری کردم شرط عقدم هم این بود که بعد عقدم هیچ ارتباط حتی در حد پیامک با خانم سابقش حتی رسمی نداشته باشه
اونم قبول کرد

آره اما تو باید به شوهرت خیلی محبت کنی چون از زندگی قبلیش شکست خورده مطمعن باش اگه بهش محبت زیادی کنی تو وزندگیت هم میشه جز اولویتاش ضمنا زرنگ باش من احتمال میدم زن سابقش داره تمام تلاشش می‌کنه زندگیتون خراب کنه از طریق اون دخترا
از سیایست مادرانه ش استفاده می‌کنه وار دختره حرف میکشه دختره هم اونو صدرصد به تو ترجیح میده چون مادر اصلیش نیستی من برام پیش اومد با مشاور صحبت کردم بهم گفت که چطور با دختره رفتار کنم
به نظر من یه بار برا همیشه تکلیفت مشخص کن چون اون مادره هستش تا دختره بزرگ شه مشکلاتت خیلی زیاد تر میشه اگه میخوای بیاریش بزرگش کنی خب مثل دختر خودت باید باهاش رفتار کنی اگه نمیخوایش و ازش خوشت نمیاد همی الان بفرستش پیش مادرش برا مهمونی فقط بیاد پیش تو اینجوری اصلا زندگی راحتی نداری بچت که به دنیا بیاد خیلی مشکلاتت زیاد تر میشه
مال من رفت یبار خاستگاری و چندین بار دست دخترشو گرفت قهر کرد رفت یعنی منو ول کرد حتی الانم بحث کردیم از وقتی اومده کارم گریه اس
منم رفتم 18جلسه و رفتار منو دیدن و فقط گفتن باید مادر سابقش کمتر ببینه بچه رو ولی اون هر هفته میاد الآنم ازم شکایت کرده
نک خوشم نیاد ازش اما نمتونم قبولش کنم ی حرفای میزنع نابود میشم اما مادر عوضیش نمخاد چکار کنم
اره اما من خیلی بهش میرسم اونم از وقتی اشتباه کرد خیلی خیلی خوب شد جوری ابن بخوره بمن مگه اما مترسم بازم دخترشو ترجیح بده اصلا نمخام دخترش باشه اینجا خودشم‌دوس ندارن اجبارش مکنه ک بمونه
عزیزم اینجور زنا کلا بعد ازدواج شوهرشون بازهم نمیذارن آب خوش از گلوشون بره پایین خب بگو طلاق گرفتی رفتی دیگه گورتو گم کن اگه هم دخترتو نبردی دیگه ولشکن تا با مادر جدیدش کنار بیاد خدا نگذره از همچنین آدمای
ایشالله یکی پیدا بشه مادرش بگیره تو هم راحت بشی
بخدا الان داریم بحث مکنیم
موندم چی بگم بهش فقط سکوت‌کردم
خداااااااااا چ بدبختیا کشیدم حالا بخاطر این بچه هر روززززز دعواااااا
شوهرت چی میگه مگه میخواد دختره پیش تو بمونه یا مادرش
واقعا چرا شوهرت باید بره خواستگاری یش حقداری عصبی بشی
حیف نمیشه ویس بدم از صداش
من بعد الان بخاطر ک دخترش اینجا بمونه خیلی چیزا گفت
دارم دق میکنم
عزیزم بارداری ایقد خودتو اذیت نکن فشارت می‌ره بالا
نمیشه دوساعته نشسته ب کسشعر گفتن
فقط واس ک بچشو نگه داره این چندین بار منو ول کرد بخاطر دخترش چندین بااااررررررر این بچمم میشه بچه طلاق
سمیرا دلش با توه؟ مطمعن ی هنوز دلش با اون زنه نیست
چمیدونم خواهر بمن‌مگه نیس
من لچشو‌دیگ‌نمخام با این کارا و این حرفا
خب چرا با یکی دیگه ازدواج کرد می موند با دخترش زندگی میکرد فقط خواست یه بچه ی طفل معصوم دیگه رو بچه ی طلاق کنه
فقط مخاستم بگن زن گرفتیم
اینقد حرص خوردم دستم بی حس شده
نمیشه که تو که شرط نذاشتی که بچشو بزرگ کنی اختیار دست خودته اگه اذیتی بگو من نگه ش نمیدارم
باهاش صحبت کن بگو یه بار شکست خوردی چرا میخوای این زندگی رو هم خراب کنی چرا آرامش مون بهم میزنی
ولا فردا بچه ی نوزاد میاد تو دستت تو میمونی و یه بچه ی کوچیک و یه دختر عقده ای
من مگم ولی کوووووو
اینقد بچم الان سفت کرده تو شکمم
به خاطر ناراحتی دیگه استرس خیلی بده برا جنین
آوا عصبی شدم دیگ ی دستم فلجه حالم از زندگیم بهم خورد
یا امام رضا خودت کمکم کن دارم
عزیزم یه فکر اساسی بکن با خانوادت مشورت کن یه تصمیم درست بگیر
حالا خودت خوب بد زندگیتو بهتر میدونی اینم مشکلی نیست که حل نشه بگو پدرت کسی با شوهرت صحبت کنه
با این شرایطی هم که خودت میگی به نظرم دخترو نگه نداری بهتره تو بگی نگه نمیدارم که تو خیابون نمی‌مونه بلاخره مادرش میبرش
حالا برا من بد نشه دارم دخالت میکنم
کو خانواده اگ داشتم حالم این نبود
نمیبرههههه مگ ن از تو‌مگذرم ن بچت
ن بابا خوبه یکی هس همدردت می‌فهمه بقیه هرکس دید ندید گفت نامادری هستی 😭😭😭😭لعنت ب دست بی نمک
گفتم من نگه نمیدارم مادرش گفت بمن ربطی نداره گفتم تو چطور مادری هستی
آخه می‌دونه با وجود بچش زندگی من تلخه