Ooma
پرسش (1402/12/06):

کیا مثل من حوصلشون سررفته و نمیتونن جایی برن

🥴🥴
دلم ترکید

من من
پروفایلتو دیدم دلم یه حالی شد
بچم دو سال و نیمشه و شدیدا از آرایشگاه میترسه
دو دفعه س خودمون تو خونه موهاشو کوتاه میکنیم
دفعه قبل انقد گریه کرد که خون دماغ شد این دفعه خودم لباسمو درآوردم و رفتم تو حموم و بغلش کردم
سرش رو قلبم بود و دستاش رو سینه هام
این دفعه مقدار گریه هاش خیلی کمتر شده بود
خیلی بد😫 کلافه شدم من از بیحوصلگی
اووخی عزیزم ببوسش😘
اینجا برف میاد
من به بچم قول دادم ببرمش آدم برفی درست کنه
نشون به همون نشون اصلا اندازه یه قالب یخ هم برف ننشسته🤣
احساس امنیت کرده اینسری
😁😁
کدوم شهری
😘😘
مااینجا دوقطره بارون اومدو دیگه تمام، فقط یک‌خودی نشون داد🤭
دقیقا به این پی بردم که بچه ای که شیر مادر میخوره سینه ها و قلب مادر، بچه شیرخشکی هم قلب مادر خیلی براش آرامبخشه
اصفهانم
خوش بحالتون حداقل رنگ برف دیدید
عهه منم اصفهانی ام اما ازدواج کردم جنوب
اینحا دیروز بارون اومد
از نصف شد برف شده
بخاطر همینم نمیشینه رو زمین
خود اصفهانی؟؟ اخه مامانم اینا نگفتن برف اومده
آرهههه
کاش بشینه
نه لنجونم
الان کجایی
ان شالا گلم
جنوبم..
به به برنج لنجون 😋
عکس پروفایلت شبیه فاطیما بهارمسته
نمی‌شناسمش .ولی خودمم
عهه کدوم استان
بندرعباسم
دختربچه هه که بچه بودیم با عموپورنگ بازی میکرد
الانم بازیگر شده
من شوهرم اینا خوزستانین
البته همین اصفهان ساکنیم
رفتم نت سرچ کردم😁
من شوهرم اینا شمالین پدر مادر خودم خوزستانی خودم متولدو بزرگ شده و... اصفهان و الان ازداوج کردم اومدم ساکن اینجا.. هزار جا ریشه داریم😁😁😅
والان اینجاافتادم تو غربت و تنهایی🥴🥴
اگه الان اصفهان بودم شال و کلاه میکردم میرفتم خونه کسی اینقدر که حوصله م سررفته
تو به معنای واقعی (همه جای ایران سرای من است) هستی😁😁😁
الهیییی
دقیقا🤭🤭
🥺🥺
نمیشه بری پارکی جایی
استراحت نیمه مطلقی ام.. سرکلاژم.. شوهرمم سرکار وگرنه اگه بود بازم خوب بود حداقل میرفتم توخیابون باماشین یک دوری میزدمم خوب بود یک کم دلم باز میشد
بچه که بدنیا بیاد دیگه وقت حوصله سررفتن نداری
هرروز یه چالش جدید 🤣
یک پسر سه ساله دارم، اما اینقدر فضول که بیشتر باهاش حوصله م سرمیره😅الانم خوابه
آخخ که یادم به بارداری خودم افتاد
کامل حس دلگرفتگیتو درک کردم
🤣🤣🤣
ماشاءالله بهش
بنظرت سخت نیس؟
یه سه ساله به نی نی
نه اخه پسرم خیلی تنهاس اصلا بچه ای دورو برش نیست بعدشم نمیخواستیم تفاوت سنیشون خیلی بالا باشه ، الان دقیق سه سال و نیمشه تااین به دنیا بیاد این دیگه ۴سالشه..
منم دلم میخواد بچه دوم داشته باشم و فاصله سنیشون کم باشه
ولی بشدت میترسم
۴سال گمونم خوب باشه
حالا جدیدا فرستادمش مهددیک کم حداقل با هم سن‌و سالاش وقت بگذرونه اما خب مهد هم به جز چیزهای اموزشی متاسفانه، بچه ها با رفتارهای خاص حودشون چیزهای بدم به بچه های دیگه یاد میدن
الان بچه من زدن رو یاد گرفته و جمله به تو چه
اما خب مجبورم بزارمش
هم بخاطر خودم هم خودش
من ۳ سال دوست داشتم
وااا
یعنی چه
نمیشه مهدشو عوض کنی
چون بهتر همدیگرو میفهمن و بازیهاشون در حد همه ا
اما خب پارسال سقط ناخواسته داشتم
الان دارم نگاه پسرم میکنم اصلا تو کتم نمیره بااین سنش باردار باشم
این نزدیک خونمونه دقیق یک خونه فاصله س ... بعد بالا شهر،، بخوام جایی دیگه ببرم پایینتر میشه و بچه های بدتری اونجا هست
😁😁
آخی
ان شاء الله که ابن بچتو بسلامت بغل بگیری
یا خدا
ان شاء الله
با پسرت خودت بازی میکنی؟
پسر من خیلی اروم بود اما یک پسر بچه ای تو مهدشون از پسر منم کوچکتر
مرتب پسر منو میزد
و هروقت این میومد یک جاش زخمی بود یا گازش گرفته بود
تااین حد؟؟؟؟؟
من دیگه چندبار تذکر دادم به مربیشون
اثری داشت ؟
بار اخر دیگه افسار پاره کردم😅گفتم من بچمو فرستادم بازی کنه چیز یاد بگیره نه که کیسه بوکس بقیه بشه هردفعه میاد یا گازش گرفته یا زدتش .. دیگه مربی با خانواده ش صحبت کرد خانواده ش هم گفتن بخدا شرمنده ماخودمونم نمیدونیم چکارش کنیم و مهمان خونه ما نمیاد
بجا مهد بفرستنش روان شناس کودک یا بازی درمانی
خوب کاری کردی
دیگه من گفتم اینماه که تمام شد ازماه بعد بچمو نمیزارم بیاد دیگه چون مربیا همه پسر منو خیلی دوست داشتن راضی نشدن ببرمش یکنفرو گذاشتن مامور اون پسر بچه که فقط اونو بگیره
گفتن اگه دیدیم بازم نمیشه کنترلش کنیم اخراجش میکنیم
حالا یک یکماهیه پسرم کتک نخورده اما خب متاسفانه یاد گرفته زدن رو
ارهههه
بنظرم خیلی پدرو مادر بی فکری بودن که بچه رو فرستادن مهد و بفکر اصلاح رفتارش نبودن
خودت سعی کن از سرش بیوفته
خدای نکرده برای پسرت عادی نشه بعد روی نی نی بخواد پیاده کنه
نه خیلی مهد براش خوب بود خیلی چیزها یاد گرفت به اضافه اینکه براش دوره رو پیش یک حساب کردن فقط مشکل من اون بچه س.. میگم این مهد هم جفت خونمه راحتم
اون بچه رو میگم نه پسرتو رو
تو دلیت چیه
هااااا..
چه میدونم والله.. بچه پیش فعالم رد کرده ..
کوچکتر پسر منم هست اما ماشاء الله..
روزانه کلیپ و عکس میفرستن از مهد برامون که ببینیم بچه هامون چکار کردن چیا اموزش دیدنو اینا، بعد هروقت کلیپها رو میبینم اون پسره یک ثانیه اروم نبوده همش درحالت جنب و جوش
عجب
ماشاالله بهش
خیلیها اصلا براشون تربیت مهم نیست عزیزم، فقط بلدن تولید مثل کنن
چی بگم والا
دقیقا.. هرکاری میکنم که فعلا ازسرش نیفتاده،،هم زدن هم به تو چه
یکی از اقوام اومده بود بعد ازش پرسید اسمت چیه پسر من که همیشه مودبانه اسمش رو میگفت اونم تازه چیییی بافامیلش، یکهو برگشت بهش گفت به تو چه
منو بگو آب شدم ازخجالت
پسر
یه مدت اهمیت نده
هیچ واکنشی نشون نده به این رفتاراش
بلافاصله حرف رفتار و .. قبلیتو باهاش ادامه بده
انگار اون چند ثانیه اصلا اتفاق نیوفتاده
شبا هم براش قصه مرتبط باهاشو ازخودت بگو
خیلی سخته اون لحظه آرامش خودتو حفظ کنی ولی متاسفانه تنها راهش همینه
خداحفظش کنه
وقتی میگه من بهش میگم وااای حرف بد نباید بزنی بچه بدا میزنن میگه نهه بچه بد گفت من نمیگم اما بازم میگه
ممنونم
پسر من زهرمار رو یاد گرفته بود
هررر کار بگی کردم و فایده نداشت
تا دید واکنش نشون نمیدم از یادش رفت
خیلی بد.اینهمه زحمت میکشی رو تربیت بچه ت بعد تا میفرستیش یک محیط اموزشی خراب میشه تمام زحمات تربیتیت
اینم برا من کابوسه
من اگه اصفهان بودم فعلا نمیفرستادمش
اما اینجا مجبورم
هم بخاطر تنهاییش. وگرنه اجتماعی نمیشه همش توخونه باشه هم بخاطر الان خودم هم بخاطر شرایط اب و هوایی
متوجهم
خدا کمکت کنه
اینجا یکی دوماه دیگه ازگرما نمبتونی نفس بکشی
ما پارسال تو شهریور اومدیم خوزستان
من خیلییی اذیت شدم با بچه یه ساله خیلی سختم بود
منم یک عکس تقریبا شبیه عکس پروفایل تو دارم
دیگه شما که دائمی اونجا زندگی میکنین خیلی براتون عذاب آوره بنظرم😁
وقتی پسرم تازه دنیااومده بود گرفتم
😍😍😍😍😍😍😍
عاشقشم
عشق واقعیه بخدا
کیا مثل من حوصلشون سررفته و نمیتونن جایی برن
اهل کجای خوزستان هستن همسرتون
آبادان خرمشهر
آخ خوشبحالتون، من جای توبودم الان مینشستم وسط ایوون🤭
نگاه
نگاه
پس همشهری بابام ایناهستن
منم مجردی این کارا رو میکردم
الان با جوجه نمیشه
ای جان
فامیلیشون چیه
نعامی
آهااان
ببخشید جوجه رو بردم دستشویی
منم حوصله ام سر رفته 😢 استراحت مطلقم تازه اثاث کشی کردم اعصابم هم نمیکشه بقیه کارهامو انجام میدن البته به غیر مامانم خانواده شوهرم منت میزارن ، من عادت نداشتم کارهامو کسی انجام بده الان افتادم زیر دست اینها فقط حرص میخورم ، دیشب خواهر شوهرم اومده نزدیک خونه ماست خونشون به مامانم میگه برو سر زندگیت خودتو از زندگی انداختی ما هستیم اینجا بزار نجمه یه کم بهش بد بگذره
ناقلا کوجا لنجونی
شمام لنجونی ای؟
کجای لنجونی؟
جوابی منا بده
من بهارانم
من زرین شهر
اینجام کوه صفه پرازبرفه 😍
سطح پایین اب شده ولی صفه پربرفه
من پوکیدم تو ۴ دیواری دلم بیرون میخاد ولی جای نمیرم از یه طرفم عید داره میاد فقط یه اتاقمو تمیز با کابینت بالای اشپزخونه حوصله هیچی رو ندارم
اصلا یه جوریم انگاری یه چیزی رو سینه ام سنگینی میکنه و همش خسته ام
مادرشوهر منم رفته کربلا
دارم تند تند کارامو انجام میدم که نیاد کاری کنه و بعد چیزی بگه😂😒


من اصلا دوس ندارم کاری برام بکنن چون قطعا تهش ی روزی به منت و این چیزا میرسه
بزار تا میتونن کمکت کنن مگه آدم چقدر نیاز به دیگران پیدا میکنه ،اگه نه پرستار بگیر خودت استراحت کن
سلام ما اینجا بارون و برف و بوران و کولاک داریم بازم یسر رفتیم بیرون
چرا استراحت مطلقی تو این سن بارداری؟
عجبب آدمیه
واسه من نمیزارن به بعد کشیده بشه همونجا تیکه رو میندازن
اخه زبونشون از نیش مار تیز تره
من تحت نظر یه متخصص ماما بودم البته بعد از سه سال که زیر نظر دکترهای زنان نتیجه نگرفتم و یه بار آی وی اف جواب نداد 😅

دکتر ماما به همسرم چند تا تقویتی داده بود به منم آمپول ازاد سازی قوی و کوالی فول فقط و فقط
دکترم بهم گفت سه روز ازپریودیت گذشت بیا پیشم تست بنویسم برات اگر هم پریود شدی دوم یا سوم پریودیت بیا

من پنج روز عقب انداختم روی این حساب که تا ده رو تاخیر داشتم توجه نکردم اثاث کشی داشتیم اصلا بدون استراحت خواهر شوهرهای گلم ریخته بودن تو خونمون و تیکه مینداختن و جمع میکردن منم نمیتونستم استراحت کنم حتی یه نیم ساعت ....
حتی یه بار کمرم درد گرفته بود اومدم جواب گوشیم بدم گفتم تا جواب میدم یه اس ام اس رو دراز بکشم ، دراز کشیدن همانا و تیکه خواهر شوهر همانا اصلا یه دقیقه نشد خدا شاهده دراز کشیدم ، برگشت گفت نجمه رو هم بسته بندی کنیم تا بعد از اثاث کشی استراحت کنه خیلی خیلی کار کرده ، خلاصه اینکه
پنج روز گذشت من تو شک اینکه باردارم یا نه مونده بودم با شوهرم پنج شنبه شب رفتیم خرید گفتم بی بی چک هم بگیریم صبح تست میزنم

شب همون خواهر شوهر انتر که تیکه بهم انداخته بود اومد دنبالمون که هنوز اثاث نیومده تو خونه ای که چیزی نیست نمیزارم بمونید ما رو برداشت برد خونشون صبح که میشد روز جمعه نتونستم تست بزنم تا ظهر دیدم خونریزیم شروع شد گفتم پریود شدم پس ولش کن دیگه کار کردم و کار کردم تا تیکه نخورم .
صبح روز بعد مامانم میخواست بره واسه یه کار بانکی فرصت غنیمت دونستم گفتم منم باهات میام تا بریم پیش دکترم سمت صبح نوبت گرفته بودم با اینکه خونه هنوز کامل جمع نشدع بود صبح بیدار شدم گفتم بزار یه تست بزنم شوهرم ده تا بی بی چک خریده بود 😅 گفتم یکیش خراب بشه چیزی نمیشه
تست زدم در عین ناباوری دو تا خط انداخت پیش دکترم رفتم موضوع گفتم گفت برو تست بده تست دادم اونم مثبت بود ولی همچنان لک بینی داشتم
دکترم گفت استراحت مطلق تا آزمایش دوم بدی استراحت کامل میکردم و مامانم بقیه کارها رو بدون اینکه استراحت بکنه انجام میداد تا خواهر شوهرهام نیان تیکه چیزی بندازن خدا خیرش بده
نوبت ازمایش دومم شد دکترم گفت بتات خوبه ولی همچنان لک بینی داشتم نوبت سونو قلب داد ولی پنج روز زودتر از تاریخ سونو قلب که میشد دیروز صبح خونریزی شدیدی داشتم رفتم پیش دکترم گفت سریع برو سونو انجام بده سونو دادم همه چیز اوکی بود ساک حاملگی داخل رحم و .... فقط قلب تشکیل نشده بود که برام شیاف نوشت و گفت استراحت کن دو تا شیاف استفاده کنم

واسه همینه من استراحت مطلقم تو این سن بارداری 😢 برام دعا کنید🙏

ببخشید که طولانی شد
نه گلم این چه حرفیه..
ان شاء الله همه چیز به خوبی پیش میره اصلا نگران نباش.. سوره یس و سوره حجرات رو هرروز بخون هرروز
تو به فکر سلامتی خودتو اون مسافر کوچولوت باش بزار هرکی هرچی میخواد بگه تو اهمیت نده، ادمهای اینجوری هرکاری کنی بازم حرف میزنن
سوره حجرات رو هم بخون هم بنویس بنداز توی یک ظرف آبی هرروز ازاون آب بخور. خیلی مجربه
دستت درد نکنه حتما انجام میدم
شوهزمم همینو میگه
میگه اهمیت نده خودمون مهمیم
ولی خب از ده تا تیکه یکیش قابل هضم نیست تا قبل بچه دار شدن یه جور کشیدم الان هم اینجوری
بزارن بگن تا خسته بشن بیخیال حرف بقیه

سوالات مشابه