Ooma
پرسش (1399/07/17):

خاطره اینکه چطور فهمیدید باردارید😍

بچه ها تعریف کنید ببینیم چطوری و کی فهمیدید باردارید ...

من اوایل ازدواجم اصلا شرایطش رو نداشتم ،قرص یاسمین‌میخوردم یک سال،بعد اقدام کردم که نشد،دکتر رفتیم گفتن سالمی،آذر ماه بود محرم بود سیتی حضرت قاسم برداشتم،یادم رفته بود،اردیبشت سال بعدش،خیلی میرفتم دسشویی ب شوهرم‌میگفتم‌باید نوبت بگیرم دکتر کلیه،یبار نوبت گرفتم ،هرچی نشستیم‌دکتر نیومد بیمارستان دولتی بعد زنگ‌زدم ب شوهرم که از طرف کاریابی ی موقعیت شغلی پیش اومده،دیکه نشد بمونیم دکتر ،اومدم خونه،بهم ی دکتر زنان‌معرفی کردن ،رفتم حضوری نوبت گرفتم برا ۱۹ خرداد ،۱۷ خرداد روز جمعه بود ،دیدم مامانم پیام داد بهم ،بابات میگه خبریه ب من‌نمیگین صورت فاطمه ی جوریه،خودمم‌متوجه شده بودم بابام وقتی باهام حرف میزد ی حالیه ،اینو که گفت مامانم،گفتم هرطور شده من فردا میرم ازمایش میدم ،رفتم ازمایش دادم مثبت بود،بعد رفتم بیبی چک خریدم منفی بود😭بعد نخوابیدم،۸ صبح یکشنبه رفتم ازمایش دادم مثبت بود🤣🤩
یک‌ماهم بود،بهم گفت ۸ تیر بیا برا قلبش ،رفتم
مثل الان‌نبود که بگم استرس دارم
دیگه خودم و ی نفر دیکه که اون‌بعد ۸ سال باردار سد،باهم تو بارداریمون نذرمون رو ادا کردیم
من ک فعلا باردار نیستم میخوای خاطره شب اولو بگم🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
بذار خاطره دومی هم بگم‌بت 🤣😜
من دوباره رفتم دکتر،که دکتر این سری کم‌اورد بهم‌گفت شما باید خدا براتون وقت بذاره🤣🤣🤣🤣🤣ولی بعم گفت کیت تخمک‌گذاری میزنی گفتم نه،خب ما اومدیم طبق کیت عمل کردیم ،گفتم این‌ماه حتما حامله هستم که سریع حامله سدم،۴ روز مونده ب پریود،حالا منم میرفتم کلاس ورزش ،تو حال و هوا رژیم بودم سب خیار خورده بود صبح بیدار شدم خکنه دور سرم میچرخید،رفتیم دکتر ،که دکتر گفت باید ازمایش بارداری بدی،انجام دادم،دیدم بعله مثبته'ولی خب نموند😭
اخی عزیزم
الان یعنی بچه نداری؟؟
😂😂😂انشالله مادر میشی
منم به خاطر عفونت رفتم دکتر خرداد ماه بود دارو داد و من مصرف کردم بعدش ازمایش برای خودمو شوهرم نوشت انجام دادیم دیدم کیست دارم شوهرممازمایش اسپرم داد ۹۹ درصد مشکل داشت کلا بیخیال بودم دیگ اصلا به بچه دار شدن فکر نکردم گفتم اوووو تا شوهرم دارو بخواد مصرف کنه یک سال میکشه مرداد ماه بود حس بویاییم خیلی قوی شده بود و نمیتونستم مرغ بشورم حالمو بهم میزد بچه ها میگفتن بارداری میگفتم امکان نداره خلاصه یهو هم گر میگرفتم و احساس میکردم دارم میمیرم یواشکی بیبی چک زدم دیدم دوتا خط پر رنگ شد هیچی دیگه با گریه از دسشویی اومدم بیرون همه هورا کشیدنو به شوهرم زنگ زدن رفتم ازمایش دادم ۲ ماهه باردار بودم و نمیدونستم
من ۵ روز قبل موعدم بی بی عشقی زدم دوتا خط پر رنگ شد باورم نشد یکی دیگه رفتم خریدم زدم دیدم عه اینم همین شد بازم دو دل بودم سومی هم زدم دیگه مطمعن شدم
ماه سوم اقدامم بود
دیگه تیتر بتا دادم
🤩🤩🤩
چرا دختر دارم 'بهمن ماه انشاالله ۶ سالش تمام‌میشه
من ۸ماه بود ک اقدام میکردمو نمیشد همش ب دکترم میگفتم قرص بده قبول نمیکرد، ک تازه راضی شده بود ماه بعدش قرص بده بهم
منم گفتم خب پس بیخیال این ماهو واس خودم باشم
فک کنم س بار همینجوری رابطه داشتیم
منتظر بودم ک پریود بشم و لاک جدیدمو بزنم دلم ب ماه بعد ک قرار بود قرص بده خوش بود
رفتم پیش همسایم ک ماماهم بود گف چیشد گفتم هیچی منتظر پریودیم دکتر ماه بعد قرص میده گف خب پس این ماه بارداری گفتم برو بابا اقدام درست حسابی نداشتم گفتم حالا ببین
همینجوری روزا از پریودیم میگذشتو نمیشدم😊منم همش میگفتم حتما ۳۵روز میشم ک اونم گذشت ولی نشدم بعد بی بی زدم مثبت شد ولی بازم باور نکردم 😁😁
ببخشید ک زیاد شد 😅😅
من تو شرایط خیلی بدی که مرز طلاق گرفتن بودیم. با شوهرم فهمیدم. پلی کیستیکم منشی قشننگ اومد رو به رو مادرشوهرم. گفت طبیعی حامله نمیشی یا با دارو. یا عمل
شوهرم آدم خوبی بود با اینکه راحت میتونست بخاطر این موضوع طلاق بگیره چیزی نگفت
زندگیمون بهتر شد 2ماه بعد اقدام. کردیم و. ماه اول اینقدر توقع داشتم باردار میشم ولی پریود شدم 2 روز جلو تر
خیلی گریه کردم تو تلویزیون هر بچه ای میدیدم فق میگفتن خدا جونم. حضرت ابوالفضل خودتون بهم. یه بچه بدین
ماه بعد رفتیم مسافرت پیش خوانواده هامون
بعد برگشتن. من. تو یه پیج مامایی میچرخید. یه کامنت بود نوشته. بودروز اول محرم روزه برو باردار میشی
خواستم. برم 3 روز مونده به محرم. پریود شدم اینبار 8 روز زودتر شدم
به مادرم گفتم قضیه از این قراره گفت من جات روزه میرم به نیت تو
رفتو من همون ماه حامله شدم و دقیقا یه روز قبل اربعین بی‌بی خریدم. و روز اربعین زدم مثبت بود
صبحش تو حیاط صدای شوهرم زدم بیبیچکو. نشون دادم و با این قیافه ها 😊☺️ اومدیم تو. خونه مادرشوهرمم پیله مرد الا بلا بااااید به من بگید چی گفتیم بیرون وگرنه دعوا راه ميندازم منم. چون. نمیخواستم روزم خراب بشه فقط به شوهرم گفتم. بگو تا صداش بالا نیومده حاملگیمم نسبتا راحت بود که از هفته 25 انقباض داشتم ولی فک میکردم. بچه خودشو گوله کرده بعد متوجه شدم انقباض دارم که رفتم استراحت ولی همه کارا رو خودم. میکردم. که 39 هفته 4 روز با چهار روز درد طاقت فرسا با سوزن فشار
تاریخ 14 خرداد 1399 ساعت 1و 46 دختر گلم. ترانه خانوم بدنیا اومد🤩😘🌺😍🥰

بذار باردار بشم، حتما میام برات تعریف میکنم😛😌😌😌😌🤣
فقط دعا کنید برام زودتر بگیره👌😎
اخیییی چقد حس خوبیه 😍😍 من اقدام اولم بودم حسم بهم میگفت داره یه اتفاقای تو بدنم میفته یه دردای خاصی داشتم که هیچوقت تجربه نکرده بودم شوهرمم میگفت حامله ای تو طاقت نیاوردم 4 روز مونده بود به موعدم بی بی زم مثبت شد انقد گریه کردم نتونستم جلو خودمو بگیرم سریع زنگ زدم خواهرم گفتم بهش پشت گوشی داشت می‌رقصید میخواستم شوهرمو سوپرایز کنم که بازم نتونستم مثل این چیا بهش گفتم خیلی خوشحال شده بود . خدا این حس و حالو به همه بده
منم ۵ سال ازدواج کردم و تصمیم گرفته بودیم ک دیگه بچه دارشیم ن دکتری نرفتم ن ازمایشی ب شوهرم گفتم من ک میدونم یسال طول میکشه ک باردار شم دیگه چون ۵ سال جلوگیری داشتیم دیگ اقداممونو میکردیم ولی باور نداشتیم ماه دوم بگیره...
ماه دوم اقدام ۵ روز مونده ب موعد بی بی چک زدم مثبت شد باورم نشد اون ماه ۲۰ تا بی بی چک زدم ک باورم شد باردارم همون روزم ک بی بی مثبت شد ب شوهرم گفتم و هردو زدیم زیر گریه
این حس قشنگ مثبت شدن بی بی چک رو برا تمامممممممم منتظرا از خدا میخوام
من هم خودم مشکل داشتم هم شوهرم خودم گرفتگی لوله داشتم ک عکس رنگی گرفتم و فلان
و شوهرم واریکوسل داشت دارو میخورد بعد بهش گفتم این تعطیلی های عید نوروز ک تموم شد بریم دکتر ک چون دکتر شوهدم گف اگ با دارو خوب نشد بعد دوماه بیاین عمل کنید قرار شد بعد تعطیلی ها بریم عمل ک من از پریودیم گذشت ۸ روز حالمم خراب بود مث پریودی دلدرد و کمردرد بودم هی میگفتم نه دیگ امشب نشدم فردا صدردصدم با این حالم .
رفتیم با شوهرم نواربهداشتی هم خریدیم از فروشگاه دوسه روزگذشت دیدم ن خبری نیس یه شب توهمین تعطیلات عید گفتم ب شوهدم پاشو سریع بریم بیبی چک بخریم ساعت ۱۲شب بود اومدم زدم خودمم اومدم توحال وقتی رفتم برشدارم بندازم سطل اشغال دیدم دوتاخطه ۱۰ بار نگاه کردم فک کردم اشتباه میبینم اما دوتا بود اومدم ب شوهرم گفتم هم گریه میکردم هم میخندیدم شوهرمم زنگ زد ب مامانش دوتایی گریه کردن خلاصه فیلم هندی شد
سلام

من کلا پریودم مرتب بود در دو سال گذشته، ولی از خود اسفند پارسال قاطی کرده بود، که میگفتن از عوارض استرس کروناست🙄 خیلی‌ها بخم ریخته.
منم نکه خیلی استرسی🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

ما کلا قصد بچه دار شدن نداشتیم، بعد رابطه هم زیاد داشتیم همیشه، کلا هفته ای دوبار مون سه بار نشه باید تعجب کرد، ولی همیشه هواسمون بود که تایم تخمک‌گذاری نباشه یا محافظت شده باشه😁
از اونجایی که این چندماه آخر بهمریخته بود نمیتونستم درست تنظیم کنم، برا همین عشق و حال و صفا رو ترجیح دادیم😁😁
بعد دیدم ای بابا، اگه بخواد درست باشه این دوره ام، این هفته باید تخمک‌گذاری میکردم اینقدر با عشق و خفن رابطه داشتیم این هفته👩‍❤️‍💋‍👨👩‍❤️‍💋‍👨👩‍❤️‍💋‍👨👩‍❤️‍💋‍👨
که گفتیم بیا الان که همه چیز زندگی رو رواله و درس و کار و خونه و همه چی مشخصه، بزنیم به بیخیالی، شد شد، نشدم چه بهتر از این ماه هم جستیم🤪🤪

دیگه داشتیم جدی به داشتن بچه فکر می‌کردیم و تصمیم که بریم برا اقدام

دو روز از موعدم گذشت، به همسرک گفتم فکرکنم حامله ام، کلی خندیدیم و مسخره بازی که عمرا و اینا
ولی رفتم آزمایش دادم، بعد عصر رفتم جوابش رو گرفتم،
همه شیرینی میخواستن و من کپ کرده بودم😯😯😯
واقعا؟؟ با منی؟؟؟ اصلا شوخی خوبی نیست؟؟؟ مگه جواب منفی هم شیرینی میخواد؟؟؟
آخرش به این نتیجه رسیدن فعلا به من شیرینی بدن که رو دستشون نمونم، شیرینی دادن من پیشکش
و مستقیم رفتم متخصص زنان، اونجا هم برگه آز رو دادم بهش زدم زیرگریه🤣🤣
اونم بنده خدا 😯
خلاصه(الان من دارم خلاصه میگما دقت داشته باشید😇)
بعد داروها رو گرفتم و رفتم خونه، از شانس ما

ماشین خواهرشوهر جلو خونه بود🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️ با مامانش و اون یکی خواهرش اومده بودن
دیگه ماهم طبیعی رفتیم جلو و حال احوال و اینا
آخه به همسرک گفته بودم نمیخوام تا ماه 4 کسی بدونه😁😁
اونم قبول کرده بود

بعد این همسرک داشت غذا می‌خورد هی میگفت چی شد؟؟ رفتی؟؟ آره؟؟
منم گفتم شد،
اره؟؟؟؟ 😯😯😯😱😱😱😱
اها😇😇😇😇😘😘
بزار برا بعد الان نه🙄🙄🙄

بچه کلا از دست رفت
لقمه رو خورد
بلند شد رفت رو صندلی دور از بقیه نشست
زل زد به باغچه😵😵😵🥺😳😲😯😮
منم خنده ام گرفته بود

مامانش گفتن چی شد؟؟؟ اینجوری کرد؟؟
گفتم هیچی، خیلی گیرمیده، خورد تو پرش🤣🤣
بعد کلی قربون بچه شون رفتن و که حالا هرچی هست ارزش نداره و اینجوری نکن و فلان🤣🤣🤣

منم رفتم داخل خونه چایی بیارم

دیدم کنترمه
گفت واقعا میگی؟؟؟
یه سرک کشیدم کسی نباشه، گفتم آره و چیزایی که دکتر گفت و تاکید مجدد که نگه

همین دیگه

ما خیلی رمانتیکیم😇😇😇🤓🤓🤓🥰🥰🥰🥰🥰


آخه میخواستم برم کیکی چیزی بخرم، گفتم شانس نداریم که، یهو خانواده اش اونجا باشن مجبور میشم بگم😁😁😁 برا همین خودم رو فقط بردم خونه و کیسه داروها و هم گذاشتم تو ماشین بمونه تا اونا برن

بعدشم که انگار خیلی چیز پیش پاافتاده ای بود، نه درموردش حرف میزدیم نه هیچی
من باشگاهم رو میرفتم و زندگی عادی
تا فهمیدم که بچه کلا یک هفته است تو کماست
آخه اصلا طرفم نمی اومد🤣🤣🤣🤣
والا من تو دوران دانشجویی خلاصه هام خیلی طرفدار داشتا🤓
نمیدونم چرا جدیدا خلاصه هام از اصل مطلب گسترده تره😇😇
من دو ماه اقدام بودم
ماه اخر قرار شد بریم مشهد با خونواده همسرم
منم ناراحت ک روز تخمک گذاری نیستم
قبل کرونا بود و خداروشکر میکنم ک اون سفرو رفتیم
بارمونو بستیم و راه افتادیم
تو سفر کلی ورجو وورجه میکردم
بهانه گیر شده بودم و خل
از طرفی از خوده امام رضا یه بچه سالم و صالح خواستم و خواب بچه هم دیدم ک تعبیر شد
اومدیم شهر خودمون من منتظر پریودی
کلا اهل بی بی چک نبودم میخواستم هر وقت از موعدم گذشت بی بی بزنم
سیکلم ۲۵ الی ۲۹ روزه بود
شب ۳۰ خونه ماررشوهرم بودم ب شوهرم گیر دادم بره بی بی بخره
خریدیم اوردیم
من رفتم بی بی بزنم حالا هیچی پیدا نمیکنم ک بشاشم توش🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️
یه دره ابلیمو گیر اوردم رفتم تو حیاط دیدم دره شامپو اونجا هست
دره شامپو بدبختو شستم و بی بی زدم
هییییچ تغییری نکرد اصن مایع حرکت نمیکرد
یکم همش زدم دیدم داره تکون میخوره و دوتا خط افتاد
اصن نمیدونستم چیکار کنم از خوشحالی
یکساعت رفتم تو راه پله نشستم اخر شوهرم اومد گفت چته چرا نمیای
داشت دعوا میشد ک بی بی چکو نشونش دادم اونم شوکه شد و گفت هیچی نمیگی ب کسی
رفتیم داخل و زودتر پا شدیم از خونه ماررشوهرم و شوهرم کلی تو کما بود🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️🌷🌷🌷🌷
نشد کادو اینا بخرم سورپرایزش کنم چون دعوا میشد اگه نمیگفتم😅😅
😍😍چه خوب بود داستاناتون
به حق این روز عزیز همه چشم انتظارا دامنشون سبز بشه
بارداری اولم تو اقدام بودیم ۴روز به پری نیم شب دل درد بدی گرفتم رفتم دسشویی ترشح سفید دیدم رفتم بی بی چک زدم که مثبت شد... دیگه همون شب رفتم تو چمدون با یه خفتی لباس بچه رو در اورم.صبح ک همسرم رفت دستشویی رفتم گذاشتم رو اپن و بی بی چکم گذاشتم کنارش دوربینم یجا قایم کردم و روشن کردم و دوباره رفتم خوابیدم...
دومیم خواب دیدم به شوهرم گفتم یکارایی کردی گفت نه خیالت راحت دبگه نزدیکای پریود شوهر گفت ناهید به بی بی بزن کونت گنده شده.دیگه بی بی خرید منم نزدم درد پریود داشتم.دوباره اون ترشح سفید و دیدم بی بی زدم مثبت شد همسر سرکار بود زنگش زدم... و دوتایی گریه..انقد چشماش قرمز شده بود که فرستادنش خونه گفتن نیا ۱هفته کرونا داری🤣🤣🤣😠
انشالله این حس خوب نصیب همه..خدا بخاد معجزه میشه
خدا نی نیتو نگه داره
خداروشکر خدا نگهدارش باشه
من چون دانشجو بودم نمیخواستم فعلا بچه دار بشیم اما همه میگفتن جلوگیری نکن ب این زودی ک نمیگیره حداقل باید چند ماه تو اقدام باشی نترس باردار نمیشی
منم دیگه باورم شده بود ک ب این زودی باردار نمیشم
ی شب رابطه بدون جلوگیری داشتیم
همون ماه موعدم شد و پریود نشدم
من پریودیم خیلی منظم بود دقیقا دوم هر ماه اما اون ماه نمیشدم چند روز گذشت بازم خبری نشد اما اینقدر مطمئن بودم باردار نیستم ک حتی ی بی بی نزدم
رفتیم ی مسافرت کوتاه و برگشتیم بازم پری نیومد
ی چای زعفران غلیظ خوردم رفتم سالن رو ترامبولین بپر بپر از اون طرف رفتم شهربازی اما بازم از پری خبری نشد
با خودم گفتم نکنه واقعا باردارم
تو نت علائم بارداری رو سرچ کردم اما هیچکدومو نداشتم بازم مطمئن تر از قبل ک باردار نیستم بیخیال شدم
دو هفته از موعدم گذشتع بود ک گفتم حالا ی ازمایش میدم ضرری نداره ک
صبح وقتی شوهرم سر کار بود رفتم ازمایش دادم ظهر رفتم جوابشو گرفتم رفتم پیش دکتر گفت مثبته😳
اصلا باورم نمیشد میگفتم مطمئنین؟؟؟؟
گفت اره باردارین
شوک شدم گریه ام گرفت اما ب شوهرم چیزی نگفتم تا شب ک داشت تی وی نگاه میکرد یهو بی هوا بهش گفتم من باردارم خندید باورش نشد بازم گفتم دوباره خندید گفت اره جون عمت ایندفعه گفتم بخدا من باردارم
توجهش جلب شد نگام کرد گفت واقعا؟؟؟؟؟ گفتم اره
ازمایش دادم گفت برو بیار ببینم رفتم اوردم نشونش دادم چند ثانیه همینجوری نگاش کرد بعد یهو اشک تو چشماش جمع شد بغلم کرد کلی بوسم کرد بعد رفت تو اتاق چند دقیقه گذشت دیدم نیومد رفتم دیدم داره سجده شکر بجا میاره😍😍😍😍😍
و اینجوری بود ک من با ی بار نزدیکی در کمال تعجب باردار شدم😅😅😁😁😁
وااای چقد طولانی شد ببخشید🙈🙈🙈
خدا نکشتت😂
چ جالب
من اردیبهشت یه سقط داشتم دکتر گفته بود بذار شش ماه بگذره بعد اقدام کن ما هم برنامه ریزی کرده بودیم پریودام چون منظم بود تاریخ دقیق تخمک گذاریم رو میدونستم تصمیم گرفتیم چهل روز قبل تر چله بگیریم با شوهرم و بریم مشهد و آذر اقدام کنیم ولی آبان دوبار تخمک گذاری داشتم و بار دوم گرفته بود. بعد من دیدم پریود نمیشم بی بی چک میزدم منفی میشد مینداختم سطل آشغال همین که منفی میشد بعد یه بار دیگه عصبی شدم شربت زعفرون هم خورده بودم پریود نشده بودم دیگه اعصاب نداشتم بی بی زدم باز منفی شد سطل رو باز کردم بی بی چکای قبلی رو در آوردم دیدم همه دو تا خط دارن دیگه شک کردم شاید حامله باشم رفتیم دکتر گفتم پریود نمی‌شدم بی بی چک منفی میشه آزمایش نوشت گفت دو روز دیگه برو اگه منفی بود بیا آمپول بزنم پریود بشی ولی من صبر نداشتم همون روز رفتیم آزمایش که جوابش مثبت بود خدا روشکر چون لقاح دیر انجام شده بود بی بی چک اولش نشون نمی‌داد. ما تصمیم داشتیم بریم مشهد از آقا نی نی بخوایم ولی قربونش برم نرفته نی نی رو بهمون داد قسمت بود سه تایی بریم زیارت.
شوهرم هم همه مراحل در جریان بود سورپرایز اینا نشد.
😁
برلی منم منفیه ولی نمیشم.برای منم دعا کن

سوالات مشابه