وقتی وضع مالی پدرتون خوب نیست، فکر نمیکنم کار عاقلانه ای باشه، مخصوصا اینکه اون خانم هم شاغله، اما خب باز بهتر میشناسیدشون ، و اینکه به نظرم برید خونه طرف، دعوت نکنیدفعلا
ممنون عزیزم
واقعا نمیدونم رو چه حسابی میخواد با پدرم زندگی کنه
قبلش باهاش صحبت کنید وشرایط رو بگید، که فردا نیاد در خونه شماها آبروریزی که باباتون اینجور و اونجور
مخصوصا شما که متاهلی، هم جلوی همسرتون و هم خانوادشون براتون خوب نیست
به نظر من اصلا دعوت نکن خونتون شما برین خونه اون یا پارکی کافه ای جایی قرار بزارین و اینکه به نظرم شوهرت باید شعورش برسه که بابا وضع مالیش خوب نیست و انتظار کادو نداشته باشه و در آخر هم بزار اگه ازدواج کردن با خانمش بیان خونتون که حداقل اون موقعه دست خالی نیان
درست میگید خدا خیرتون بده روشنم کردید
بعدا دردسر میشه
سلام عزیزم
به نظر منم اصلا عاقلانه نیست بیان خونه شما اونم با توجه به همسرت
به نظرم برید کافه خیلی بهتره
اما حالا چون بحث مالی هم هست اگر مشکل ندارم برید خونه خود خانمه که هزینه هم کم بشه
منم به پدرم گفتم بریم بیرون
ولی گفت یا ما بیایم یا شما بیاید خونه این خانم
منم گفتم ما میایم ولی بعدش دو دل شده بودم
نه شوهرم که اونجوری نیس
ولی خب حتی به رومم نیاره پیش خودش که میگه چرا کادو نیاورده
یا اگه مادرشوهرم بپرسه نمیتونم بگم هیچی نیاورده
چپن خیلیم پیگیر کادوهایی بود که برام میاوردن میخواست از همشون خبر داشته باشه
چرا اصلا برید و بیایید؟ مگه قطع ارتباط چه بدی ای داره؟
من بودم ارتباطمو همینجور که ۳ ماه کم بوده، میذاشتم همینطور بمونه... کم و کم و کمتر
اصلا منظورم نیست درمورد باباتون خدایی نکرده نظر بدما، باتوجه به خلقیات و روحیه ی خودم دارم جواب میدم، اگر من توی همچین موقعیتی باشم سعی میکنم همینطور فاصله بگیرم
ارتباط با بابام رو بیشتر دردسر و مایه اعصاب خوردیم میدونستم، همینکه رفت پی دلش زن شاغل گرفت و خوشحاله خب خدارو شکر
همین
باورت میشه اصلااااا دلم نمیخواد ادرسمو یاد بگیره؟؟؟ چون اصلا هوامو نداشته هیچوقت
ولی مجبورم براش برم جلو
هم اینکه پاشو از زندگی مامانم بکشه بیرون
دوم اینکه مامانم ازدواج کرد ما مخالفت نکردیم الانم با شوهرش رفت و امد داریم
الان اونم انتظار داره با اون خانم اشنا بشیم
میدونی خیلی حس بدیه
هم اینکه هیچوقت هوامو نداشتن هم اینکه دلم میسوزه و عذاب وجدان دارم بخاطر جنگ و دعواهایی که قدیما داشتیم
واقعا بچه طلاق بودن خیلی سخته واقعا بار روانی زیادی رو بچه ها میمونه
عزیزم میفهمم خیلی سخته
اما یبار بچگیت با این خانواده خراب شده، الان دیگه خودت مامانی، والا بلا اصلا مهم نیست که بابات ناراحت بشه یا گله کنه
بی احترامی قرار نیست بکنی، اما دلیلی نداره چون با مامانت در ارتباطی پس باید با بابات هم باشی
انقد خودت با بچه کوچیک مشغله ذهنی داری و خواهی داشت که سعی کن بقیه چالشا رو فقط حذف کنی. نه این چالش جدید و اعصاب خوردی جدید برا خودت درست کنی
نزدیک یک سال باهاش قطع ارتباط بودم چون حرصم میداد با حرفاش نمیخواستم تو بارداریم تاثیر بد رو بچم بذاره حرص و جوش من
حتی زنگ زد تبریک بگه هم جوابشو ندادم
ولی الان برادرم اصرار میکنه بریم براش جلو
میگه هیچکسو نداره جز ما
بعدم هممون میخوایم این سروسامون بگیره دست از سر مامانم برداره
چون این چند سال حیلی مزاحمت براش ایجاد کرد
من بودم زنگ میزدم بابام میگفتم مبارک باشه خوشبخت بشید
من از بعد زایمانم حال جسمیم خوب نیست، حوصله هم ندارم، خواستم نگم نگران بشی اما نمیتونم بیام یه کمم سرماخوردم...
خدافظ
تمام
تو بری یا نری بابات هرکار دلش بخواد میکنه (به اصطلاح سر و سامون میگیره)
فکر نکن منتظر دعوت شماست برا ازدواج
باز خودت میدونی من نظرمو گفتم
اگر یکسال بود قطع ارتباط بودم، دیگه عمرا برمیگشتم به قبل، همین قطع بودنه رو ادامه میدادم
حوصله ندارم من
منم حوصله ندارم ولی نمیدونم چرا عذاب وجدان ولم نمیکنه 😢
عذاب وجدان بچگیِ پر از تنشِ خودتو داری
کسی دیگه باید عذاب وجدان داشته باشه نه تو
برا بعد زایمان استرس
هی فامیل شوهر میپرسیدن بابات نمیاد
کلا خسته شدم از تصمیمای بچگانه پدر مادرم
دیدی یه مامان بچه شو میزنه، بعد بچه تو اوج گریه باز میره میچسبه به مامانش؟؟؟
این بچه آیا توی اون لحظه از عشق رفته طرف مامانش یا از ترس؟
از ترس
همینو بسط بده به بزرگسالی، انگار هرچی بیشتر آزارمون میدن، بیشتر میریم دَم پَرشون!
عزیزمی انشالا خدا یه قلب پر از عشق پسر و همسر بهت بده که این سختیا رو جبران کنه 🙁
دقیقا منم همینطورم، ترجیح میدم خودش ببره و بدوزه، که فردای زمان نیاد بگه تو هم بودی، چون اینجوری مامانشم خواه یا ناخواه ناراحت میشه
قطعا هرجور خودت صلاح میدونی
اما من بودم عمرا مجدداً ارتباط میگرفتم
ببین عمرا...
بدون تبصره
وای خوبه از شما نظر پرسیدم وگرنه دعوتشون میکردم خودمو تباه کرده بودم😟
منم خدا رو شکر میکنم که اوما رو نصب کردم با بچه ها آشنا شدم،وگرنه هزار تا دور از جون شما خریت انجام میدادم
آره بابا، چه کاریه مایه دردسر و استرس
این شروع ارتباطه یه عالمه دردسر و چالش جدید و استرس برات میاره
ول کن بچسب به زندگی خودت که در بهترین حالت هم کلی دردسر توشه.
حالا تازه میخوای دردسر جدید هم بهش اضافه کنی
که چی؟ که بابات دلخور نشه؟
بشه
حالا صدبار تو دلخور شدی اصلا مهم بود براش؟
بی خیال
قربونه دهنت کاش همه طرز فکر شمارو داشتن
همش به ادم عذاب وجدان میدن که نه هرچی باشه پدرته
بخدا خودم تازه بچه دار شدم میبینم واقعا زحماتی که مادر میکشه کجا و پدر کجا !!
من دارم شبانه روز از جونم برا بچم مایه میذارم ولی شوهرم فقط خرجی میده و سرکار میره که اگه بچه هم نبود سرکارشو میرفت
یعنی کار اضافه ای نمیکنه بخاطر بچه
شبم که میاد دوتا بوجی موجی میکنه با بچه و بعد گوشی میگیره دستش و تمام 👋
بدبختی ماهم همینه! فکر میکنم چون پدره یا مادره مقدسه
هیچکس تو این دنیا مقدس نیست
یه دوست غریبه که کمک حال و مایه ی آرامشِ آدمه، صدبار شرف داره به پدر و مادر که مایه عذاب بچه ش باشه
این متأسفانه توی تفکر ما جا افتاده که مدام باید عذاب وجدان داشته باشیم، چرا؟ چون داداشمونه، آجیمونه، بابامونه...
ببین فقط ۱ کلمه: بییی خیال
مرسی عزیزم چقدر احتیاج داشتم به این حرفا
فدای تو عزیزم❤️❤️❤️ به عقلت و خاطراتت و تجربه ت رجوع کن
عذاب وجدان و حرف بقیه رو بریز دوووور
فقط آرامش تو مهمه و پسرت، بعدشم شوهرت 😁
قربونت چشم ممنونم بازم❤❤❤
توچرا دعوتشون کنی به پدرت بگو کجابیام خودش میگه
منم باحرفای فهیمه جان کاملا موافقم با تک تکشون
پدری ک تو خوشیو بدی هام نباشه من چراباشم اگه عذاب وجدان میدن ک پدرته توهم عذاب وجدان بده دخترشی .....
بیخیال فرداروزی، باز خدایی نکرده طوری شه میادمیگه ته پیازی سرپیاز برامن رفتی خاستگاری و بیا جمعش کن .......
اصلا فکر کن پدری نداری مثل همون یه سال. بعضی چیزا از دور قشنگن برا بعضیا،،، فقط آرامش توی این دنیای پراز تنش
شاید اون خانمه اومد تو زندگیش زندگی واخلاقش خوب شد کسی چمیدونه
لطفا پدرتو تنها نذار
حتی اگه بهت بدی کرده اما باز پدره
چیزی که هیچوقت تکرار نمیشه
تو احادیث از اومده پدر هر چقدر هم بد باشه اصلا شمر باشه
فرزندان حق بی احترامی رو ندارن بهش
کمکش کن خیر میبینی
کدوم حدیث؟
بی احترامی چیه مگه میخواد فحش بده به باباش؟
چرا مباحثو با هم قاطی میکنید؟
خیرش رسیده دستشم درد نکنه کافیه 🤦🏻♀️
اگر نمیتونی کامل ببری از پدرت ، خیلی خیلی رسمی و درحد یه غریبه توی مراسم عقدش شرکت کن ، همین !
یه وقتایی دوری کامل هم برای آدم دردسر میشه ، من اینطور وقتها فاصله مناسب میگیرم ، نه با طرف رابطه نزدیک برقرار میکنم نه کامل قطع ارتباط . در حدی که در آرامش باشم.
من مادرم فوت شد و برای پدرم رفتیم خواستگاری و خیلی صمیمانه با خانمش رفتار کردیم ، اما داستان ما با شما خیلی متفاوته.
همیشه میگن تا با کفشای کسی راه نرفتی قضاوتش نکن تو چمیدونی تو زندگیاشون چی گذشته یا چه بلاها و کمبودایی سرشون اومده که باعث این رفتارا شده همیشه سعی کنین گذشت داشته باشین اگر محبت یا کمک میکنین از خدا بخواین بهتون چندبرابر میده
من راجب پدر و مادرم بدجور استرسی ام.
همیشه سعی میکنم یه جور رفتار نکنم که خدایی نکرده چیزشون شد پشیمون بشم.
منم با نظر زهرا موافقم.
تو طلاق هم نمیشه گفت پدر یا مادرت مقصر بودن یا حتی تو شرایط روحی الانت.هر دو مقصر بودن.
اگه نشد چی؟ اون وقت کی جوابگو میشه؟
عزیزم، گذشت رو همه جوابگو نیست، اگه این قضیه برای یکی از ما بود، هم همینو میگفتیم؟ قرار نیست بهشون بی احترامی کنه، اما عاقلانه اینه که حدش رو با فاصله گرفتن و دخالت نکردن رعایت کنه، تا جلوی بقیه سر افکنده نشه
اگ خوب دربیاد تشکرنمیکنن اگ بد دربیاد همه میگن توکی بودی دستت بشکنه و بزرگی مثلا؟
یاکلاقاتی نشو یام شدی اصلا جلونرو عین غریبه
پدرت منزل نداره؟که برید خونه بابات
من کاملا با صحبتهای فهیمه جان موافقم.
اما جامعه ما هنوز آماده این حجم از ایستادگی و مرزگذاری از طرف ما نیست.
آدم از چاله درمیاد میفته تو چاه.
اگر کامل قطع ارتباط کنه که واقعا حق هم داره ، باید یه عمر نیش و کنایه از فامیل و مخصوصا خانواده شوهر بشنوه.
دوری و دوستی ،
بگو خوشحالم که داری سروسامون میگیری ، اما منم گرفتاری های خودمو دارم.
انشالله قضیه جدی شد توی مراسم رسمیتون شرکت میکنم .
مریم جان این پیامت به خودیِ خود کاملا درسته، اما خلط مبحث نکن، این پیامت ربطی به موضوع نداره
منم الان بخواب اندر مزایای گذشت، احسان به پدر و مادر، تو نیکی میکن و در دجله انداز و... بگم، یه عالمه هست. اما هیچکدوم ربطی به موضوعِ پیش اومده نداره
ضمن اینکه من توی پیامای اولم گفتم اگر من بودم اینطوری بودم، ایشون خودشون ماشالا از ماها خیلی بهتر بلدن چیکار کنن. ما فقط نظرمونو میگیم
من بودم هیچ وقت دعوت نمی کردم بیاد خونه ام بی احترامی نمی کردم ولی همچین رو هم نمی دادم
سلام من باهمه حرفای فهیمه خانم موافقم عزیزم،بهترین کار اینه ی بهانه جور کنی و اصلا نری ،شما قبل از اینکه خودتو مسول احساس پدرت بدونی مسول ارامش و راحتی خودتی،من بودم اینکارو میکردم
مرسی از همتون که برام وقت گذاشتید عزیزان😘😘😘
1525
1403/06/01
