306
2 روز قبل
سلام دوستان من یه خوابی دیدم خیلی پیچیده بود ولی خیلی آرامش داشتم
خواب دیدم رفتم زیرزمین خونمون خیلی به هم خورده بود همین که من رسیدم همه جاتمیزشد گفتم عه چقدر قشنگ همین الان که همه جابه هم خورده بود
بعدش خواهرم اومد که چندساله باهاش نمیتونم درارتباط باشم گفت که ماحاظرشدیم میریم سره مزار توهم بیا انگارمیخواستیم بریم مزار پدرشوهرم گفتم خب صب کنین منم بیام بعداون یکی آبجیم جیغ زدبیا یه ماراینجاهس مار سفیدخیلی کلفتی بود دوتاهم تخم داشت پیشش به همسرم گفتم نرواونطرف خطرناکه گفت مارکجابود این شالگردنه منه همین که ماررو انداخت دور گردنش شد شالگردن
شهرما یه امام زاده داره حیاطش خیلی بزرگه هرکی خواست میتونه اونجا قبربخره واسه خودش
رفتیم اونجا دیدم یه قبری هس که روش نوشته سید بیوک همه قبرهاسنگی بود بعدزیره پای اون قبرجدیدی بودکه تازه خاک ریخته بودن گفتم این ماله کیه گفتن خب قبرتوهس دیگه یه لحظه شاد شدم یه آرامش پیداکردم گفتم خداروشکر چقدرراحت شدم ازاین دنیا بعدش دیدم بابام خیلی بی قراری میکنه دنبال قبرم میگشت
به عموم گفتم عموبگوکه اینجادفنش کردیم گفت نه من دلم نمیاد بگم اینجاقبرتوعه من نمیتونم دلشوندارم
بعدش باخودم گفتم اگه من مردم همه اومدن پس همسرم کجاس چرانیس همون لحظه دیدم با دسته بزرگ عزاداری اومدن نوحه میخوندن زنجیرمیزدن همسرم هم جلوازهمه گریه میکردمحکم میزد به سینه
بعدهمون لحظه پسرم گریه کردبیدارشدم
ببخشیدخیلی طولانی شد
حالابنظرتون تعبیرش چیه؟
