شرح زایمان من 😉😉😉

سلام دوستان
ممنونم ازهمه کسایی که برام دعا کردن
با دعاهای شما زایمان من خیییییلی راحت بود
صبح روز4شنبه ساعت 5ونیم رفتیم بیمارستان تا 7 تا پذیرش بشیم منو فرستادن اتاق برای نوار قلب پیشمم یکی بود تو 37 هفته دردش گرفته بود گفته بودن باید طبیعی زایمان کنی اماخودش نمی‌خواست
استرس من از یه طرف استرس و دردا و جیغای اونم اومد رو استرس من
نوار قلب که تموم شد گفتن آماده شو
گفتم کجااااا😑😑😑
گفتن اتاق عمل😁😁
واااای با یه ترسی به مامانم گفتم من رفتم
تو یه لیست اسم هرکی که یادم میومد رو نوشته بودم تا دعا کنم
همه اونایی که قراره زایمان کنن
همه چشم انتظارا
رفتم پایین
کادر اتاق عمل خیلی خوب بودن کلی شوخی کردن کلی خندیدیم
سرم زدن بهم
دکتر بیهوشی اومد
گف خم شو و زانوهاتو بگیر
آمپول زدهییییییچی نفهمیدم گف نباید اصلا حرکت کنی
آمپول زد یچیز دیگه هم زد گف سریع دراز بکش
پاهام گرم شد یهو
دکتر دست میزد به بدنم حس. میکردم گفتم من میفهمم گف هنوز شرو نکردم که
20 دقه طول نکشید که پسرمو گذاشتن رو صورتم
خدا شاهده فقط گفتم خدایا قسمت همه چشم انتظارا
پمپ درد هم گرفتم
بعد ریکاوری اوردنم بالا
شوهرمو و مامانمو ومهرسام هم تو اتاق بودن
تاشب اصلا درد نداشتم اصلااااااا
پمپ عالی بود
اما شب الکی گفتم درد دارم شیاف بزنید 😐😐😐
عصرهم گفتن باید راه بری
اصلا نترسید خیلی هم راحت از تخت اومدم پایین یه کوچولو درد هس ولی قابل تحمله
5شنبه ظهر هم مرخص شدم تو خونه هم فقط شیاف میزنم هر 6 یا8 ساعت یبار
دوستان خوبم دعای شما شامل حالم شده بود انشاالله به هرچی که دلتون میخاد برسید
اسم چن نفرو که تو تاپیک گفتن هم نوشتم و با اسم دعا کردم براشون.
دوستون دارم🥰🥰🥰🥰