Ooma
پرسش (1399/10/11):

مهمونی دادن در بارداری خطرناکه

سلام مامانای عزیز من برادرشوهرم تازه عقد کردن، همه انتظار دارن پاگشاشون کنم، واقعا خودم میترسم و نگران بچه و سلامتی خودمم اما نمیدونم چجوری بهشون بگم. همسرم هم درک نمیکنه. نمیدونم چه دلیلی بیارم که قانع بشه

به روی خودت نیار
عزیزم‌ هم اینکه زیادی کار کنی خطرناکه هم‌ بابت کرونا خطرناکه
واسا ناراحت بشن
به شوهرتم بگو خدای نکرده برای بچه اتفاقی بیفته تو جوابگویی
اول خودت
دوم خودت
سوم خودت
بعد بچت
بعد شوهرت
بقیه هم فدای سرت
اصلا مهم نباشه برات
مشکل شوهرمه دیشب بهش میگم جاریم گفته ان شاء الله بچت به دنیا اومد میاییم. میگفت نه دیره یعنی شوهرم میگفت
اصلا دیدیش بهش بگو خیلی دوس داشتم دعوتتون کنم ولی شرمنده شرایطشو ندارم بگو دکتر بهم گفته نباید زیاد فعالیت داشته باشم
بگو پس برو رستوران رزرو کن بریم اونجا شام بخوریم کادوشونو بده بعد هرکی بره خونش
عزیزم یه روز کارگر بگیر فوقش ۱۰۰ میگیره دعوت کن مثل خانوما بشین کارگر کارا رو انجام میده
بگو پ میخوای دعوت کنی غذا اینا از بیرون بگیر میوه و چای هم خودت بیار منم با ماسک میشینم
والا این مردا نمیدونم چرا اینجورین جونشونم برای خونوادشون میدن
آخه ما خودمون کلا کرونا گرفتیم. مشکل گرفتن کرونارو نداریم ولی واقعا نه حال و حوصله ی مهمونی دادن دارم. و این که زورم میاد اصلا درک نمیکنن ک من باردارم. مادرشوهرم گفته به شوهرم قبل این ک سنگین شه دعوتشوت کنه. یعنی الان یه هفتس شبا همش حرص میخورم تا صب خابم نمیبره. نمیدونم چجوری شوهرم و قانع کنم. بقیه برام مهم نیستن. مهم اینه شوهرم خونوادش خیلی براش مهمن
اینم خوبه
اگه دور هم جمع نشن اره میشه بهانه کرونا کرد اما اگه هر هفته بره خونشون نمیتونه اون بهانه رو بیاره
بدبختی کرونا هم هست اخه
چون یه بار کرونا گرفتی فکر نکن دیگه نمیگیری ها
دفعه ی دوم شدتش بیشتره تازه
بهش گفتم. گفت خب باید بیاد خونه ک بعد از اون بتونن بیان بیرون که پاگشا نیست
مادرشوهرت خیلی دوس داره بگو بیاد غذا اینا درست کنه
ماسک بزن عزیزم اگه شعور داشته باشن درک میکنن
چ ربطی داره خیلی ها دوباره هم دور از جونت کرونا گرفتن
دندش شکست دو ماه پیش. به شوهرم گفته من نمیتونم کمکش کنم
کرونا هم گرفته باشی دوباره امکانش هست بگیری عزیزم
کارگر بگیر
خودتم بشین خانومی کن
راستش من نمیخام دعوت کنم دنبال بهونم چون زورم میاذ انقد خودخواهن
اصلا بگو استراحت مطلقم
تست دادم فعلا آنتی بادی دارم
اره بهترین کاره
مادرشوهرم گفته بود فقط 4نفری برگزارش کنید ماها نمیاییم ک اذیت نشید. ولی خب مهمونی مهمونیه چه صد نفر چه 2نفر
پس بگو از رستوران غذا بگیر بیار خونه که پاگشا باشه
بگو دکتر گفته زیاد نباید کار کنی
ن 4نفر ک کاری نداره دیگه
پس اصلا ب روی خودت نیار واسا خر شب شوهرت بگه تو هم‌جواب نده
ببین غذا بگو بیاره فقط ی میوه و چای دیگه
این‌مادرشوهرتو ۱ ساعت بده دست من میزنم بقیه دنده هاشم‌میشکونم
دوس نداره دعوت کنه زورش گرفته اونا میگن دعوت کن
خودت رو راحت کن همین اول ک سبکی
4 نفر ک چیزی نیست
خانواده شوهرمن فقط خاهرو برادراش 60 نفرن
خانواده خودمم 30نفر
عزیزم شما بارداری چطور میخوای مهمونی بدی
یعنی مهمونی میدم هلاک میشم تا ی هفته فقط باید جم و جور کنم
ماشاا... تعدادتون بالاس برای جشن و اینا خوبه ولی برای مهمونی تو خونه سخته
من همیشه قبل از اینکه اونا بخان نظر بدن خودم برنامه ریزی میکنم ک کسی نتونه چیزی بگه
بعدم انقد خوششون میاد که من بفکرم
اره هم خیلی خوش میگذره هم خیلی واسه صاحب خونه سخته
منکه تابحال تو خونم دعوتشون نکردم چون جا نمیشن
باغ مهمونی گرفتم خیلی راحت و خوب بود
شرایطش باشه اره منم مهمونی دوس دارم ولی نه وقتی خودت شرایطشو نداری وقتی به خودت خوش نگذره فایده ای نداره که
اره ولی 4 نفر ک چیزی نیست
الان خیلی حالم بده حوصله ی خودمم ندارم نمیتونم مهمونی بدم. زورم میاد به جای این ک بگن عزیزم تو شرایطشو نداری هروقت تونستی دعوت کن. زورم نیاد تعیین تکلیف کنن برام. کاش شوهرم درک داشت.میگم هی امروز فردا کنم وزنم بالا بره
اره میدونم ولی حرصش گرفته که اونا دخالت کردن و اینکه شوهرش حرف مادرشوهرشو گوش میده
مهمونی مهمونیه. غذا پختن و ظرف آوردن د بردن داره فرقی نمیکنه. خواهرشوهرام الان یک ماهه یه حالی ازم نپرسیدن. اصلا نمیگن زنده ای مردی. بعد من جون خودم و بچمو به خطر بندازم
خوب شوهرتو چاخان کن باهش با ملایمت صحبت کن تا قانع ب‌شع
آخر سر بگو دوراز جون اگه اتفاقی بیفته تا آخر عمر پشیمونی فایده نداره
فعلا یه بهانه ی ماه های اول عقب میندازم.بعدش میگم گفتن خطر زایمان زودرس هست. بعدشم سنگین میشم. بچم به دنیا اومد دعوت میکنم. اگه خیلی دلشون میخاد رفت و آمد کنن بیان این رسم و رسوم قدمی شده همش الکیه
والا
اره بابا اصلا حرفشونو گوش نده واسا اینقدر بگن تا دق کنن
من خیلی بهشون بها میدادم. تولد بگیر. جهاز خواهرشوهرم و خودم رفتم خریدم. برا برادرشوهرم دنبال زن گشتم. ولی 10 روز شوهرم رفت ماموریت ینفر پیام نداد بگه زنده ای؟ هستی؟ اصلا. بعدشم باز هیچی. خیلی ناراحت شدم. پیش مامانم آبروم رفت. انقد سنگشونو به سینه میزدم. دلم شکسته ازشون نمیتونم دیگه این کار و بکنم. چون اونا به فکر خودشونن
عزیزم به نظرم بابت یه مهمونی رابطت با همسرت بد نکن واسش توضیح بده سختت و بگو لطف کنه اومدن خودش کمکت کنه
ول کن بابا حرف بقیه ادمارو بریز دور
بگو بعد سه ماهگی ایشالله
اتفاقا منو شوهرم برادرشوهرمو پاگشا کردیم اونم بیرون از خونه رفتیم باغ سنتی هم آواز میخونن هم غذا هر چی دلت خواست سفارش میدن هم خودت اذیت نمیشی هم به صرفست
باغ سنتی فضاشم بازه هوای بهتری هم داره البته چون هوا سرده ما آلاچیق سر پوشیده رفتیم خیلی هم خوش گذشت. قلیونم که بکشن اذیت نمیشی
اگه بخاطر کرونا میگی که کلا کنسلش کن چه الزامیه حالا مهمونی بدین
اگه بخاطر فعالیت خودته همه چیو از بیرون بگیر، بگو خواهرشوهر و مادرشوهرت بیان کمکت، دست به چیزی نزن
وقتی میری دکتر شوهرت که داخل نمیا، بگو دکتر گفت استراحت‌ مطلق باش، به همه هم بگو
سلام، همسر منم همین شکلیه، تازه خانواده شوهر یه لشکرن،
هر بار میگفتن میخواییم بیاییم شوهرمم لال میشد میگفت بفرمایین
اما از طرف من هرکی می خواست بیاد انقد کج خلقی می کرد
منم بعد از چند سال تحمل دیدم اونا پروعن شوهرم حرف حالیش نمیشه هربار خودشونو دعوت کردن منم می گفتم وقتش شه خودم دعوت می کنم، بعد خانواده شوهر من میگن همش ۱۰ نفر میاییم اما یهو تو راه برا خودشون ۳۰ نفر دیگرم خبر میکردن، من رک گفتم بعد از این جای من برای خونم مهمون دعوت نکنین لازم باشه خودم هم زبون دارم هم تلفن
با کسی تعارف نداشته باش.
بقیه فدای سر بچت
وقتی اونا نمی فهمن تو هم شکل خودشون شو
دعوت کردن خطر داره منم الان میخوام برادرشوهرم دعوت کنم گفتم خطرناکه کرونا واقعا دردسر ساز شده باید خانواده ها هم متوجه باشن من گفتم چیکار مادرشوهرم خودش گفت توقع ازت نداریم من حتی کادوشون هم گرفتم گفتم اگه کمتر نشد عید عروس داماد اومدن خونم کادو رو میدم عیدی هم میدم میگم بعد که بهتر شد دعوتی مفصل میگیرم آخه سمت ما خیلی مهمونی سنگین میگیرن
الان متوجه نمیشن اگه برات یه مشکل پیش بیاد کی جواب گو هست الان مواظب خودت نیستی مواظب یه بچه ای که از همین الان مسئولیتش گردنت هست
نه پس خوبه😐
خب مادرشوهرت و خواهر شوهرت بیان بپزن و تمیز کنن،تو هم مهمونیت بده،اخر شبم تمیز کنن و برن حالا که توقع دارن
‌عزیزم اگه واجب فقط دوتاشون دعوت کن. ۴ تایی
بگو انشالا بعدا همرو دعوت‌میکنم سختمه. یاد بگیر حرفت بزنی
نکن
ویار نداری ویارتو بهانه کن بگو حالم بد میشه نمیتونم
بگو مامانت بیاد کمکم کنه باهم درس کنیم هرچند اینجوری هم کل کارا میوفته گردن خودت چون مادر شوهرت واست ظرف نمیشوره که 🤦
الان تو امکان سقط داری خدایی نکرده
بگو سختمه کار سنگین
مشکل اینجاست ک اصلا کمک ندارم. خواهرم ندارم
مامانش نمیاد. گفته بهش بگو من نمیتونم کمکش کنم
نمیان. مشکلم همینه خودشون نمیان کمک. بعد تعیین تکلیفم میکنن. من زورم میاد. چرا باید برام تصمیم بگیرم ک چیکار کنم چیکار نکنم؟
خوب عزیزم سخت نگیر ازبیرون غذا بگیر
بعد اگه دونفر بیان که کاری ندارن
میوه وشیرینی هم که آقات بیاره
چند شب مهمون داشتیم شب نشینی درستع همسرم بیشتر کارارو کرد ولی من نمیشد کامل بشینم. مهمونا رفتن داشتم فلج میشدم. روز بعد شروع کردم به عطسه و کمر درد و دل درد. نمیشه کامل نشست. چون من کمک ندارم
الان کارای خودتون هم نمی‌تونید انجام بدید
نه واقعا هیچ کاری نمیکنم. همسرم جارو میکشه و ظرف میشوره دیگه کار خاصی ندارم. همش دراز کشم دلم درد میگیره
آهان بهترباشید

سوالات مشابه