شده حس کنید محبتتون به بچتون کم شده؟

سلام عزیزم.
به نظر من خستگی زیاده که باعث میشه یه همچین احساسی داشته باشی و مطمعنا برای خیلی ها پیش میاد. تغییرات هورمونی خودت، کمبود ویتامین ، مستقل نبودن، شاید اگه شاغل باشی احساس عقب موندن از کارات و هزار تا عامل دیگه.
ولی اگه این حس طولانی مدت شد باید پیگیری بشه.

سلام عزیزم
شاید از لحاظ روحی خسته ای ،شاید هم تغییرات هورمونی یا چیزی ناراحتت کرده از جانب همسرت که این حس سراغت اومده
شاید برا خیلیا پیش بیاد سعی کن حال هواتو عوض کنی درست میشه

عزیزم محبتت کم نشده مطمعنن اون محبت و عشق و علاقه برات عادت همیشگی تو قلبت شده فقط خدایی نکرده کافیه انگشت ناخن بچت بپره و گریه کنه اون موقعه میفهمی هیچی کم که نشده هیچ بیشترم شده

عشق مادر به فرزند هیچوقت کم نمیشه زیاد میشه ولی کم نه مطمعنن خسته اب و بی حوصله همین نباز به تجدید نیرو داری

سلام عزیزم
شاید از خستگی روحی و جسمی زیاد اینطوری شدی ..
نیاز ب و حس و حال خوب داری
مثلا سینما رفتن ، رستوران رفتن، مسافرت
بنظرمن خسته ای باید از نظر ذهنی خودتو آروم کنی

شاید افسردگی داری
من ماههای اول بچه داریم بخاطر افسردگی شدیدم اصلا دوسش نداشتم ولی الان جونمم براش میدم

من خیلی وقته افسردگی دارم مشاوره میرم داروهم میخورم ولی خوب نمیشم

شاید باورت نشه ولی منم همینطور شدم و اصلا این موضوع رو دوست ندارم😑 گاهی لج میکنه دلم میخواد تا جون دارم بزنمش😑 ولی دلم نمیاد. نمیدونم چرا حس میکنم دوستش ندارم ناشکریه بخدا😥 دلم نمیخواد راجع به این حس بدم حرفی بزنم خدا منو ببخشه

دقیقا من مشکلاتم از همین چیزاست وگرنه کیه از بچه ای که براش زحمت کشیده و دردها تحمل کرده متنفر بشه🥲 یه مسافرت رفتم که حالم خوب بشه خانواده شوهرم زدن 💩 توش🫠

نه ناشکری نیست فقط ظرفیتمون پر شده
منم دلم میخواد بزنمش نمیشه خودمو میزنم

بخدا منم همینم ولی هیچ حس بدی نسبت ب پسرم ندارم.. پسرم وقتی می‌خوابه دلم براش تنگ میشه فکر اینکه بخوام پسرمو بزنم یا دوسش نداشته باشم حالمو بد می‌کنه
من و شوهرم یه ماه عسل باهم نرفتیم
هفت ساله ازدواج کردم از ترس خانوادش یه مسافرت دوتایی نرفتیم
انگشت شمار بوده مثلا شاید شب رفته باشیم شام بیرون
صبح می‌ره سرکار شب میاد
هیچ تفریح و عاشقانه ای باهم نداریم..
منم دلم میگیره ولی دیگه عادت کردم

سلام طبیعیه مال خستگی هستش
واینکه بچها هرچه بزرگتر میشن بیستر اذیت میکنن
وگرنه بچه نیم ساعت میخوابه معصومیتش رو نگا میکنی دلت غش میره براش

چون خیلی خسته ای
درست میشه
برای منم پیش اومده

سلام عزیزم چون بارداری اینجوری شدی منم توی بارداریم اینجوری بودم اوایلش الان خیلی بهترم من اونقد شدید بود که حتی از صدای بچه و شوهرم اذیت میشدم خیلی پرخاشگر شده بودم اما الان خیلی بهتر شدم

دقیقا

من اصلا سنگ‌شدم هیچ حسی انگار به دخترم ندارم ولی خب عذاب وجدانم میگیرم بخاطر این حسم یه جور دوگانگی دارم. ما مسافرت رفتیم سالای گذشته هم با دخترم هم بی دخترم، یه سفر هم اخیرا رفتیم که پدرومادرشم باهامون همراه کرد منم باردار بودم دلگرمی مادرش حاضر شدم تو این شرایط بیام گفتم کمکمه درکم میکنه ولی وسطای سفر جوری تو دهنم کوفتش کردن که اصلا اسم مسافرت میاد چهارستون بدنم میلرزه هیچوقت نمیبخشمشون بعد از اون سفر کوفتی دیگه حال روحیم خوب نشد و اون آدم سابق نشدم

بی دخترم یعنی هنوز ب دنیا نیومده بود و اینا