Ooma
پرسش (1402/07/26):

تلاش میکنم فردا مامان بهتری باشم❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹

تلاش میکنم فردا مامان بهتری باشم 😔😔😔😔

قطعابهترین مامان هستی الانم .
چیشده 🫂♥️
چی شده فاطمه جان؟
شما داری دوقلو بزرگ میکنی که بسیااار سخته من توی یه دونه اش موندم😶😶شک نکن همین الان هم بهترینی.اونایی که باید مامان بهتری بشن کلا بهش فکر نمی کنند😂😂😂
هیچ وقت فکر نمیکردم عصبی بشم کم بیارم ولی این روزا انگار تو اوجشم.همش فک میکنم به بچه هام درست نمیرسم من لیاقت این بچه ها رو نداشتم .
خب اشتباه فکر میکردی.بچه داری خیلی فرساینده است ادم خسته میشه حق داری.
بچه هات عالم رو بگردن مادر از تو بهتر پیدا نمی کنند.ببین اگر امکانشو داری به کسی بسپارشون یه روز برای خودت استراحت کن برو بیرون یا هرکاری صلاح میدونی.حالت بهتر میشه مادر هم انسانه یه بضاعتی داره
تازه مادرا بیشتر از بضاعتشون هم از خودشون مایه میذارن.
منم ی وقتا همین فکرو میکنم‌، خصوصا چون کار خونگی انجام میدم و مدام در حال تولید محصولاتمم
تا جاییکه بتونم توجه میکنم باهاش بازی میکنم همه کاراشو سر وقت انجام میدم چهار چشمی مراقبشم
ولی فک کنم همه مادرا یه همچین حسی پیدا میکنن
خصوصا ک انقدر این بچه ها مظلومن که همش میگیم نکنه کم میذاریم
ولی واقعا هیشکی قد ما مادرا نمیتونه ب بچمون برسه
باباها اکثر اوقات نمیتونن حتی یکی دوساعتم بچه رو مدیریت کنن
این مادره که با گریه بچه میفهمه گشنشه ، خوابش میاد یا اذیته
هییییی خواهر
هرچی سخت بگیری سختر میگذره
الان سر چی ناراحتی بگو تا بگم برات
سلام بچه هامنم خیلی ناراحتم عذاب وجدان دارم 😭پسر من خیلی دریا رو دوست داره چند روز پیش رفتیم شمال بردیمش دریا خیلی با می‌آمد خیلی هم آب دریا سرد بود رفت تو آب منم دعواش کردم گفتم سرما میخوره الان خودن ناراحتم 😭
عذاب وجدان نداره ک عزیزم
خب هوا سرده
وگرنه مریض میشد خدایی نکرده
یه عالمه تایپ کردم پرید 😭
همین خواستم دلداریت بدم تو هم قبول کن
ممنونم عزیزم
ممنون عزیزم😁🥲
آزاده جون بچه های من خیییلی گریه میکنن چون یاد گرفتن تا گریه کنن ۵ نفر میان میگن جان جان چیه چی میخای.مثلا دیروز یک ساعت ی ریز گریه کردن میخاستن برن بیرون حالا اول صب، نه دم غروب بگیم خسته شدن از خونه. نه صبونه خورده نه شیر نه پوشک عوض کردم هیچی. دیگه خسته شدم زنگ زدم به شوهرم بیا من دیگه نمیکشم میگه خب ببرشون بزارشون تو کالسکه ببرشون. میگم فک کردی راحته؟ من واقعا تمام تلاشمو کنم بتونم هفته ای دوبار ببرمشون پارک اونم باید با دونفر دیگه هماهنگ کنم چون شوهرم از صب تا شب نیس.بعدم ازین عذاب وجدان گرفتم که لابد تقصیر منه من اینا رو حبس کردم خونه
حالا دیروز وسطای همون گریه ها ، ( پسرم لج کرد زیگد زیر صبونش) وضعی بودا . پدرشوهرم عین رنجر پرید تو خونه بی مقدمه برش داشت ببرتش. گفتم کجا ؟ بدش من .میخاد صبحونه بخوره . بچه هام عادت کردن گریه کنن یکی بیاد ببرتشون .من موندم بین دوتا طفل معصوم زبون بسته و ی مشت آدم گنده زبون نفهم
زد زیر صبونش
ای بابا عزیزم میدونم بقیه متوجه نیستن ک چقدر سخته واقعا دوتا بچه کوچیک و خونه و ... رو ساپورت کنی .
کاملا متوجه ام و درک میکنم چون خودمم دوتا کوچولو دارم .
تو خیلییی ام خوب و قوی هستی این فکرا رو نکن اصلا
سخته خیلییی ام سخته ولی حوصلتو بیشتر کن گریه میکنه حواسشون و پرت کن اگر صبحونه نمیخورن هم یکم وایسا باز بهسون بده
حالا پدرشوهره رفت یا بردش؟🧐🤦🏼‍♀️
در کل سخت نگیر همه اینا میگذره و بزرگ میشن ایناهم ❤💫
رفت
اره فقط من فک کنم تا اونوقت نباشم😁😁
هستی 🫂منم از این فکرا زیاد میکنم بیخیال😁❤

سوالات مشابه