Ooma
پرسش (1404/04/05):

دخترم از خونمون متنفره چکارش کنم😭😭

سلام خانم دکتر عزیز و مامانای گل شبتون بخیر الان که دارم تایپ میکنم چشمام پره اشکه از ناراحتی و عذاب وجدان
یه مدتیه دخترم و هر جا میبرم دیگه خونه خودمون نمیاد بزور بغلش میکنم میارمش قشنگ 1ساعت فقط جیغ میزنه و گریه میکنه. جوری که با فرداش صداش عوض میشه با بون خوش با وعده و وعید که اصلا راضی نمیشه که بیاد
بخدا هر شب میبرمش پارک هر اسباب بازی که بگید براش گرفتم میگه خونمون بمیره دوسش ندارم. بیشتر خونه بابام اینا اینجوریه. میگم تا 1 هفته نبرمش اونجا شاید بهتر بشه ولی بدتر میشه جوری که خودمم مجبور میشم شب بمونم اونجا. وقتی با بابام اینا بیرون میریم تو ماشین خودمون نمیاد با اونا میره. نمیدونم باید چکار کنم از بس گریه میکنه عصبیم میکنه همین امشب کلی کتکش زدم از شدت ناراحتی سردرد گرفتم فقط میگم بمیرم که دخترمو اذیت کردم. هر چند بخدا جیغ و گریه هاش بدجور رو مخن.
کسی بچش مثل دختر من بوده؟؟ این دوره گذراست یا تا همیشه همینجوریه
چکار کنم این عادت از سرش بیوفته هم خودش اذیته هم من
دوستم ندارم شب تنها حتی خونه بابام بمونه

معلومه که گذراست
اینجوری نمیمونه خیالت راحت

اما اگه با جیغ و گریه ب خواسته اش برسه ( مثل همین که مجبورتون میکنه بمونین خونه پدرتون) دیگه میدونه چیکار کنه تا کارشو راه بندازه

سخته اما شما باید نسبت ب گریه کردن و. جیغ زدنش بی تفاوت باشین
نه بهش باج بده نه دعواش کن
اصلا واکنش نشون نده
دختر منم اونجوری بود نزدیک خونه ما صدای سگ میومد دیگه بدتر نمیومد خونه رفتم براش دعا گرفتم خوب شد اومد خونه
سلام عزیزم تو خونتون شرایط چطوره؟ شما و همسرتون با هم مشکل ندارید؟
وقتی میایین خونه دخترتون ب هر بهانه ای دعوا نمیکنید؟
یه وقتایی بچه شرایط خونه رو اوکی نمیبینه و دوس داره خارج از خونه باشه همش
سعی کن وقتایی ک خونه هستید کلی بازی کنید بازی هایی ک دوس داره اهنگ بزارید محیط خونه رو شاد کنید
حتی اگ میشه بچه همسایه یا فامیلی یکی دوبار بیاد تو خونه باهاش بازی کنه شاید خوشش بیاد
دخترمن خونمونودوست داره بریم خونه مامانم یامادرشوهرم خسته میشه میگه بریم خونمون ولی هروقت بیرون بریم باید پارک یاشهربازی ببریمش یدونه دیروز بیرون کارداشتیم و بعدشم وقت نشدبریم پارک انقدرگریه کرد که دیوانه کردبهموولی هیچوقت نمیزنمش یکم باهاش حرف زدم دیدم داره بدترمیکنه دیگه اهمیت ندادم خودش خسته شدخوابید البته بگم برای باباش خیلی نازوادا داره ولی من نه میدونه لجبازی کنه اهمیت نمیدم
خدا کنه بگذره. اصلا نمیشه بهش توجه نکرد در حد خودکشی گریه میکنه کنترلمو از دست میدم عصبیم میکنه
جدی میگی منم فردا همین کارو میکنم. توکل بخدا انشالله که رو دختر منم جواب بده
دختر من دو ماه دیگه چهار ساله میشه تاااازه داره بهتر میشه.
هنوز می‌پیچیدیم تو کوچه جیغش میرفت هوا
ولی هیچوقت دعواش نکردم ‌. بغلش کردم گفتم فردا میریم بیرون اون همچنان جیغ میزد. دیگه توجه نمی‌کردم خوب میشد
به قول تو شاید یه ساعت گریه میکرد
اصلا و ابدا. بخدا شوهرم طفلی حتی با صدای بلندم حرف نمیزنه. همینکه از سرکار میاد میگه آماده شید بریم بیرون.
قربونت اتفاقا یکی از همسایه هامون یه دختر داره کلاس اوله ولی میاد باهاش بازی میکنه به محض اینکه می‌رسیم خونه بابام میگه من خونمون نمیام میگم دوستت اومده میگه نمیام میگم بریم پارک میگه آقاجون میبرتم
نه این اصلا گریش قطع نمیشه
خواهر کوچیکم و خیلی دوست داره بش میگم خونه آقا جون چی داره میگه خاله مبینا
وقتیم میان خونمون حتما باید باهاشون بره.
من واقعا موندم که چکار کنم
یاخدا یعنی تا 1سال دیگه میخواد اینجوری کنه. نابودمو میکنه
امشب دقیق 1ساعت جیغ زده اصلا هیچی روش جواب نمیده نه بغل نه حرف زدن نه دعوا نه بی اعتنایی
آبجی منم همینجوری بود
کم کم ک بزرگ بشه خوب میشه
پناه برخدا
بخدا هم خودش اذیت میشه هم ما. ولی بیشتر بخاطر خودش میخوام که زودتری از سرش بیوفته
عزیزم درک میکنم چی میگی دختر منم دقیقا همینجوری شده.خونه ما حیاط نداره و علاقه ای هم به اسباب بازی نداره و باهاش بازی میکنم ولی بیشتر شلوغی و جمعیت دوست داره
به گریهاش اهمیت ندی یادمیگیره که لجبازی نکنه و عاقل باشه شایدهفته اول سخت باشه امامطمئن باش ازسرش میوفته اخه فقط بیرون رفتن که نیس بچه کلی رفتار اشتباه و لجبازی داره ک بایدمدیریت بشه نه با نازکشیدن درست میشه نه بازدن فقط و فقط بی توجهی به لجبازیش میتونه جلوشوبگیره
میریم خونه مامانم یا مادرشوهرم یکسره التماس و خواهش و گریه میکنه یجوری التماس میکنه که دلمون کباب میشه
دیگه تصمیم گرفتیم باهاش راه بیایم و درکش کنیم چون من خودمم دیگه از خونمون خسته شدم خونه مامان پ مادرشوهرم حیاط باصفا هست رفت و آمد زیاده
همسرم میگه بزور ببریمش خونه تو تنهایی عذاب بکشه یکم باهاش راه بیایم محیطی که دوست داره بمونه براش بهتره تا اینکه ببریم خونه که انکار حس زندون براش داره
حدود چندماهی اینجور بود الان خیلی بهتر شده قبل رفتن باهاش حرف میزنم میگم وسیله نمیارم امشب بیایم خونه خودمون قبول میکنه
نمیشه که اگه برای بچه قانون نباشه دوست داره مدام اینور اونورباشه فردابزرگترشه به شمامیگه بریدخونه من اینجامیمونم که این اصلادرست نیس
هرروز یه وسیله جدید میخواد خدا شاهده خونمون قشنگ شده یه شهربازی برا بقیه بچها جذابه اما برا خودش نه.
من اینو فهمیدم که بچه ها دوره ای رفتارشون عوض میشه اون مدت که به یچیز گیر میدن اگه سربسرش بزارم بدتر میکنه
اره دختر من اینجوری شده میگه شما برید من میخوا بمونم اینجا
البته بیشتر خانواده خودم بد عادتش کردن تا میاد گریه کنه همه هجوم میارن براش که نزارن گریه کنه
بخدا من چند ماهه که دخترم ایجوری شده اوایل کاریش نداشتم میزاشتمش میومدم خونمون گفتم شاید دلتنگ بشه بگه میخوا برم ولی هنوز یبار این اتفاق نیوفتاده بدتر شه و بهتر نشده
هفته ای یروزبریدخونشون و روزای دیگه شهربازی و پارک ببر و برگردیدخونتون تا کم کم ازسرش بیوفته
سر خیلی مسائل مثل خرید وسیله و تنقلات و هرروز شهربازی رفتن و....قانون داریم و باهام راه میاد ولی این یکی چون واقعا درکش میکنم اونجا براش جذاب‌تره و شادتره بهش سخت نگرفتیم و الان خیلی بهتر شده
من خیلی وقته براش چیزی نگرفتم فهمیدم علاقه ای به اسباب بازی نداره ولی عاشق کتابه
اونم باید ی فکری براش بکنی چون اساب بازی بیش از حد واقعا روی اعصابه
الان میخوام اینکارو کنم تا 1هفته نمی‌برمش ببینم بهتر میشه
بخدا دروغ نگفته باشم یه شب درمیان میبرمش پارک هفته ای هم یکی دوبار خانه بازی میبرمش.
نه من دخترم بدون ما نمیمونه میگه حتما باهم باشیم ولی خب خداروشکر حدود سه ۴ماه اینجور بود از سرش افتاده
همین یه عالمه ازشونو برداشتم
من دخترمو پارک و باغ و تفریح می‌بردیم دیگه خواهش میکرد نریم خونه تا ازش پرسیدیم چرا اخه گفت خونمون آتارپمانیه( آپارتمانیه) دوسش ندارم خوشحال نیستم
خداروشکر ان شالله دختر منم خوب شه
بنظرم اگه میخای از سرش بیوفته کلا کمتر از خونه بریم بیرون از اینستا کلی کاردستی و بازی ببین و توخونه سرگرمش کن
الهی عزیز دلم. البته گناهم دارن دلشون میخواد جایی باشن که دوست دارن
کلا تصمیم گرفتم تا این عادت از سرش نیوفتاده جایی نبرمش. آره اینم فکر خوبیع
بنظرم خودت باید راهشو پیدا کنی من میدونم اگه بزور میوردمش خونه هرروز بدتر می‌کرد و هردو اذیت می‌شدیم ولی اینکه درکش کردم الان حالش بهتره و دیگه از سرش افتاده
آره واقعا از دید اونا نگاه کنی خونه ساکت و آروم هیچ جذابیتی براشون نداره
نگران نباش بچه ها هر دوره ی چالشی دارن ولی چطوری میتونی کتک بزنی
تقصیری نداره واقعا
سلام عزیزم پسر منم کوچیکتر بود همین عادتو داشت
مخصوصا وقتی خونه بابام بودم دیگه اصلاا نمیومد همرام میگفت اینجا میشینم
دیگه با زور و گریه میبردمش
الانم البته خیلی خونه مامانمو دوست داره
ولی از قبل خیلی بهتر شده قول یه چیزی میدم باهام میاد
ولی خب خونه زیاد دوست نداره، شوهرم ک میره سرکار میگه خودمونم بریم خونه مامان جون
قبلنا هر روز می‌رفتم خونه مامانم
ولی الان هفته ای یه بار یا دو بار برم
سلام به روی ماهتون مامان جان
عزیزم کتک زدن و برخورد هیجانی بدترین اشتباه است گاهی اوقات بچه ها اینطور هستند با یک مشاور اطفال در ارتباط باشید که برای ارتباط موثر با دلبندتان به شما کمک کنند، سعی کنید راهکار جایگزین انتخاب کنید مثلا عروسک هایی که دوست دارد در خانه باشند توضیح دهید که عروسک ها تنها هستن گریه میکنن مامان بریم خونه باهاشون بازی کنیم یا از قبل رفتن توضیح بدهید که وقتی رفتیم قراره باهم برگردیم خونه، محیط اتاق دلبندتان را تغییر دهید به شکلی که به آن علاقه مند شود، در برابر گریه و بیقراری قاطع اما مهربان باشید کتک نزنید اما قاطعانه نه بگویید مدتی زمان می‌برد و واقعا در این مسیر همراهی مشاور اطفال الزامی است
دختر منم عاشق همه جا هست الا خونه خودمون
عادیه بچه ها خیلی خر میشن گاهی
بخدا مگه اینکه بزرگتر شه که عاقلتر شه وگرنه تماااام راه ها رو رفتم
بیشتر بیرونیم. صبحا که شوهرم نیست میبرمش خانه بازی یا خریدی چیزی داشته باشم شبم میبرمش پارک بنظر خودم همینکه زیاد خونه نیستیم اینجوری شده
بدجور عصبیم کرد نمیدونید چطور جیغ می‌کشید و گریه میکرد
منم همینکارو میکردم میگفت بستنی میخوام براش میخریدم ازم میگرفتش می‌شست بغل بابام باهام نمیومد میگفتم بیا بریم پارک شهر بازی میگه آقاجون میبرتم
سلام عزیزم صبحتون بخیر
خانم دکتر دیشب واقعا اذیتم کرد وحشتناک گریه میکرد منم کنترل خودمو از دست دادم نصف ‌شبی مردم خواب بودن. همین کارایی که فرمودید و انجام دادم اینقده با قول و وعده آوردمش دیگه شده بود شرطی. هرچند باهمینم راضی بودم ولی بعد چند روز دیگه همینارم نخواست
دیشب اول هر چقد گریه میکرد بی توجه بودم ولی هر چقد نزدیک خونه می‌شدیم هی بدتر میشد. وحشتناک گریه میکرد به هق هق افتاده بود باز تو اون شرایط میگفت بریم خونه اقاجون
دقیقا. ولی از یه جایی به بعد باید عاقل و فهمیده شن. اما از کی نمیدونم
منکه تصمیم گرفتم که دیگه جایی نبرمش
پسر منم همین بود هنوزم هست یه وقتا
اینقدر دیگه ماشین اسباب بازی براش خریدم

هر روز تی وی روشنه روی هر برنامه ای که دوست داره ، خوراکی هایی که دوست داره

دیگه جایی میریم زودی حوصله اش سر میره دل تنگ وسیله هاش میشه

ببین توی اسباب بازی چیا رو خیلی دوست داره هموون و براش بگیر ، محیط خونه رو یه کاری کن جذاب بشه

پسر منم هربار بیرون میرفتم می اومدم عذاب میداد مارو هنوزم میگم یه وقتا اذیت می‌کنه ولی کمتر شده
ببین هر چی بخواد یه لحظه است بعدش دیگه علاقه ای بهش نداره. تنها چیزی که چند روز روش جواب میداد این بود که بامامتن بابام میگفتم بخوابید باهاش کاری نداشته باشید الان میاد وو واقعا میومد منم همون لحظه میبردمش پارک خیلیم خوشحال بود ولی جدیدا اونا که خودشونو بخواب میزنن اینم میره کنارشون میگه میخوام بخوابم. دیشب اینکارو کرد طفلیا نیم ساعت خودشونو زده بودن بخواب هر کاری کردم نمیومد که بغلش کردم و اون برنامه رو سرم درآورد
ما شهر غریب زندگی میکنیم دخترم ۹ماه بود ما امدیم اینجا
وقتی میرفتیم خونه مامانم اینا موقع برگشت انقدر گریه میکرد من خواهر کوجیک دارم که از دخترم۳ سال بزرگ تره
این داستان تا سال ها بود سال ۹۷ ما ماشین خریدم بهش گفتم دیگه ماشین داریم زود زود میایم خونه مادرجون اینا ولی باز هم موقع برگشت همون داستان ها گریه های که هرکس نمی دونست فکر میکرد بچه کس و کارش رو از دست داده اج نمیکرد و جیغ نمی زد فقط گریه میکرد چرا ما اینجا زندگی نمیکنیم
هنوزم که ۱۴ سالش هست واسه خونه مامانم اینا نفس نداره نه برای مادروپدرم برای خاله هاش چون بهش محبت زیاد میکن با هم آشپزی میکنن با هم استخر میرن
بچه شما هم حتما خیلی از جانب خانواده ات محبت میبینه خوشحال باش به جای نارحت بودن
بنظرم طبیعیه بچه ی من واسه همه فامیل گریه می‌کنه فقط خونه نیاد
وقتی میریم خونه مادرشوهرم یه بند از صبح زیر گوش باباش شروع میکنه بابا ببر من رو
یه روز برادرشوهرم ازش پرسید چرا انقدر اونجا رو دوس داری گفت ما اونجا هرکار ووست داشته باشیم میکنیم مادر جون هیچی بهمون نمیگه گل بازی میکنیم غذا درست میکنیم
بچه منم همینه درس هم نمیشه چند وقت هم شد نبردمش تا درس بشه نشد قبلش کلی قول ازش گرفتم ک بیاد ولی انگار ن انگار بازم درس نشد
عزیزم😁😁
کلکشون متوجه شده😀
یه مدت نرو بیرون
محیط خونه رو جذاب کن
اگ دوس داره ژله باهم دیگ درست کنید یا کیک
فضای خونه رو براش شاد و متنوع کن
دقیقا دختر منم همینه هر چیزی که بخواد براش فراهم میکنن آبجی کوچیکم 18 سال ازش بزرگتره ولی عین بچها باهاش بازی میکنه
تو هر ساعتی از شبانه روز بگه بریم مغازه مامان و بابام میبرنش
بخدا منو شوهرمم همین کارارو براش میکنیم ولی مالا ما انگار بچشمش نمیان
این خیلی سخته حداقل گذرا باشه این کاراشون
راست میگن اونجا آزادن. بزنن زندگیشونو داغون کنن باز چیزی بشون نمیگن همین کارا پروشن کرده
دروغ زیاد میگن😂😂منم قبلش کلی قول ازش میگیرم کلی التماسش میکنم وقتی خواستیم برگردیم اذیت نکنی همون لحظه تو ماشین قبول میکنه بعدش دیگه یادش میره
اره دیگه متوجه شده. حالا باخودش میگه بزار من بمونم اینام بلاخره بیدار میشن😂😂😂😂
فعلا نمی‌برمش جایی
بخدا صبح که بیدار میشه میگه شبکه پویا براش روشن میکنم بعد میگه مامان آهنگ بزار کلی باهمدیگه میرقصیم. تمام اسباب بازیاشو میاره تو هال بازی میکنه باورتون میشه 2تاب داره از این میدوعه با اون از اون به این کلی عروسک داره انواع ماشین و داره سرویس آشپزخونه رو داره باهم غذا درست میکنیم اصلا اونجوری نیست که بگم اسیر باشه تو خونه
سعی کن هرکاری که خاله ش و مامانجونش براش انجام میدن شماهم براش انجام بده بازی و ...دقیقا همون کار
الان ک نمیفهمن.
دختر من هر کس بیاد خونمریه میکنه منم میرم.
یا میره جایی خونه آوردنش سخته
دختر منم از خواب بیدار میشه یا میگه منو ببر پارک یا ببر خونه عزیز جون
یک سره جیغ میزنه😑😑😑
مامان بابام میبرنش در مغازه منم همین کارو میکنم ولی مالا من از نظرش هیچن. اونو آبجیمم عین سگ و گربه به جون همن. دیگه فقط مونده که همدیگرو بزنیم😂😂😂شاید درست شد
😂😂😂این خداروشکر فقط دنبال خانواده خودم میره فعلا به بقیه نکشیده ولی جوری که پیش میره گریه ای هم بیاد رو دیوار میخواد دنبالش بره🤦‍♀️🤦‍♀️😂😂
بگو حداقل صبحانتو بخور بعد شروع کن😂😂
مامانم زنگ زده میگه این تنهاست بزار یه بچه دیگه بیاری سرگرم اون میشه
میگم مامان الان یکیه اینقد اذیت میکنه بشن دوتا امکان داره این بدتر بشه این وسط من بیچاره میشم
میگه پس ولش کن بزار همینجا پیش خودمون بمونه 🤦‍♀️🤦‍♀️
عزیزم بچت کوچیکه عادیه این اخلاقا
دختر من که چهارسالو نیم میکنه هنوز از این اخلاقا پیاده میکنه چه برسه دختر شما
دختر من از خونه بیرون میرفتیم خوب بود از پیچ کوچه داخل میومدیم انقد گریه میکرد جیغ داد من خونه نمیام باید تو خیابون باشیم یا بریم خونه فلانی
من خودمم خیلی به مادر جونم وابسته بودم حتی بعضی شبا پیشش میموندم
ولی من بزرگ بودم میدونستم چه موقع باید برم
ولی این از الان شروع کرده فکر کنم هر چقد بزرگتر بشه بدتر میشه. فکر میکنم دیگه درست نمیشه
خونه بابام که میرفتیم موقعه برگشت افسردگی میگرفتم😬انقد گریه میکرد تمام مدت که تو ماشین بودیم یه ساعت جیغ و گریه میکرد یه سری انقد گریه کرد من داشتم ارومش میکردم کج میشه دمپایی و لباسی که تازه خریده بودم براش از پنجره پرت کرد بیرون من اصن نفهمیدم انقد استرس گرفته بودم
اینم همینه میگه خونمون بمیره من ببر پیش مبین. باخواهرمه. دیشب وقتیم آروم شد باخنده میگفت ببرم پیش مبین🤦‍♀️🤦‍♀️
هنوزم بخدا همینه
خونه خاهرم میریم همینه خونه بابام میریم همینه
این سری من میریم خونه بابام دلش برا باباشم تنگ میشه
گریه میکنه بابا نباید برگرده باید بمونه
دختر من میگفت من میخام پیش مانی باشم مامانمو میگفت پیش دایی باشم اصن برنامه داشتمو دارم باهاش
الهی😂😂😂اینم از اینگار میکنه بیشتر سوییچو درمیاره پرت میکنه دیگه دیشب تا نشستم شیشه رو دادم بالا. اینقد زده تو سر و صورتم 🤦‍♀️
پس دختر منم حالا حالاها این کارشه
حداقل چند روزی یبار ببرمش بینم چی میشه. هرچند اینم امتحان کردم بدتر عقده ای شد
دختر منم جدیدا اینطور شده هرجا برم باید با گریه بیارمش خونه
تازه خونه هم که میاییم تا یک ساعت بعد همینجور گریه می‌کنه
هرکس هم بیاد خونمون گریه می‌کنه که منم باید ببری
نه هرکار کنی همینه ما ماهی یه بار میرفتیم
دقیقا دختر منم هرکی ممومد خونمون میگفت باید بمونه دیگه نباید بره یا منم ببرع با خودش😐یه ساعتم سر اون گریه میکرد بهش فکر میکنم اعصابم ضعیف میشع😂چه بساتی داشتیم
اون سری مامانم اومد خونع ما بعد دخترمم باهاش رفته بود همه مهمونیا و جاهارو گشته بود وقتی خاشت برگرده خونش گریه جیغ شوهرمم بغلش کرد که برگردیم خونه من باردار بودم ترسیدم لگدی چیزی بزنه به شکمم یهو وسط راه پات نره رو ترمز ترمز کنی😐وسط جاده خداروشکر سرعتمون کم بود من پرت شدم جلو یعنی میخام بگمت همه بچه ها همینن
دو ده دقیقه که تو راه بودیم دوبار این کارو کرد
پسرای منم همینن مخصوصا قل کوچیکه . طبقه بالای خونه بابام هستیم . ببین صبح از خواب بیدارمیشه حتی دستشویی نمیره میره پایین . با وعده فقط واسه خواب خونه می مونه . کوچیکتر که بود بغلش میکردم با گریه می آوردمش بالا ، مامانم میرفت جایی یکساعت گریه میکرد الان یکم بهتر شده کمتر گریه میکنه . بیش از حد به مامانم وابستست
نگار یه کور سوی امید بمن‌بده که دنیز تا سه سالگی درست میشه
الان چی
الان درست شده؟؟
😂😂متاشفانه نمیتونم
این قضیه مال تقریبا نه ماه یا هشت ماهه پیشه نه هنوزم همونه
هفته پیش مامانم اومد خونمون وقتی رفت همین بساطو داشتیم یه ساعت داشت گریه میکرد
پس من حالا حالا ها چالشهام شروع شده 🤕
اصلا امکان نداره دسشویی نرفته تو جاش میگه منو ببر😑
😐😐😐😐
به نام خدا پسر من
با گریه میاد خونه .
ولی من از غلبه احساساتش استفاده میکنم

میگم مامان بمون ولی دلم برات تنگ میشه.
غصه میخورم دیگه طاها ندارم.
میذارم بمونه
زنگش میزنم با حالت غصه باهاش حرف میزنم .
با اینکه بازم دوست داره بمونه ولی خیلی کمتر شده علاقه اش به بیرون .
داره دلگرم میشه به خونه و ارتباطش با من.

به هرحال فراموش نکن ایشون الا شاهزاده اس .
و باید خواسته هاش مانند شاه عملی بشه
تازه شروع شده
بحاطری که زیاد میبریش بیرون دلیلش فقط همینه نیکانم یه مدت که یکسر میبردم پارک اصلا خونه نمیومد دیگه کم کردم بردن بیرونو خداروشکر خوب شده
با این روش بچه بد میشه روشت کلا اشتباس گلم
و اینکه اصلا نباید موقع که گریه می کنه براش چیزی بخری یا کاری که میگه رو انجام بدی چون بچه نقطه ضعفت میاد دستش با خودش میگه گریه کنم انجام میدن،بگو هر وقت گریه هات تموم شد بیا بگو چرا ناراحتی اگه شد درستش می کنیم
من گاهی میگم دوس داری گریه کنی؟ناراحتی؟؟خب گریه کن بزا سبکشی 🤣🤣بعد خودش بعد چند دقیقه ساکت میشه ولی خدا نکنه بگم ن چی شده گریه نکن هی صداش میبره بالاتر😤😤😤
هنو اول راهی عزیزم
😂😂😂😂نه این نمیگه کسی بمونه میگه فقط برم 😂😂😂
منم اینکارا و کردم بهم میگه شما بمیرید😂😂😂
اصلا امکان نداره 1 روز و خونه باشیم برا دوری هم شده میبرمش بیرون. میگم چون تو خونه تنهاست حوصلش سر نره
میدونم خودمم ولی بخدا از رو ناچاریه.اصلا دوست ندارم شب حتی خونه بابامم بمونه بخاطر همینه هر طوری شده میارمش
این بدجور گریه میکنه جیغ میزنه
بهش میگم تا زمانی که گریه کنی من گوشام چیزی نمیشنوه بدتر میشه
ای کاش این روشا رو دختر من جواب میداد ای کااااش
خب دیگه عادت کرده بقول قدیمیا دردری شده،نیکانم همین بود
خب بزا بدترشه بزا جیغ بزنه چن روز تحمل کنی خودش متوجه بشه اثر نداره مجبور میشه کنار بیاد وگرنه هرچی بگذره بدتر میشه
من میبرم بیرون میگم بسه بیا بریم میگه ن
منم میگم خب من میرم تو بمون راهمو می کشم میام یکم گریه و جیغ می کشه من محل نمیدم بدو بدو می کنه میاد ولی با همون حالت گریه ها،بعد یه مدت می بینه فایده نداره ساکت میشه

سوالات مشابه