درباره مناز وقتی میدونم ، شیره ی جونم با یه بند نازک میرسه به وجودت ، دیگه همه ی فکرو ذکرم تویی که مبادا گرسنه بمونی .
منی که قبل از اومدنت ساعت ها غافل میشدم ازخودم ، الان غرقم تو بودنت...
آخه میدونی ، تو برای من فراتر از یک معجزه ای.
عزیزتر از جانم...