Ooma
پرسش (1403/12/11):

توروخدا بیاین بدادم برسین

بچم کلافه ام کرده پدرمو درآورده بخدا دیگ نمیتونم تحمل کنم
لطفا نگین ناشکری نکن که بیچارم کرده
ازهمون بچگی مشکل خواب داشت تا الان ک نزدیک یکسالو نیمشه
8صبح برپا میزنه ۲شب با زور التماس می‌خوابه
سرگرمیش فقط خوردنه صبح تا شب درحال پخت و پزم براخانوم ک تپلم نمیشه فقط بیشتر شکمش باد می‌کنه ب طور غیر طبیعی زیاد میخوره وخیلییی شکم داره نسبت ب بدنش اصن گوشت نمیشه
شبا هزار بار بیدار میشه شیر میخوره
از وقتی بدنیا اومد بدبختیامونم شروع شد حقوق ک دیگ کفاف نمیده فقط خرج خوراکه دیگه پوشاک دوساله صفررررر.بعد زایمان ۴ماه درد صفرا تحمل کردم ک بیشتر شیرخودمو بخوره بعد عمل کنم چ شب‌هایی ک تا صبح از درد شیون میکردم تو تنهایی‌ام
بعدش شروع شد ب گردن دردو بدن درد بزور سرپام نمیتونم حتی دو قدم راه برم منی ک یروزی واسه مرتبی و سرحالی الگوی همه بودم ....بعدش دردهای شوهرم شروع شد کلیه مثانه تومور و.......
هرچی دعا میخونم و نذر و نیاز انگار ن انگار
۶تاخواهرزاده دارم یکی از یکی عزیزتر انقد خوب بودن
الان بچم ۶ماهه راه می‌ره ولی بیرون نه میزارمش زمین خون ب پا می‌کنه انقد ترسوعه از عالمو آدم می‌ترسه همش میلذم بیرون ترسش کم شده بدتر میشه از همه آدما می‌ترسه حتی خانوادهامون ههرقت وی بیمه زار زار گریه
همه میگن بچت مشکل داره نمیتونم برم خونه کسی چن بار بیرون رفتم دیگ بغل باباشم نمیره میگه فقط تو بااینکه باباشو بیشتر دوس داره ها دیسک کمرم گرفتم
ن تفریح ن زندگی همه چی برام حروم شده و صبح تا شب فقط زار میزنم

خیلییییی خستم😭😭😭😭
عزیزم با چیزایی که نوشتی خستگیت طبیعی ،بچت اقتضای سنش همه بچه ها همینن دختر من تو این سن به شدت به من وابسته یه دستشویی نمیتونستم برم و وسیله پرت میکرد در حدی غیرطبیعی رفتار میکرد مادرشوعرم می‌گفت غیر طبیعی ببریدش دکتر مشاوره ،و من بدم میومد به بچه م کسی انگ میزد هر چی شوهرم می‌گفت مشکل داره من قبول نمی‌کردم و واقعا هم نداشت اقتضای سنش بود ،زیاد صدقه بده و اسفند دود هم زیاد کن تو خونه چشم بد ازتون دور باشه
بعضی وقتا آدم به چشم هم میاد
سلام عزیزم ‌.اول از همه خدا قوت .دوم اینکه میدونم الان دلت پره که حتی مریضی های شوهرت هم به اومدن دخترت ربط میدی. ولی وقتی خوابه نگاش کن ‌.نگاه کن خدا چه فرشته ای بهت داده .فرشته ای که خیلی از خانوما حاضرن هرچی دارن بدن ولی یکی مثل دختر تو رو داشته باشن ‌.کاملا مشخصه از لحاظ روحی و جسمی خیلی تحت فشاری .واقعا مادر بودن سخته ‌.دختر من هم یک سال مشکل خواب داشت .شبا تا صبح بیدار بود و نق میزد .خودم ده کیلو کم کردم از شب نخوابی ها و اذیت هاش .جای شلوغ می‌بردم دیگه وا ویلا بود .کلافه م میکرد تا جایی که دیگه خودمو میزدم از دستش .بعد یک سالگی هم بازم شبا به زور می‌خوابید و کلی نق میزد .باورت میشه الان هم که پنج سالشه شبا به زود میخوابونمش 🫠.صبح ها هم که بیدار میشه کلی نق میزنه .ولی خب مادر جز صبوری چه کاری از دستش برمیاد عزیزم ‌.توکل کن به خدا .از خدا بخواه که صبر و طاقتت رو بیشتر کنه. من همیشه اینو از خدا میخوام میگم خدایا بهم صبر و طاقت و توان بده ‌..اگه میدونی دخترت خیلی غیر عادی از بقیه میترسه با یه روانشناس کودک مشورت بگیر ولی به نظر من بزار یکم بزرگ تر شه اگه حل نشد بعد برو پیش مشاور. ان شاالله که خدا به خودت و شوهرت و دخترت سلامتی بده عزیزم
وااای من یه حموم میرفتم خونه رو میذاشت رو سرش .حتی الان با اینکه بلده دستشویی بره ولی نمیره .من باید ببرمش 😪
بزرگتربشه بهترمیشه باورکن فقط یکم صبوری کن تابگذره
دخترمنم تازگیاخیلی شلوغ کارشده دیگه چ میشه کردبزرگ میشن این رفتاراشونم خاطره میشه
یادم میاد دخترم انقد دل پیچه داشت حتی سونو گرافی گرفتن شکمش کلا باد.
بچه 37 هفته بدنیا اومد تا 6 ماه ریه ها‌ش مشکل داشت. پشت کمرش تا رو باسنش کلا آبی بود.
یادم میاد از بی‌خوابی گریه میکردم انقد ک بچم اذیت می‌کرد. وای یادم میاد تنم میلرزه از بچه داری
سن و سالش همینه
الان دخترم واقعا با شربت خواب می‌خوابه.
غير اون اصلا می‌خوابه گاهی هم تا صبح بیداره.
شربت خواب خیلی کم میدم.
از 6 ماهگی دیگه شیر نمی‌خورد بزود شیر خودمو بهش میدادم. 8 ماهگی کلا ترک کرد
شاید باورت نشه از یسالگی تا الان شیرخشک با سرنگ بهش میدم
همه بچه ها یه مشکلاتی دارن.
صبور با‌ش
جدا از بچه مشکلاتی هم داشتیم
شوهر من کبدش گرید 3 شده بود
ب حدی ک باید کبدش عوض میشد.
صبور باش بزرگ میشه
دختر منم ۱ سالو نیمشه به زور میخوابونمش و غذا هم نمیخوره، فقط به من وابستست
دختر من با گریه خوابید
نمی‌خوابه
عزیزم چقدر میفهمم تک تک حرفاتو
گاهی ادم از همه چییییز میبره انقدر که فشار روشه
اما ازت خواهش میکنم یکم دیگه صبور باشه
از دوسالگی چندتا از این مشکلات کاااملا برطرف میشه و برات تحملشون راحت تر میشه
فقط یکم دیگه صبوری کن...
من 60 کیلو بودم
انقد شب بیداری بی‌خوابی گشنگی کشیدم بخدا 45 کیلو شده بودم.
الان دخترم یه کم بهتر شده وزنم رفته بالا.
همین الان بخدا با شربت میخوابونمش
دقیقا تا 5 صبح بیداره آخر بیهوش میشه.

حق داری واقعا خداقوت بهت
حتما ببرش دکتر بابت اشتهاش و شکم نفخ دارش
سلام برادرزادهای منم چون خوابشون بد بود
تو روزرهم بهانه گیربودن
دکتر بهشون قطره ملاتونین داد واقعا خوب بود
از هرنظر خوب شدن
بقول عباس تو گشت ارشاد:
جوونا مفنگی شدن بیکار شدن نون ندارن بخورن تقصیر دلارامه
طلاق زیاد شده کار دلارامه
آب دریاچه ارومیه رو هم دلارام سر کشیده
لایه اوزونم دلارام سوراخ کرده
گاو مش حسن ام اگر شیر نمیده گردن دلارامه
یه مرغه هم بود انجیر میخورد نوکش کج بود، اونم گردن دلارامه 😂
همه چیزایی که گفتی تقصیر بچه ۱ ساله ست؟؟؟
خسته ای واقعا درک میکنم، خسته نباشی
اما تقصیر بچه چیه؟؟؟ چیکار کنه برات الان؟ چون ۶ ماهه راه میره توقع داری بیاد کوچه خیابون برات راه بره بغل نخواد؟ یا غریبی نکنه؟ یا تنظیم کنه کجاش چاق شه؟ یا گرونی رو جبران کنه براتون؟ یا تنهایی تو پر کنه غمتو بخوره؟ یا بیماری تونو خوب کنه؟ یا چی؟...
تازه دستش درد نکنه که هنوز طلبکارتون نشده که چرا وقتی موقعیت مالی و جسمی و روحی نداشتید منو به دنیا آوردید...

هرچی گفتی جهت همدردی و همدلی درک میکنم ولی گردن بچه ننداز چون تکرارش باعث میشه خودتونم باورتون بشه عاملش اون طفل معصومه
سلام عزیزم
هنوز بچت کوچیکه طبیعیه بیرون راه نره و غریبگی کنه
باورت میشه پسر من ک الان ۴سالشه هروقت با مامانم بخواییم جایی بریم به مامانم میگه بغلم کن ،مامانم هم طفلی پاش درد میکنه
اینقدر هم لجی هس وقتی شروع کنه به گریه دیگه نیم ساعت گریه میکنه
میگم کی میشه ک دیگه اینقدر گریه نکنه
یه چکاپ بده احتمالا بدت کمبود داره
پسر منم خداروشکر اشتهاش بد نیس
ولی لاغره،چاق نمیشه
بردمش دکتر شربت لیکو زینک بهش داد
حالا دارم بهش میدم ببینم چطور میشه
والا بچه های ما هم همینطورن این خیلی طبیعی تو این سن از محیط بیرون بترسه و بغل بخواد طبیعی از موتور و ماشین و.... بترسه و مامانش آدم امن زندگیش باشه خستگی شما رو درک میکنم اما نه در این اندازه این ما پدرو مادر ها هستیم که بخاطر غریزه خودمون برای مادر شدن و این جور چیزها بچه رو به این دنیا آوردیم هیچ بچه ای نگفته توروخدا منو بیارید به دنیا پس بهتره یه کم رو صبر و حوصله خودمون کار کنیم شاید منم یه روزایی کم بیارم از خستگی بچه داری و خونه داری حتی گریه هم کنم بابتش ولی بعدش خودمو جمع و جور میکنم چون این من بودم که تصمیم گرفتم مادر بشم اوضاع مالی که گفتین هم درست نمیتونم درک کنم حرفاتونو اگر اوضاع خوب نبود و افتضاح تر شد خب نباید از اول بچه می‌آوردین حالا که اومده بالاخره باید هر طور شده از پسش بربیاید...
سلام کوثر جان
هرکس مادر باشه، کامل می‌فهمه چی میگی

کلافگی و تنهایی و بیخوابی و درد های مختلف و...

اونم طولانی مدت

خیلی فشاره

گاهی افسردگی مال ی لحظه است و دچار فروپاشی روانی ممکنه بشیم.


عزیزم مهم اینه که بدونی این دوران همیشگی نیست و تموم میشه.
خوابت کامل میشه.
اونم خوابش خوب میشه.
غذا راحت میخوره. وزنش نرمال میشه.
راحت راه می‌ره و احتماعی میشه.
و...

نفس عمیق بکش و بدون تنها نیستی و‌تو این دنیا، مادران بدون مرز جغرافیایی زیادی هستن که مثل تو ان.

حتما قرص آهن و ویتامین د۳ بخور

حتما مکمل ویتامینهای ب بخور

و حتما اگر کمک داری، کمک بگیر.
شوهر ، مادر ها یا حتی خدمتکار و پرستار.

با همسرت حرف بزن و ازش درک و همدلی بخواه.
بخدا از روزی که زایمان کردم تا همین ثانیه که دارم اینو میگم تو بچه داری هیچ عهدالناسی کمکم نکرده حتی تو جای زایمان که بودم بچه نصف شب بیدار میشد خودم باید آرومش میکردم یا به قول شما بزرگ تر که شد شب تا صبح شیر میخورد منم اون موقع ها خوابم کافی نبود موفق نمیشدم شیر شب رو قطع کنم ولی چی‌شد در نهایت با تمام سختی که کشیدم تموم شد از شیر و پوشک گرفته شد و تمام ولی باز مشکلاتش بزرگ تر شد با خودش
سلام عزیزم خوبی من تجربه شخصی خودمو میگم دختر منم دقیقا همین طور بود تا توالت با من میومد و جای هیچکس نمیموند از گریه قش می‌کرد بعضی بچه ها وابسته تر هستن و دیر اعتماد میکنن ترسو ترن منم دیگه خسته شدم و بی خیالی طی کردم الان خیلی بهتر شده و فقط یک چیزی میگم ک به حرف اطرافیان اصلا توجه نکن هیچی جز بدبختی و فکرو خیال و عذاب نیست هیچکس درک نمیکنه و فقط برای خودش یه حرف مفتی میزنه مرحم که نیست بماند نمک روی زخم هستن اصلا برات مهم نباشه برای تنظیم خوابش میتونی شربت های تنظیم خواب گیاهی رو از دارو خونه امتحان کنی ضرری هم نداره اما سعی کن با زبون خودش باهاش حرف بزنی هم برای آرامش خودت خوبه هم اون با پرخاشگری اونم ترسو تر و بد تر میشه و درآخر بگم که بچم عین بچه تو بود اما الان میبینم که همش گذشت و تموم شد هرطور بگیری همون طوری میگذره امیدوارم آرامش و سلامتی و شادی سرشار بشه توی زندگیت
فشار خیلی زیادی روته،حق داری
بی خوابی ادمو داغون میکنه.ایشالا شرایط برات راحت تر بگذره.مادری اصلا دکمه استراحت و تعطیلات نداره.خدا بهت توان مضاعف بده انشاالله
حالا درسته واقعا خسته ای مشکلاتت زیاده ولی نباید ربط بدی به بچه گناه داره.
تمام بچه های یکساله همینن اقتضای سنشونه فقط باید مدارا کنی تا این دورش بگذره .
بزرگتر بشه خوب میشه جایی میری جیغ میکشه گریه میکنه نرو یمدت ببرش محیط بیرون مثل پارک و بازارو... پیش فامیل نبرش.
منم بچه داداشم تا چشمش به کسی میفتاد جیغ میکشید وگریه میکرد جوری که از در نیومده پنج دقیقه بعد برمیگشتن الان چیشده بزرگ شد دورانش گذشت بچش سه سالشه از خونه مامانم جمع نمیشه خونه خودشون نمیره .
خودتو بچه رو ببر ازمایش ببین ویتامین چی بدنتون کمه دارو بخورین تا کمبودها جبران بشه هم اعصاب خودت اروم میشه هم خواب بچه تنظیم میشه .
اصلنم به حرف اطرافیان گوش نده که هزار نسخه الکی میپیچن در حالی که خودشون افتضاحن فقط حرف بلدن.
انشاالله که مشکلاتتم حل میشه .
اگر میتونی مشاوره برو حرف بزن بالاخره راهنماییت میکنه که چه روشایی انجام بدی تا یکم اوضاعت بهتر بشه.
همه اینا ب کنار خوابشو کجای دلم بزارم؟
ترسو بودنش؟,
اره موقع خواب ب این چیزا فک میکنم ولی بعدش روز ازنو روزی ازنو
من ک دیگ ازخپد زنی گذشته
سلام عزیزم می‌دونم واقعا خسته ای و‌کم آوردی .فشار روت خیلی زیاده...ولی رفتار بچه ها آیینه رفتار خودمونه .اونا خیلی زیاد حالات روحی مارو درک میکنن و بازخورد نشون میدن بی اینکه ما متوجه بشیم.من اکثر کلیپ های روانشناسی کودکان رو دیدم و همشون میگن بچه ذاتا پاک هست و رفتار پدر و مادرش هست که روی بچه تاثیر می‌زاره.
خیلی بده کاش حداقل کمکی داشتم
چ شربتی
بچه ی شما ترس از دست دادنت رو داره که مدام بهت میچسبه .خیلی زیادتر بهش محبت کن .زیادتر بغلش کن بوسش کن .نوازشش کن
😅
ن خب هربچه ک دیدم حداقل پارک یا شهربازی ک می‌ره از ذوق تو بغل واینمیسه
واسه این ربط دادم چون قبلش همه چی به بهترین نحو ممکن بود از لحاظ پاقدم میگم
عزیزم این طرز فکرو از خودت دور کن
ب جاش همش به بچت نگاه کن بگو خدایا شکرت ک با این همه مشکلات حداقل یه بچه سالم و قشنگ بهم دادی
اگه اونطوری باشه مام میتونیم بگیم از وقتی بچه اومده همه چی گرون شده
خونه میخواستیم بگیریم دیکه نمیتونیم
قبلا کلی لباس میگرفتم الان نمیتونم
و کلی چیز دیگه
دختر من تو سن بچه شما تازه راه افتاد
ازش انتظار راه رفتن داری واقعا
خوب می‌چسبه بهت ديگه
و خداروشکر کن ک بد غذا نیس و میخوره
اونموقع بائو کلی راه میفتادم دنبالش تا یه لقمه بخوره
که من با وجود یه بچه کوچیک هنوز دنبال دختر ۳ سالم راه میفتم ک غذا بخوره
ازدست توفهیمه🤣🤣
کوثر دلارامو بده من نگه دارم.. ب روی چشمم میزارم...
سلام عزیزم
طبق تجریه خودم ک تقریبا همدردیم تو خوتبیدن بچه
بچه من از نوازدیش کم خواب بود البته خانواده شوهرم ارثی اینجورین کم خواب برعکس خودم ک خیلی خوش خواب بودم
هنوز بعد از سه سال بچم برا خوابیدن اذیت میکنه تا الان نسده یه گوشع بره خودش بخوابه حتی اگر از خوابیدن چشاش سرخ بشه و گریه کنه بازم باید خودم پیشش باسم و کمکش کنم تا بخوابه
همین دیشبم با اینکه رفته بودیم از صبح تا عصر بیرون ساعت ۱۰ تا ۱۱ گرفتار خوابوندنش بودم
درباره غذا خوردنم عزیزممم ببین بچت الان براش همه چی جذابه بخاطر همین میخوره صبر کن دو سالش بشه ی دفعه لب ب هیچی نمیزنه
درباره ترسیدنم بچه ها متفاوتن هرکسی ی جوریه برعکس پسر من ک از وقتی راه رفت همیشه نالیدم ک چرا ی دقیقه پیشم نمیمونه و پیش همه میره و کلا منو ول میکنه میره جلو از چیزی نمیترسه
ولی در کل
عزیزم شما خسته ایی حسابی
شیر میدی ویتامینای بدنتو چک ون از نظر کم خونی خودتو چک کن
سعی کن در روز ی تایمی رو ب خودت اختصاص بدی شما کلافه ایی ک قبلا زندگیت جوری بوده الان فرق کرده واقعا بعت حق میدم بچه کل زندگی آدمو زیر رو میکنه
به خودت وقت بده کم کم کنار میای بچتو بزار پیش کسی یکساعت برو بیرون هرجا ک دوست داری بزار کمی دلت براش تنگ بشه
باورکن فاطمه جان بچه اونقدمحبت میخاد ک وقتی میخاد مامانا بخوابوننش اونقد ارامش دارن ک نگو
من خودم بشخصه تا یازده دوازده سالگی بغل مامانم میخابیدم
اونقد ارامش داشتم ک نگو ولی هیچوقت مامانم مجبورم نکرد جدا بخوابم تااینک خودم دیگ خجالت کشیدم جامو عوض کردم
ولی بعضی شبا هنوزم خواب میبینم بغل مامانم خوابیدم
درسته میدونم وقتایی ک‌باباش میخوابونتش باز نمیخوابه یگم‌گیج خواب میشه ولی اخر میگه برم‌بغل مامان یا رو پای مامان
عزیزم طبیعیه لطفا برچسب ترسو بهش نزن چون توی ذهنش میمونه و بعد آسیب میبینه.ترسو نیست خب از نبودن شما اضطراب میگیره.شما تنها نقطه امن زندگیش هستید.۱ لحظه خودتونو جای بچه بذارید ببینید دنیا بدون یک نفر امن چقدر ترسناکه
خب معلومه بچه شروع محدودیت هاست.انتظار که ندارید با وجود بچه همون زمان استراحت همون تفریح و همون روال قبل باشه؟
ما با پذیرش این محدودیت بچه دار میشیم.
فقط ازت میخوام برچسب بدقدم ترسو بدخواب و... بهش نزن
این کلماتو بکار نبر.
یکم با عشق روزاتو شروع کن و قدر لحظات بچگیشو بدون.
بخدا که بعد که بزرگ میشن دلمون برای یک لحظه بغل کردنشون تنگ میشه
سلام عزیزم





؟....!رفتار های بچه ات کاملا طبیعی هست
گناه داره طفلی مگه الان چند سالشه که بخواد همه چیزش تنظیم باشه
پسر منم شب تاصبح منو مک میزد عین پستونک
حدود۱۲ کیلو کم کردم توی شیردهی
هرکسی منو می دید فکر میکرد مشکل خانوادگی یا مریضی چیزی دارم بس لاغر شده بودم
از۵۶کیلو شدم ۴۰وخرده
و تمام اینایی که گفتی بچه منم داشت و شاید هنوز که ۴سالشه بعضی جاها غریبی می‌کنه و...
ولی بیا از یه دید دیگه نگاه کنیم که اینا فقط بچه هستن و قرار نیست همه رفتار و کردارشون مثل ما باشه
پسر منم تا۵صبح بیداربود شب ها هم بزور کمی خوابش میکردیم
ولی همش گذشت

گاهی دلم لک میزنه بغلش کنم میگه مامان من دیگه بزرگ شدم تاخودش نخواد نمیتونم بگیرمش توی بغلم
سعی کن آروم باشی
روحیه خودت خیلی روی بچه اثر داره
دختر من همین حالا هم می‌ترسه .حتی دیروز پدر شوهرم اومد خونمون .بنده خدا ننشسته بلند شد رفت .از بس دخترم میترسید وجیغ میزد که باید بره
voice:|~|638764239627064140|~|2025-03|~|1:29
voice:|~|638764240586437600|~|2025-03|~|1:8
voice:|~|638764241502742380|~|2025-03|~|0:45
voice:|~|638764242330459640|~|2025-03|~|1:23
سلام، دلیل اصلی تمام این حس های بدی که دارید کم خوابی خودتون هست
حتما چکاپ بدید و مکمل مصرف کنید، در کنارش برای خواب دخترتون با پزشک مشورت کنید که اگر مجاز هست براش قطره های گیاهی استفاده کنید که خودتونم بهتر بتونید بخوابید
ولی اینکه خوب میخوره جای شکر داره من مامانی دیدم از نخوردن مداوم بچه افسردگی گرفته و همش گریه میکرد، مامان بچه های رفلاکسی و الرژیک از نخوردن شکایت دارن، اونم استایل بدنشه خیلی بچه ها شکمشون تپله
هنوز کوچیکه برای بیرون راه رفتن، پسر من خون به پا میکنه که رهاش کنیم و دستشم نگیریم ولی انقد بی محابا هرجایی میره که می‌ترسیم و راه میره باید همش مراقب باشیم، بهرحال اینطور نیست که شما فکر کنید اگر راه بره شما میتونید استراحت کنید و رهاش کنید
خیلی از بچه ها اضطراب جدایی رو تجربه میکنن و عادی هست حداقل تا ۱۸ ماهگی ممکنه ادامه داشته باشه، برخی بچه ها شدیدتر، شما بهش اجبار نکنید که جداش کنید که بره همین باعث میشه بیشتر بچسبه
اگر شیردهی بیش از حد خصوصا شیردهی شبانه دارید یکی از علل وابستگی زیادش همینه، شیردهی شبانه رو حتما قطع کنید
آخی عزیزم درکت میکنم واقعا مادر بودن مسئولیت خیلی سنگین و سختیه بیشتر مامانا بعضی روزا واقعا فکر می‌کنیم به آخر خط رسیدیم ولی وقتی صدات میکنه یا برات میخنده کل دردای آدم یادش میره
تروخدا نگاه بهش بنداز اون خیلی کوچولوعه هنوز
بهت نیاز داره تو مادرشی اون بچه تا چشم باز کرده تورو دیده از جون و دل خودته
منم دخترم خیلی اذیتم میکرد تازه پسرم دنیا اومده بود روزگار نداشت از دستش از بس میزدتش ولی گذشت اون روزها
الان بعضی وقتها نمی‌فهمم خونه است یا با باباش رفته میرم میبینم تو اتاقش مشغول بازیه
پسر خود من با اینکه بچه وابسته ای نیست چند روزه مرتب میگه بغلم کن، میخواد ببینه روی کابینت ها چه خبره و دستش به کابینت های بالا و هود برسه😄یه خرید هم پریروز رفتیم انقد تو پاساژ جیغ زد که ولم کنید برم دستمم نگیرید که من هول مغازه اول خرید کردم و برگشتیم
😂
بخدا
تورو خدا اینجوری آخه بچه کوچک چ پا قدمی داره. این خرافات نگو
بچه های کوچک نور الله اند
پاک از هر گناهی اند.
آدمیزاد ممکنه هر اتفاقی براش بیفته مریضی و مشکلات ک خبر نمیکنه
قطره ملاتونین بده
که هم خوابش تنظیم بشه
هم هورمون خوابش مرتب بشه
منکه همچین بچه ای ندیدم. کلا کسی که بچه داره باید مطططططلق دست از مقایسه برداره
شما بچه ت شیش ماهه بسلامتی راه میره، بچه من ۱۷ ماهگی به بدبختی راه افتاد 😂 کلهم اجمعین مقایسه کردن بچه ها تو هرررررر زمینه ای اشتباهه
پاقدم؟ 😑😑😑😑 من دیگه بات حرف نمیزنم 😥😥
والا 😄
با حرفات کاملا موافقم،و اولین باره میبینم کسی از پاقدم بچش ناراضی باشه😕
سکوت
تو توقع داری بچه یه سالو‌نیمه مثل خودت باعقل و سن تو رفتار کنه؟؟
بچه باید بچگی کنه تا بزرگ بشه یادبگیره مثل تو بشه یکم از مامانت بپرس کوچکیات مطبع بودی یا زمین و زمان رو بهم میریختی
حق داری سخته ماهم همه همینیم
واقعا متاسفم بابت این طرز حرف زدنت .خدا به یکی که آرزوی بچه داره نمیده تا مادرش جونشو واسش بده .اونوقت یکی مثه شما از پاقدم حرف میزنه.
میتونی بچه اتو بدی پرورشگاه .تا دوباره برگردی به همون روزای خوبت
پس اینهمه مادر چجوری موهاشون سفید شد دندوناشون ریخت و پیر شدن .قرار نیست همیشه زندگی گل و بلبل باشه که ..بچه که بیاد همه چی عوض میشه .الان خودمن وقت ندارم سرمو شونه کنم
گلم بیا از این منظر تو پا قدم نگاه کن قرار بود وضع اوضاعتون بو تر اینا بشهه ولی خدا واس کوچولومون وجود اون کمترش کرد باید شکر گذار وجودش باشی چون قرار بوده چیزی دیگه ایی بشه ولی فقط واس وجود اونه که الان بهترش شده
باورکن منم خسته میشم همه مامانا خسته میشن ولی با وجود کوچولوهامون معنایی نداره اصلا دخترم منم تا چند وقت قبل از ۱۸ماهگیش می‌ترسید پارک و...میرفتیم نمیرفت بازی حتمن باید کنارش باشی با بغل کردن ما آرامش میگیرن تا میتونی بغلش کن چون بعدها اینقد دلت تنگ بغل کردنش میشه حد نداره روزی هزار مرتبه خدارا شکر از وجودش تا خدا بخاطر این شکر گزاری و مراقبت از ی تکیه از وجود خودش کنار شما رزق و برکت بده بیشتر ب زندگیتون
دخترت هنوز خیلی کوچیکه واسه این کار. من پسرم ۴ ماه دیگه ۴ سالش میشه تازه دو سه ماهه این طور رفتار میکنه و بی توجه به من میدوه سمت وسیله هت. تازه داره بدون من میره با بچه ها بازی میکنه تا قبل از ابن همش به من چابسته بود حتی مهد هم نمیرفت.من دو سال بختطرش مرخصی گرفتم.خوابشم بنظر من عادیه همه بچه ها مثل هم نیستن. الان پسر من همینه روز که اصلا نمیخوابه شب هم با اینکه زود خاموشی میزنیم کلی بیدار میمونه تو اتاقش ما خودمون رو باید به خواب بزنیم تا بخوابه..از لحاظ اشتها هم صف ه پسر من .خدا رو شکر دختر شما میگی خوب میخوره. باور کن اگه چیزی نمی‌خورد میومدی اینجا ناله میکردی که هیچی نمیخوره. می‌دونی بنظرم شما افسردگی بعد از زایمان گرفتی بخاطر شرایط زندگی تون ادامه دار شده که این طور در مورد دختر نازت میگی.و اینکه احساس میکنم هنوز آمادگی مادرشدن رو نداشتین.نمیدونم ساید الکی دارم قضاوتتون میکنم .خیلی ها همینطورین میبینن بقیه بچه دارشدن از شیرین کاری ها و ناز کردنای بچه های بقیه دلشون غنج میره برا بچه دار شدن دیگه سختی ها و محدودیت های بچه داری رو نمیبینن بعد که بچه دار میشن و سختی ها و محدودیت ها رو میبینن اونوقت تازه بخودشون میان
عشق کن لذت ببر از این دوران دخترت. باهاش بازی کن.پا به پاش زندگی کن روزای سخت بالاخره تموم میشن اما این دوران هیچ وقت دیگه برنمیگردن
بخاطر غلط های املایی عذر میخوام تند تند نوشتم
یکی می‌گفت بچم کم خواب بود بردم دکتر آزمایش داد دیدیم کم خونی شدید داره.
در مورد اینکه فقط چسبیده به شما و همش بغلتونه میگن از همون اول باید بچه رو همش ببرید تو محیط شلوغ
و بغل کردن رو هم نباید کوتاه بیاین
حالا شما از الان کم کم شروع کنید هر روز ۱۰ دقیقه برید پایین دم خونتون بشینید با بچه
هی هر چند روز یه بار تایمش رو بیشتر کنید
بغلتون نگیرید کم کم بزارید کنارتون بشینه
این مشکل رو باید آروم آروم حل کنید و همش با بیرون بردن حل میشه
بچه ای که همش تو خونه باشه و راه هم نره خسته هم نمیشه کمتر میخوابه
حالا اینارو ب ما گفتی، ما نمیبینیمت و نمیشناسیمت
ولی ب هرکی میپرستی جلو اطرافیانت و خود بچه طفل معصومت نگو از وقتی بچه دار شدم نتونسیم لباس بخریم، هرچی درمیاریم خرج غذا و پوشک بچمون میشه، قدمش بد بود من مریض شدم باباش مریض شد.
الان میفهمه ولی نمیتونه ابراز کنه
شیش ماه دیگه یه سال دیگه، پنج سال دیگه این حرفا باورش میشه و فک میکنه واقن باعث بدبختی و مشکلاتتونه.
یه دکتر و مشاورم برو، دارو بت بدن
بچه یه ساله اگه بغل مامانش نیاد و نچسبه ب مامانش مشکل داره، معلومه ک از بیرون و ادم غریبه میترسه.
خوابش کمه، برو ببین کجای راهو اشتبا رفتی ک اینجوری شده، اگه همه راهای علمیشو رفتی و بازم درست نشد، میبری دکتر دارو میدن بهش.
پرخوره؟ سرگرمی و بازی و تفریح براش فراهم کردی؟ من شرط میبندم ک ازبس حال خودت بده رسیدگی ب بچه نمیکنی، بچه م سرگرمیش شده خوردن.

اول خودتو درست کن
فکرتو
بدنتو
روانتو

من تا اول دبیرستان میخابیدم😂😂😂😂😂بلافاصله بعد قطع خواب بغل مامان رفتم بغل شوهر🤣🤣🤣🤣هنوزم میرم با مامانم همو بغل میکنیم میخابیم شوهرم خنده ش میگیره
درسته این خانم حرفای خوبی از نظر مادرا نزده
ولی به نظر اینجوری جواب دادن بهش بیشتر بهش حس ناکافی بودن میده و شاید شاید ایشون هنوز درگیر افسردگی و تغییر هورمون بعد از زایمانشه
ایشون شاید مامان اولیع و نسبت ب خیلی رفتارها نا آگاه
هر آدمی ی ظرفیتی داره شاید با این حرفا حالشو بدتر کنیم
اون الان از کلافگی و ندانستن اینجا حرف زده
بهتره باهاش همدردی کنیم و راهکار بدیم ن اینکه صورت مسئله ارو پاک کنیم
اینکه بگی بچه نمیخای بده پرورش گاه کدوم دردشو درمون میکنه این خانم مشکل روحی پیدا کرده
وای چقد دخترت کوچولو
خدا حفظش کنه.
تازه اول راهی انقد حرص میخوری.
الان خیلی شیرین. بزرگ میشه دلت تنگ میشه.
من با اینکه با دخترم خیلی اذیت شدم. ولی عکس نوزادی یا یسالگی میبینم دلم تنگ میشه.
دختر من خیلی دیر راه افتاد.
خیلی هم بد غذا بود. ولی هیچوقت مشکلاتم گردنش ننداختم .
شما خودت خسته ای حتما حتما با مشاور صحبت کن خودت خوب بشی.
بنظرم دخترت مشکلی نداره.
دوستان خیلی نکات رو گفتند
ولی من بازم تاکید میکنم که منشأ اصلی تمام خستگی های شما خواب ناکافی دخترتون و به تبع اون شماست
شما در وهله اول به پزشک مراجعه کنید تا برای خوابش راه حل پیدا کنید
تو این سن باید ۱۰ ساعت خواب شبانه داشته باشه، خیلی از خستگی های روحی و مشکلات جسمی با استراحت مرتفع میشن
من در مورد خودم حس کردم که وقتی خوب و کافی میخوابم چقدر در طی روز حال بهتری دارم، برعکس وقتی خوابم خیلی کمه پرخاشگر میشم عصبی و کم حوصله میشم و حس افسردگی مقطعی میاد سراغم
خواب دخترتون و خودتون وقتی کافی باشه خیلی از حالات شما بهتر میشه اینو مطمینم، بعدش هم حتما برای خودتون و دخترتون چکاپ انجام بدید که کمبود ها مشخص بشن و در صورت لزوم مکمل مصرف کنید
از این سن میتونید خانه بازی هم ببریدش که تو جمع هم سن و سال ها قرار بگیره و به مرور وابستگیش کمتر بشه
عزیزم به خدا بچه من از عالمو ادم وحشت داره
غیر منو باباش هیچ کس مطلقا هیچ کسو قبول نداره و اگه کسی مهمون بیاد تا بیرونش نکنه آروم نمیشه
این جا هرکس از دیدگاه خودش برات مینویسه ولی هیچ کدوم ما نمیدونیم طرف مقابل از لحاظ روحی مشکلات گذشتش و الانش و... چه سختیایی کشیده
من با تمام وجود درکت میکنم چون خودم خسته ترینم... داغون ترینم.... بی کس ترینم...
خیلی شبا خیلی روزا ارزوی مرگ کردم گفتم بخابم و دیگه بیدار نشم
تنها کسی که باعث شده این روزارو تحمل کنم و دووم بیارم فقط همسرمه وگرنه خیلی وقت پیش مرده بودم
مطمئنم توهم یه حامی یه فرشته اطرافت داری
میدونم که مشکلت فقط نخابیدن و ترسیدن دلارام نیست
ولی این یه سالو اندی گذشت یکمم تحمل کن میگذره
بالاخره روزای خوب میاد
عزیزم میدونم منظوری از حرفات نداری
و مامانا همه چیو گفتن و کافی بود.
اما خواهش میکنم دیگه حتی تو ذهن خودتم این چیزارو به دخترت نگو چه برسه به زبون بیاری جلوش
پاقدم‌ و ترسو...
تو شخصیتشو شکل میدی با رفتارت
خیلی گناه داره بخاطر شرایط بدی که به هیچ وجه اون به وجودشون نیاورده بخواد کلی تروما از بچگیش براش بمونه
خواهرانه خواهش میکنم طرز فکرتو درست کن
همه مثل هم هستیم...
من بچه دومم اینجور بود. با این تفاوت که بد غذا بود و هیچی نمی‌خورد. شیرم کم بود، سیر نمیشد. 3 درصد روز رو خواب بود، بقیه رو دهن باز و شیون.
ما تو معدش رو میدیدم از بس این دهن باز بود.
ولی گذشت.
انشاالله که روزای خوبت دوباره برگرده

سوالات مشابه