Ooma
پرسش (1402/06/26):

خانومای عزیز که دوقلو دارید تشریف بیارید لطفا با تشکر

میگم شما در طول روز تنهایید؟ چجوری هندل میکنید شرایطو؟ من این سه ماه تابستون خواهرشوهرم خیلی کمک داد حالا از اول مهر دیگه میره مدرسه . البته روزای م بود که تنها بودم . خیلی میترسوننم که نمیتونی و باید یکی کمکت باشه.از کجا کمکی بیارم آخه . مامانم گردنش درد میکنه اصلا نمیتونه بچه ها رو بغل کنه بابامم مریضه نمیتونه خیلی تنهاش بزاره . خواهرمم بچه مدرسه ای داره .لطفا بگید چجوری زمان گریه و گشنگیشون شیرایط و کنترل میکنید . یا حموم بردنشون

همسرتون نمیتونه کمک حال باشه؟
من معمولاشوهرم هس
ولی تا قبل یسالگی خیلی خوب بودن نوزادی ک دیگه عالی بودن
نه صب میره شب ۱۱ ، ۱۱ ونیم میاد
هرچی جلوتر بره سختر میشه
بچه های من هم بغلی ن به لطف مادر همسرم .هم ددری یعنی در باز بشه گریه شون رو هواس که برن بیرون
نگوووووووو🥲🥲🥲
یعنی واقعا برا نگهداریشون حتی بعد ی سالگی دونفر لازمه؟
ن من بغلی نیستن
ولی ددری چرااااااا هروز باید بریم بیرون
ن میتونی
ولی خب سخت میگذره بهت.شوهرت اومد باید تحویلشون بدی . بری استراحت
ی روز عادی ک اتاقو ترکوندن بعد رفتن روی کشوها
ی روز عادی ک اتاقو ترکوندن بعد رفتن روی کشوها
اخرشم یکی اونیگی هول داد افتاد
ای خداا شیطنت از چشماشون میباره
عزیزمممم
ما خونمون دائم اینجوریه . من کلا ریخت و پاش برا م مهم نیس.
من اتاقشون روزی بالاس ۳۰بار جمع میکنم.ولی پدیرایی و نمیذارم کثیف کنن
خیلی وقتا شده غذاشونم گذاشتم جلوشون خودشون بخورن کارم سختتر میشه بعد تمیز کردنشون و لباس عوض کردنشون ولی خودم دوس دارم
چرا ما تو پذیراییم هستیم . اتاقشون کوچیکه آخه
من وقتایی ک نخورن کل روزم خراب میشه اعصابم بهم میریزه
یکی این یکیم اینکه دعوا زیاد میکنن
از مام دعواهاشون داره شروع میشه 😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵‍💫
میگم فقط ترسم از،وقتاییه که دوتایی گریه میکنن .
چجوری دوتایی بخابونمشون البته گاااهی اوقات تو تاب میخابن
من تازه یکیشون که پی پی کرده میبرم بشورم اونیکی م میاد پشت در گریه گریه . یعنی ما برا هرچیزی گریه داریم🫠🫠
حموم میبرم وقتی میخایم بیایم بیرون گریه . چون حمومو دوس دارن😑😑😑
دوتاشون بغل میکنم
وقتایی لج میکنه ماهک میگه ماهورو بغل نکن اونموقع سختم
دقیقا
من میذارمشون زمین میزنم رو پشت ماهک ودست میکشم موهای ماهور میخوابن
توام باهم میبری حموم؟؟
من اونقد میذارم ک خودشون خسته میشن بلند میشن بریم
من ک شیرب شیرداره رسما پاره شدم خدا به شما کمک کنه دوتا وروجک ها بتونین کنترل کنین برای منم دعاکنید
ولی من میگم او لش سخته ترس داره بعد عادت میکنم قبل این سه ماهم که خواهرشوهرم بیاد کلا تنها بودم شبام که کلا تنهام
به نظرم کارشما ی مرحله سختتره . دوتا بچه با نیازهای متفاوت
نه جدا جدا .نه من انقد وقت ندارم که بزارم حسابی بازی کنن
دقیقا یکوقتا ک دوتا گریه میکنن و یکی شیرمیخواد یکی دیگه اسباب بازی شو ازفلان جامیخواددلم میخواد خودموبکشم یا دارم ب این شیرمیدم قاشقم دستمه ب اون یگی غذامیدم اصن یک وضعیه🤣🤣🤣
😅خداقوت خواهر . فقط به امید روزیم که بزرگتر بشن این چالشا تموم شه.
که وارد چالشهای بزرگتر بعدی میشیم🫠🫠🫠
ولی یک چی ... یادمیگیرید و دستتون میاد سعی کن خونه امن سازی کنی یکجورهایی مسجدی بچین پتو پهن کن بچه هابیشتررو پتدباشن توخونه آهنگ بذار اینجور هم خودت شادمیشی هم بچه ها احساس تنهایی نمیکنن حمام تاوقتی راه نیفتادن وایسا با باباشون ببرشون غذا هم تا حدامکان یادبده خودشون خودشون سیرکنن و زیرانداز پهن کن تا میشه خودت سیرشون کن بقیه غذاها بدارجلوشون با بازی بخورن ودرنهایتم یکمدت قید خونه زندگیتوبزن بعد یکسال کم کم همه چی دستت میاد
میگم من کلا تنها بودم از اول این سه ماه که خواهرشوهرم اومد بد عادت شدیم یکم افسار کار از دستم در رفت انگار واسه همین از بقیه ش میترسم
همه چی شون قشنگه نگران چالش هانباش تموم میشه اینروزا قشنگه یکدوزی حسرت میخوری ک چراوقتی کوچولو بودن از کوچولویی شون لذت نبردیم
دقیقا
خب خوبه پس تجربه شوداری منم یکمدت ده روزی خونه بابام رفتم البته کارداشتم باورکن بازازتنهایی میترسیدم الان باز چندروزی خونه خودمم و خداروشکر راحتم
سلام عزیزم .خدا قوت
خیلی درس گفتی😄👌
اوف اوف چقد منی😄
خداروشکر
منم خونه ی خودم راحتم فقط مشکلم اینه دختر بزرگم خیلی بهونه ی باباشو میگیره باباش هر ی هفته ۱۰ روز میاد
وای چه سخت .من غر میزنم صب تا شب نیستی سخته از شما که بدتره.اونوقت چن روز می مونن؟
آره خیلی شرایط سختی دارم بدون کمکی ام 😪
۳ تا ۵ روز البته همشو خونه نیس
بعضی اوقاتم مثه ماه پیش ک تو پروسه ی از پوشک گرفتن بودیم سه هفته پیشمون وایسداد تا کمکم باش
مامان ؟ خواهر ، مادر شوهر هیشکی نیس؟
ازم دورن مامانو آبجیم نزدیکمم بودن نمیتونستن خودشون بچه ی کوچیک دارن
مادرشوهرمم طفلی با اینکه زانودرده شدیده میاد دخترمو میبره خونشون ولی دخترم واینمیسه و همش میگه برم جای مامانم خیلی وابستمه
ولی با شرایط کنار اومدم امیدم ب روزای خوبه 😄
روزی ک با دخترام بریم بیرونو خوش گذرونی و تو خونه کمکم بدن و خانم عاقل شده باشن😄
ی چیزی بگم که دلداریت بدم
مادربزرگ من با ۶۵ سال سن و کلی قرص و ....
۵ سال دوقلوهای خالم و تنهایی نگه داشت اشپزیشم کرد کشاورزیشم میکرد خونشم همیشه در خونه باز و مهمون سرزده داشت و همیشه هم خونه مرتب و دسته گل بود

۵ سال هر روز تا ۴_۵ غروب بچه ها پیشش بودن تا خالم از سرکار بیاد ببرتشون
اگه بخوای میتونی از پسش بر بیای از حرف بقیه هم نترس
من نظرم اینه خدا توانو صبر بیشتری بهت میده
تو شرایط سختر
صبح ساعت ۶ پامیشد غذاش بار میزاشت ۷ بچه ها و میاوردن بهشون ضبحانه میداد و اسباب بازی جلوشون میزاشت بازی کنن تا خودش بسات صبحانه مردا رو جمع کنه
ساعت ۸ و نیم یکیشون میزاشت تو کریر کنار دستش تکون میداد یکی هم رو پاش لالایی میخوند میخوابیدن تا ۱۲
تا اون موقع میرفت به کارای خونه میرسید
میرفت تو باغش و باز ۱۲ بچه ها بیدار میشدن ناهار میداد و بازی میکرد تا غروب
بعد که میبردن بچه ها و باز میرفت تو باغش به سبزی و درختاش اب بده
از ۴ ماهگی پیشش بودن تا ۵ سالگی
سخت هست ولی برای خودت غولش نکن
مادربزرگ من با عشق این کار میکرد هرچی هم خاله ها دیگم میگفتن بزار بغرستنشون مهد قبول نمیکرد اگه ی روز نمیدیدشون مریض میشد
ولی مامان بچه ها چون فکر میکرد مجبور هست همش کلافه بود و غر سختی میزد
بچه های خوبی بودن. دختر من که از ۶:۳۰ پامیشه همه ش دنبال سر من راه میفته دو تیکه ظرف رو بخوام بشورم وسطش باید چند بار بیام بغلش کنم و بازی و...
البته دوقلویی شاید اینش خوبه با هم سرگرم میشن
من که دست تنهام شوهرمم کمک نمیده دیگه نایی برام نمیمونه خواهر
پس من چی بگم خاهر دوتا شیر ب شیر با فاصله16ماه رسما پارم
وااااییی ننههههه فداشون بشممممممم😍😍😍😍💋💋💋💋
وای وای نگو،منم بچه هام تفاوت سنی شون دو ساله،هنوز نیومده دومی بدنم به لرز هست
یعنی قشنگ مشخصه،تخصص شون رو اعصاب مامان رفتنه😂😂😂😂
بازم من شوهرم همون آخرشبم که میاد ی کارایی میکنه برا کمک دادن .
خدانکنه😍😍
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
اگر میدونی کی بیدار میشن ،کمی قبلش شیشه شیرشون رو آماده کن.هر وقت خوابن لباسشون رو بشور یا غذاتو بپز.اصلا استرس نداره با برنامه ریزی همه چی خوب پیش میره.حموم هم با هم نبرشون تو یه روز،یه روز اولی،روز بعدی دومی رو ببر،اونم وقتی ببرشون حموم که اون یکی رو خوابونده باشی .غذای مفصل و مجلسی هم وقتی بپز که شوهرت خونه باشه و بتونی دم پر غذا باشی،اگه غذای خاصی می خوای بپزی برای فردا ،نصف کاراش رو آخر شب وقتی بچه ها رو خوابوندی انجام بده تا فردا سریع تر بپزیش.راه که بیفتن با هم بازی می کنن شیشه رو هم که خودشون می گیرن ،فقط ریخت و پاششون بیشتر میشه که بیخیال برو به کارهای دیگه ات برس.سعی هم بکن وقتی خوابن یه چرت کوچولو باهاشون بزن که انرژی بگیری.
💋💋
ازی جون قرار بود ایدی اینستامونو بدیم بهم
سلام . تنهایی سخته . اگه شوهرت همرات باشه خیلی خوبه . وگرنه آدم کم می یاره . بستگی به بچه هم داره . پسرای من به شدت بدقلق بودن نوزادی ،۳نفری کم می آوردیم از بس گریه میکردن وبغل میخواستن . بزرگترشدن دیگه بدتر شدن هنوزم صبح تا شب گریه دارن.. انشالله که میتونی ، سخت نگیر . خدا کمکت میکنه .. حتما یه تایمی واسه استراحت خودت بزار
عزیزم من از شب زایمانم تقریبا تنها بودم دو ماه همسرم سرکار نرفت بعدش ک رفت من خیللللی خیلی سختم شد خیلی زیاد ولی کنار اومدم تا همین الان
جان جان
حبیبه میخواستم تایپیک بزنم . خوبی ؟ دخترا رو از پوشک گرفتی؟
فدات بشم تو خوبی عزیزم...اره خدارو شکر
ممنون . خب بسلامتی 😊
😘😘
خداروشکر حبیبه مرحله سختارو گذروندی
قربونت سلامت باشی
وای باور میکنی این پوشک واسم کابوس بود😄😄

سوالات مشابه