Ooma
پرسش (1403/09/27):

خانومهایی که با موضوع ناباروری مواجه هستید، شما در چنین مواقعی چه میکنید؟

سلام
دیروز متوجه شدم همسایه مون ک 6 ماهه ازدواج کرده بارداره
از دیروز همش تصویرش میاد چلوی چشمم و همش به این فکر میکنم که اگر من هم انتقالم مثبت شده بود الان 5 ماهه بودم
نزدیک پریودم هم هست و ب لحاظ روحی هم ب هم ریخته هستم
کلا وقتی میبینم کسایی ک بعد ما ازدواج کردن حامله شدن و بچه هاشون هم دنیا اومده ب هم میریزم
میدونم ک اینطوری شوهرم هم ب هم میریزه وقتی حال منو میبینه...
الحمدلله نسبت ب قبل خیلی بهتر شدم ولی باز هم با این چیزا درگیرم....
همش میخوام ذهنمو اروم کنم ک بلکه شاید وضعیتم بهتر بشه برا چند ماه بعد ک انشاءالله دوباره میخوام برم سراغ ای وی اف ولی باز چنین چیزهایی ک پیش میاد تا چند روز با خودم درگیرم...

عزیزم انشالله به حق ابلفضل عباس دامنت سبز شه و دلت شاد شاد بشه با ورود کوچولوهات به زندگیت
کاملا حق داری و این حست و فک کنم اکثر خانما تجربه کردن همش با خودت میگی چرا من باردارنیستم چرا فلانی بچه دوم وسوم داره و ،،،، فقط و فقط باید خودتو سرگرم کنی وگرنه بچه بشه دغدغه زندگیت از هیچی لذت نمیبری درکنار اینا اگه حرف و کنایه دیگران هم باشه که بدتر . این شرایط و داشتم ولی فقط با بی خیالی یا سرگرم کردن خودت میتونی یکم از فکرش بیرون بیای . انشالله خدا بزودی سورپرایزت کنه
ی روزایی بود که همزمان چهار نفر از اقوام نزدیکم و دوسه نفرم از دوستام باهم باردار شدن
ب معنای واقعی کلمه پوکیدم
تا میومدم خودمو دلداری بدم خبر بارداری دیگری رو می شنیدم.... گاهی میگفتم خدایا فلانی ک ب تو اعتقاد چندانی نداره چ جوری هواشو داری...یا خدایا اون ک دوتا داشت چشم انتظار نبود چرا ب جاش دل منو شاد نکردی(اگه ناخوسته بود)
کلی گریه میکردم
احساس میکردم همه دارن برام دل میسوزونن که ما حامله شدیم و زینب مونده
اما خدا خواست دامن منم سبز شد...هرروز شکرگذارشم
امیدوارم ب زودی تو هم نی نی دار شی این دغدغه هات تموم شه
اما کاملا طبیعیه حست سعی کن کنار بیای و تلاش کنی برای بچه دار شدن بعدشم توکل کن ب خدا
ایشالا که قسمتت میشه
روزاتو با کارایی ک دوس دار ی پرکن سعی کن مشغله های جدیدی برا خودت دست وپا کنی
سلام عزیزم من همه اون مدتی که تو اقدام بودم و منفی میشد و همه اون تایمی هایی که می‌فهمیدم باردارم اما خدا نمی‌خواست میگفتم خدایا شکرت برا چیزهایی که من می‌دونم و میبینم و هزاران بار بیشتر شکرت برا چیزهایی که تو میدونی اما من نمی‌بینم میگفتم مطمین هستم تو برا من بهترش و کنار گذاشتی
گاهی میگفتم می‌دونم تو میخوای من قدر نعمتت و بیشتر بدونم یا مثلاً میگفتم تو برا نی نی من جای بهتری آماده کرده بودی تا من اون دنیا کسی و داشته باشم که منتظرم باشم
همش و گفتم خدایا می‌دونم تو برای من بهترین و میخوای و آروم میشدم
منم همینجوری ام
وقتی میبینم کسایی که بعد ما ازدواج کردن الان بچشون بدنیا اومده کلی غصه میخورم و گریه میکنم
هر چقدر هم سرگرم بشی کارای متفرقه انجام بدی ولی این قضیه یه گوشه از قلب و ذهن آدم هست و نمیشه بهش فکر نکرد
انشالله باردار میشه زیبارو
برات دعا میکنم
ببین عزیزم همه ی ما اگه تو این شرایط قرار بگیریم همین حسو داریم. من بعد چندین ماه اقدام، یه هو تو اینستاگرام عکس بچه ی هم کلاسیمو دیدم که تازه به دنیا اومده بود، زدم زیر گریه. اصلا هم دست خود آدم نیست. اون لحظه هزار تا فکر میاد تو ذهنت و این عادیه. به نظر من بهترین کار اینه انقدددر خودت رو مشغول کنی که فرصت نکنی زیاد(نمیگم اصلا چون نمیشه) به این قضیه فکر کنی . ان شالله به زودی نی نی دار میشی اون وقته که آرزوی یه لحظه خواب به دلت میمونه
ناراحت نباش انشاالله خدا بتو هم بچه‌میده درمانتو ول نکن
عزیزم تنها راهش اینه که خودتو به بیخیالی بزنی همش به بچه فکر نکنی من خودمم اخرین باری که سقط کردم یکی از آشناها باردار شد همش منو میبینه شکمشو قایم میکنه ازم حس بدی بهم دست میده اما سریع فراموشش میکنم ...هرچقدر به یه مشکل فکر کنی هم برات سخت تر میگذره هم مشکل طولانی تر میشه انگار ...برای همین سعی کن زندگیتو روی پایه بچه دار شدن نذاری تلاش کن ولی وابسته همون موضوع نباش
سلام گلم حست رو کاملا رو درک میکنم منم چند سال چشم انتظار بودم با دو بار سابقه سقط خیلی روزای سختی و حرف های بدی شنيدم
آره واقعا بدترین چیز دلسوزی مسخره دیگران هست
منم بارداری که سال ۱۴۰۰ داشتم با دختر عموم با هم بودیم اون موقع که همش سعی میکرد به پست من نخوره بعدشم هر وقت منو میدید می‌گفت اشکال نداره انشالله دوباره باردار میشی می‌دونم شاید از سر مهربونی می‌گفت اما من خوشم نمیومد
ولی یک نصیحت به تو گلم به حرف هیچ کس توجه نکن چون حتی بعد بچه دار شدن حرفا می‌مونن تو یک روزی این صبرت تموم میشه و خدا جزای صبرت رو میده
سلام عزیزم ایشالا به همین زودی خبر بارداری را بگذاری و خوشحالمون کنی درکت میکنم و از همه این فکر خیال خودمون به کنار این که هر بچه ای می بینی می گویند دعات میکنم ایشالا خدا به شما هم بده در صورتی که من خودم تا به حال نمیخواستم و میگم نمیخوام می گند دیر میشه بعد بچه دار نمیشد باید دکتر برید و هزار تا استرس وارد می‌کنند حالا که تصمیم دارم این حرف ها و کنایه ها خیلی اذیتم میکنه بعضی وقتها دوست ندارم تو جمعی که بچه کوچیک دارند و شروع می‌کنند به نصیحت کردن من که تو هم بیار برم.
درکت میکنم عزیزم
این روزام میگذره
خدا بزرگه ؛ امیدت ب خدا باشه.
من بعد ۶ سال نازایی و ۲ تا سقط و تنبلی تخمدان و بیماری لوپوس باردار شدم
هی بابا چ حرفا ک نشنیدم 🥲🥲
الانم ک باردار شدم و هشت ماهمه همونا ک هی نمک ب زخمم میزدن ی لیوان آبم دستم نمیدن
این هشت ماهه خودم بودم و خدای خودم ...
ب حرف هیچکس گوش نده
هرکی هرچی میخاد بگه
تو نگاهت ؛ امیدت فقط ب خدا باشه
تو بهترین وقت ممکن دلتو شاد میکنه
مطمئن باش

چی بگم والا نه تنها یه لیوان آب دستم کسی نداد نصیحت هم میکنن که استراحت مطلق چه صیغه ایه بلند شو هر چی زبرو زرنگ تر برا بچه بهتر یا این امپولا چیه میزنی برا بچه عوارض داره برا چی رفتی بیمارستان ما تا روز زایمان کلا سه بار دکتر رفتیم
کلا حذف مردم تمومی نداره
اون آمپولا ک بماند 😐😐 طعنه و متلک سر اونا خودش ی داستانیه
اصلا محل نذار یه گوشت در باشه یکی دروازه مثلا میگن نرو هر دقیقه دکتر منم میگم باشه
اصلا حوصله توضیح ندارم
ممنونم انشاءالله خدا ب دعای شما نگاه کنه ب ما 😢🤲
من الان میرم سر کار ولی گوشه ذهنم همش این پرونده بازه شاید کمتر فرصت کنم بهش فک کنم ولی بازم هست
منم گاهی این حرفا رو با خودم میگم اما همیشه این حس شکرگزاری با ادم نیست
بعضی وقتا تنها چیزی ک تو ذهنت میاد اینه ک چرا؟
میدونم ک من نالایق تر از لین حرفا هستم و همین نعمتهایی ک الان دارم هم همه فقط از فضل خداست هی میخوام ب خاطر چیزی ک ندارم حال و روزمو خراب نکنم ولی بعضی وقتا دیگه زورم ب خودم نمیرسه
دقیقا همینطوره
رها نکردم درمانو
تازه رفتم ی سری داروهای طب اسلامی گرفتم ک تقویت کنم خودمو قبل ای وی اف بعدی
دیدن همین دلسوزی ها هم خیلی جگر ادمو آتیش میزنه
ما هر دومون عاشق بچه هاییم
تو هر جمعی هم بچه ها باهامون زود اخت میشن
بعد همون موقع ک داری با اون بچه بازی میکنی بهت میگن انشاءالله خدا ب شما هم بده از اینا...
اونا دارن دعا میکنن دلی نمیدونن چقد میسوزونن ما رو
خصوصا وقتی تو جمع میگن 😔
شوهرم همش بهم میگه ی روزی این دوره زندگی مون هم میگذره بیا ی جور رفتار نکنیم ک شرمنده خدا بشیم...
حرفاشو میفهمم اما برام سخته...
اووو ما چندین مرحله رو تا الان طی کردیم
ی زمانی در جوابشون میگفتیم هر چی خدا بخواد
میگفتن خدا ک میخواد شما نمیخواین
بعد تصمیم گرفتیم بگیم ما هم میخوایم
بعد دیدیم میگن پس اگه خودتون میخواین و نمیشه حتما مشکل دارین باید برین دنبال درمان
و بعد اینکه بهت راهکار درمان بدن و...
وهر بار حدس بزنن ک احتمالا مشکل از کدوم یکی هست 😞🤦
عزیزم چقد خوب ک خدا این هدیه قشنگشو بهتون داده
شما با دل پاکتون برای ما هم دعا کنید
عزیزم سعی کن خودت را باحرف مردم درگیر نکنی
من دوتا بچه دارم وبعد از اون دوتا سقط هفته های بالا داشتم مرتب هرکسی یه چیزی میگه
حق داری حال آدم همیشه خوب نیست الهی که خدا قشنگترین معجزه اش رو برات بفرسته
فدای تو عزیزم
انشاله ب زودی زود دامنت سبز میشه و دلت شاد ❤️🥰💞
اصلا کاریشون ندارم
دکترم ک میری یا آزمایش و سونو
شروع میشه ک چی شده؟ چرا رفتی دکتر؟ بچه ت مشکل داره؟ چرا آزمایش چرا سونو 😐😐😐
تو حالا هی بگو روتین بارداریه مگه کسی میفهمه؟!
دقیقا میگن چی گفت حالا برا چی رفتی تازه مثلا دوباره میپرسن جنسیت چیه یعنی چی جنسیت چیه خب از ۴ ماه بهتون گفتم دیگه تو سنو بعدی که جنسیت عوض نمیشه که
و تمام چیزی که تو بارداری وقتی استراحت مطلق بودم می‌شنیدم 😒 به حرف هیچ بنی بشری حتی دکترت گوش نده تو این موارد فقط خودت میدونی چی درسته. اگه به حرف بقیه و حتی دکترم گوش میدادم الان منو دخترم هیچ کدوم زنده نبودیم خودم بدون اجازه دکتر آزمایش دادم و رفتم نتیجه رو بهش نشون دادم رنگش پرید گفت بخواب فردا سزارین اگه نمی‌رفتم معلوم نبود چی سرمون میاد.
عزیز دلم حس هات کاملا عادیه روزایی بود که از دیدن یکی یکی باردار شدن همکارام گریه میکردم .
ختم زیارت عاشورا آیت الله حق شناس برام جواب داد اگه اعتقاد داری انجام بده و بسپار به خدا . دوستم بعد ۱۰ سال اقدام و انواع درمان ها باردار شد. یادمه میگفت جشن سیسمونی دعوتش نکرده بودن بد دلش شکست همونجا این ختمو شروع کرد و خدا بهش دوتا بچه ناز داد
الهی شکر که حال شما و دختر گلت خوبه واقعا نباید اصلا به حرف کسی گوش داد حتی اگه از سر محبت هم هست هر کسی تجربیات خودش و تو بارداری داره میخوان نسخه خودشون و برات بپیچن ما اینجوری بودیم هیچ کار نکردیم خدا رو شکر مشکلی هم نداشتیم
اصلا از شنیدن این جمله دیگه کهیر میزنم
ببخشید میتونم بپرسم مشکل چی بوده ؟ چه آزمایشی دادین ؟
سلام عزیزم
من ام خیلی وقته منتظر ام شرایطم طوری بشه که بتوانم اقدام کنم شرایط سختیه
با کارها و رفتارها ی دیگران تشدید میشه
فقط توکل کن ، من گاهی تو تنهایی. هام گریه میکنم. بخاطر چرندیاتی که شنیدم دیگه واگذار میکنم ب خدا .....هر طور خودش می‌دونه
شما هم الهی بزودی خدا بهت ببخشه 💓
آره عزیزم کلستاز بارداری گرفته بودم انزیمای کبدیم رفته بود بالا خارش داشتم وحشتناک بار اول آزمایش دادم فقط یه انزیمم بالا بود دکترم گیر داد این کلستاز نیست ولش کن دیگه آزمایش نده ولی من هر روز حالم بدتر میشد چند بار بهش گفتم گفت مهم نیست طبیعیه تا یه شب دیگه گفتم باید برم آزمایش بدم آزمایش دادم انقدر عددا بالا بود که سکته کردم با این عددا جون هر دوتامون تو خطر بود دکتر وقتی دید خودش سفید شد
خدا رو شکر بخیر گذشت

سوالات مشابه