اشک رازی استلبخند رازی استعشق رازی استاشک آن شب لبخند عشقم بود.قصه نیستم که بگویینغمه نیستم که بخوانیصدا نیستم که بشنوییا چیزی چنان که ببینییا چیزی چنان که بدانیمن درد مشترکممرا فریاد کن.