شماهایی که داداش بزرگتر دارید بهم جواب بدید

خیلی محترمانه شوهرتو بکش کنار

دقیقا

والله شوهرت راست گفته

اگه پدرشوهر راضیه‌. شوهرت بهتره دیگه بیخیال بشه و کوتاه بیاد

حالا یه داداش دیگه ام داره اونم مخالفه اما دعوا نکرده حالا اون میده و میاد این شوهر من شده کاسه داغتر از آش

فکر میکنم شوهرت راست میگه مرد مرد رو میشناسه

ولی باباهه میخواد دختر شوهر بده احتمالا مادره هم موافقه

۲۶ سالشه

فقط قبلش بگه خودت انتخاب میکنی احتمالها این خواهد بود. با نون و پنیر هم نمیشه زندگی کرد زندگی خرج داره اینارو بگه و خودشو بی طرف اعلام کنه

مادر موافقه که مخ بابا رو زده

خودش گفته من امضا میدم که چهار روز دیگه کاری به اونا نداشته باشم و خودم عواقب کارمو دست میگیرم

جیگر مهتاب و آیلین 😘😘😘
یک تنه ماجرا رو جمع کردید😊

خیلی عجله میکنه خیلی

نمیتونی شوهرتو بکشی کنار ازین قضیه؟؟ یه داداش دیگه هم دارن باباشم راضی هست این وسط شوهرت بد میشه تا روز عقدشون

داریم مشاوره میدیم 😆😆😆

والا فعلا که خودش خودشو کشیده کنار و داداش بده این شده

میگه هرکار میخوان بکنن من دیگه کاری به کارشون ندارم

اونلی گاد جاج می خانومم 😎😎😎

کلا میخواد قید خانواده اشو بزنه

کاش خواهرشوهرتو بمن معرفی کنی کمی باهاش بحرفم😁

چه موهبت بزرگی داره نصیبت میشه قدر بدون😂😂😂

🤣🤣

خدا قسمت ماهم بکنه😂😂

منم جای تو بودم خوشحال بودم😆😆

وای نه !! این موهبت نیست که

ولی خب همون خواهر فردا مشکل پیش بیاد بابا نباشه میفته گردن همین برادر😒

نه ما فامیلیم اصلا من شوهرمو بخاطر مادرشوهرم قبول کردم الان نرم و بیام سختمه

روزی گه شوهرم بگه هرکه من مولای اویم زنم مولای اوست و من هیچکس رو جز زنم نمیخوام و ندارم اون روز رو عید اعلام میکنم تعطیلی رسمی🤣🤣🤣

شوهرت اول با ننه ش بحرفه😁 همه چی زیر سر اونه 😁

بیچاره داداش من اصلا بهش نگفتیم تا نزدیک عقدمون بعد گلایه کرد ازمون گفت اصلا منو ادم حساب نکردین که با منم مشورت کنید 🤣🤣خیلی دلم براش سوخت راست میگفت اصلا هیچی بهش نگفتیم

تازه من مامان ندارم دلم به مادرشوهرم خوش بود

منم بهش میگم زندگی خودشه و تاثیری تو زندگی تو نداره بزار با انتخاب خودش پیش بره اما خیلی لجبازه و حرف گوش نمیده

عجب عروسی

یادمه روز دوم همسرم تنهایی اومد خونه مون با بابام بحرفه به داداشم زنگ زدم اونم میرفت شهر دیگه یه ساعت مسیر رو زودی برگشت دووم نیاورد😆😆😆

به شوهر منم نگفته بودن سربازی بوده اومده دیده قول و قرار گزاشتن هرچی گفته اینکارو نکنین گوش نکردن به نظرش الان خواهرش زندگیش جهنمه دور از جون خودت

اینام تقریبا همینن وقتی خودشون پسندیدن میام یه کلمه به برادرها میگن که اینام طبق معمول به کار طرف ایراد میگیرن

من همه اینارو زیر سر مادرشوهرت میبینم 😁 تمام

شوهرتم مثل خودشون لجوج و یک دندست انگار مادره همه رو یه جور بزرگ کرده

من میخواستم بگم🤣🤣🤣

نه اتفاقا بیچاره اونم چون میبینه دخترش میخواد به زور راضی شده

منم🙄🙄🙄

فیلم بازی میکنه اون آنقدر گفته دخترم شوهر کن دخترو هول کرده

آخه من تو اینش موندم خواستگار سنتی اومده جلو چطور این با دو جلسه حرف زدن عاشق و شیفته شده

انقدرم پول گرفتن از شوهرم بیچاره اژانس خواهرش شده بود خرجشو میدادن کل فامیل شوهرش تو قهوه خونه حال میکرده
شب تولد دخترم پیام داده بود ۳ تومن بریز به حسابم بعدا میدم بهت شب عیدم بود
کلا به تنه رید تو کل خانواده با اون عاشق شدنش😂

هیچکی به زور راضی نمیشه یا راضی میشن یا کلا میگن بامسئولیت خودت برو جلو

دست راستش رو سر ما😂😂😂

همه مادرای ایران میگن فقط شوهر باشه برا دخترم😁 الکی میگن ما راضی نیستیم

نه دیگه این جوری رفتار میکنه که دیگه بعد ازدواج رنگ داداشاشم نمیخواد ببینه

الانم حتی نمیخواد اسم داداشاشو به زبون بیاره

انگار اینا خون کردن

من قطع رابطه ام دستش رو سر شماها🤣

می تو

چه هَوَل🙄🙄🙄

به قول یه عزیزی اگه مادر دختر راضی باشه۱۲۴۰۰۰۰پیغمبرن بیان نمیشه که نشه

😆😆😆😆

نه عزیزم الان داره قطع ارتباطش تو زندگی من تاثیر میزاره ! بداخلاق تر شده تازه جدیدا به منم میگه حق نداری بری خونه پدرت

قضیه جنایی شد😑

بابام زنگ زده دعوت گرفته میگه نمیام . جواب تلفنم نمیده !! بی دلیل !!

وا چخ ربطی به تو داره

شوهرت چرا ماستو میریزه رو قیمه ها

همین

یه کشیده بزن دهنش تا بفهمه دنیا دست کیه

چه ربطی به بابای تو داشت😑😑😑😑

والا منم سر از کاراش در نمیارم

رفته رفته داره ماجرا دارک تر میشه

به نظر من با شوهرت حرف بزن بهش بگو که دیگه بیشتر از این خودشو ناراحت نکنه کاری به کارشون نداشته باشه وقتی اونا راضین حرف حرف خودشون بزار خواهرش هرکاری دوست داره بکنه فردا پس فردا ۴ متر زبون برای خودتو شوهرت درمیارن

یه دقیقه پیش طرف شوهرش بودیم ورق برگشت🤣🤣🤣🤣🤣

خواهره شاید همین چیزا رو از داداشاش دیده میخواد فرار کنه😑😑😑

😆😆😆😆

دقیقا🤣🤣🤣

دهنت دخترم دهنت😁😁😁😁

هیچی کلا میزنه صورت مسئله رو پاک میکنه ! ما خودمون تو شهر زندگی میکنیم اما خانواده هامون اطرافن میگه من دیگه با اونور کاری ندارم😑

من نظرم به شوهرت کلا عوض شد دیگه😁

آخه بابای تو واقعا مظلوم واقع شد این وسط🙄🙄

توام میتونی بزنی صورتشو پاک کنی😎😎😎😎

تو در جواب شوهرت چی گفتی؟ فک کنم فقط من دیوونه روانی هستم همسرم یه چی بگه هزار چیز میشمارم براش😆😆😆

خیلی انگار بهش بر خورده شوهرت نظرشو نادیده گرفتن

خیلی درونگراست یکم حالت افسردگی داره الانم که با خانواده اش قطع رابطه کرده زده به سرش

چقدر سخت شد یهو همه چی

آره ! به شدت مغروروه

میخواستم‌بگم
که مشکل شوهرت تنها خواهرش نیست😁

چی بگم ! یکم جنگ راه بندازم اون روشو نشون میده😂

من مشاوره م تا اینجا بود از این به بعدش حرف نمیزنم. چون میفته رو دور خشونت😁 یکی میزدم سرش و پامیشدم میرفتم خونه بابام میگفتم توام هیچ کاری نمیتونی بکنی

الان اون داداشش میره میاد ولی مخالفم هست اونوقت شانس ما این با ما هم لج کرده

الان اگه خواهرش خاستگارو رد کنه شوهرت اشتی میکنه؟

فقط منتظر رد کنه یعنی منتظر ببینه اونا چیکار میکنن اگه قرار باشه عقد باشه احتمالا میره دوباره دعوا😐

یا خود خدا🙄🙄🙄🙄

شاید چیزی از خواهر شوهرت دیده

فک کنم الان بحث سر اینه که خونواده ش اینو زیاد به حساب نمیارن کمی عقده ای شده که به توام میگه نرو

یا تو گذشته یا حالا یه اتفاقی افتاده بینشون که رفتارش اینجوریه

کینه ایم هست 😟

تجربه شخصی خودمو بگم بهتون
دقیقاااا این اتفاق برا ماهم افتاد
خواهرشوهرم مصرررر که حتما همینو میخوام
شوهرم میگفت نه کار درست و حسابی داره نه پایان خدمت داره نه بیمه داره،به چه امیدی میخوای زنش بشی
خلاصه بخاطر مخالفهای همسرم ما دیگه تو هیچ مراسمیش دعوت نشدیم،فقط و فقط خواستگاری بودیم،بله برون،حنا بندون،همه چی خودشون بودن فقط جشن عروسیشون تازه اونم کارت ندادن بهمون فقط تلفنی گفتن
ما هم اندازه ۲ ساعت رفتیم و اومدیم شوهرم مث عذا دارها لباس پوشید،با ریش بلند
الان ۳ سال گذشته ازین جریان،شوهرش ورشکست شده پول رهن خونه هم ندارن
اما هنوزم شوهر من ادم بده هست
بنظرم بیخودی دخالت نکنید،دلسوزی تو این دوره و زمونه به هیچ کس نیومده

پدرشوهرم کربلا بوده الان برگشته بعد چون خودش نمیره باباشو ببینه میخواد کلا اون طرفا پیدامون نشه . یه همچین حسی دارم بهش

دقیقا سرنوشت من فکر کنم

اخه خیلی واضحه و منطقیه وقتی ینفر تکلیف کارش مشخص نیست سختی اون زندگی خیلی بیشتر به نسبت کسی که شغل ثابت داره نمیفهمم چرا خواهر شوهرت خودشو میزنه به اون راه اتفاقا باید کلاسم بزاره برای پسره

بارها بهش میگم . حتی اون هفته بهش به شوخی گفتم خونه مامانت نمیری بعد واسه همین یه کلمه دو روز با من قهر بود و پیامهای بی اساس میداد

بهتره چیزی بهش نگی یمدت انگار خیلی قاطیه یوقت رابطه خودتون خراب نشه

کلا شوهرت خیلی خاصه نه فقط تو امور ازدواج خواهرش

دقیقا !! منم کلافه کرده !! نمیدونم ول کنم برم یا بمونم و زندگی کنم

یه وقت چیزی نگو بدترش نکن حالا مادرشوهرت و رفت وامد با مادرشوهر اونقدر ارزش نداره بخوای تو این شرایط با شوهرت دربیفتی

شوهرت چند سالشه؟؟

و رابطش چجور بود قبل این موضوع با ابجیش

از هر نظر خوبه ها ، نه اهل دود ، تحصیلات داره شغل خوب داره ! اما اخلاقش خیلی خیلی خاصه !! فقط میره کار میاد خونه همین . زورش میاد تا دم مغازه بره . تفریحم که هیچی

همه که ایده آل نیستن مهری جان بالاخره هر کی یه جای کارش گیر و گور داره

کلا فقط باید تو خونه باشیم تا اخلاقش خوب باشه فقط باید تو لاک خودش باشه

کافیه یه نفر جایی دعوتش کنه انگار میخوان بکشنش آخرم به بهانه شیفت نمیره

وایی چقد بد خسته کنندس برای تو اخه

مثلا بیرون برید پارک برید یا شب شام برید بیزون توفضای باز یا چه میدونم تعطیلات

اگه درون‌گرا بودنش تا حدی نباشه که به شما گیر نده کجا میرین مشکلی نداره.

شاید ماهی یکبار این اتفاق بیفته

بخدا همینه
تازه هولکیم بود سر سال نشده بچه دارم شد
انقد شوهرم بهش حرف زد که چرا ندیده نشناخته بچه دار شدی
گفت دلم میخواد زندگی خودمه
سر همین موضوعات ما الان زودتر از یکماه خونه پدرشوهر نمیریم.خونه خواهرشم که تو این سه سال کلا ۲ بار رفتیم اونم یبار عید یبارم تولد بچش

من حس میکنم شوهرت شاید وابسته خاهرشه

اینو حواب بده کار داارم

خوب دیگه مشکل اینجاست وقتی گیر میده من اذیت میشم وگرنه همیشه گیر نمیده منم چیزیش نمیگم

۳۳

اوووه خیلی دوتا داداش خواهرشونو دوست دارن همیشه چیز خوبه رو واسه خواهرشون میخوان

فکر کردم شاید یکی دوسال فاصله دارن ک احساس وابستگیش مخالفه

خوب پس درست گفتم از سر وابستگیه

اما یکم تو بحث ازدواج خواهرشون گیرن !! برعکس اینم همیشه رو کسی زوم میکنه که شغلش مورد داره

چقدر شبیه خواهر شوهر منه
یک بارم مارو دعوت نکرد خونشون اخرشم گفتن تو عروس ما شدی زندگیمون خراب شد داداشمو بردی رابطمونو کم کردی در صورتی که اینا از قبل مشکل داشتن همه باهم
دوتا بچه هم اورده خرجشونو مادر پدره میدن بیشتر شوهرش کلا سرکار نمیره

میترسه شوهرش باعث جداییه اینا بشه

خاهر شوهرتم عقل ندلره فکر میکنه تو شوهر چی هست

چه بد !! من اصلا اینجوری دوست ندارم ! کاش یکیشون سر عقل بیاد

یه مدت چه بخوای چه نخوای کدورت پیش میاد

ولی ب شوهرت بگو اومدو اینو رد کردن فردا خاستگار براش نمیاد تا عمر داری میزنن تو سرت میکن تو باعث شدی این دختر شوهر نکنه

تازه کجای کاری خواهر🤣
من تنها کسی بودم که پاگشاشم کردم
ببین تولد دخترم و عروسی،این یکی شد
بعد دیدن دخترم نیومد تا سه ماهگیش
دیگه منم اون موقع پاگشاش کردم
ولی مادرشوهرم پاگشا کرد مارو دعوت نکرد

آره بهش میگم ، میگم تو نمیتونی آینده رو تضمین کنی که یکی بهتر واسش بیاد یا زندگیش خوب بشه پس ولش کن . اینم میگه کاری به من نداره ولی نمیره و بیاد . آخرم میدونم اگه بفهمه دیگه میخوان قطعی کنن یه کاری میکنه یا کلا دیگه میزارتشون کنار

عزیزم یکم صبور باش
رابطه خواهر برادری یه کم پیچیده اس
مطمین باش اگر خواهر عاقل باشه هیچ وقت برادرای خوبو ول نمیکنه، اگر هم عاقل نیست همون بهتر که بذارین به حال خودش باشه،

باز خوبه گذاشته دعوت کنی یا میزاره با مابقی برین و بیاین . مشکل شوهرم اینه که کلا همه رو میخواد نادیده بگیره چه طرف من چه طرف خودش

هیچ کاری نمیکنه
فقط،تا یه مدت قیدشونو میزنه
بعدم به مرور بهتر میشه اما مث روز اول نمیشه

خیلی زور داره
من خواهر شوهرم خیلی حسودی میکرد به داداشش کلا تو بهترین روزای زندگیمون بدترین لباسارو میپوشید و اخمو و بی حال بود سعی میکرد حالمونو بد کنه چقدررررم ادعاش میشد دوس داره داداششو اخرشم بخاطر همون شوهرش که کلی پول شوهرمو خورده بود دعوا راه انداخت با برادر خودش اینام فاصله سنیشون کم بود خیلی دوست داشتن همو ببین چقدر اذیت کرد شوهرم ۲ ساله حتی زنگ هم بهش نزده

این دیگه از برادراش بیزار شده میگه هر کی واسم بیاد اینا یه چی میگن و کلا نمیخوان من ازدواج کنم

تو چکار داری قایمکی زنگ بزن

البته بگما شوهر من هیچی براش کم نذاشت
از جهاز و کادو و سیسمونی و کادوی تولد بچش
هنوزم اگر من حرف بزنم بشدت طرفشونو میگیره

چه بی وجدانن بخدا

پس کلا بذارید کار خودشو نهایتا چند وقت که بگذره برای عقد یا عروسی بخاطر مردم و آبروشون دوباره روابطشون شروع میشه، ولی احتمال رگزیاد مث قبل نشن.

دقیقا شوهر منم خیلی خیلی تو روزای سختش بود هم مالی هم عاطفی همه جوره ساپورتش میکرد فکر کن انقدری بدجنس بود که به من میگفت هیچی برای بچت نخر بیا لباس کهنه های چه منو ببر بیمارستان تنش کن مدام هی در گوش شوهرم میگفت اینو برای دخترم بخر اونو چشمم گرفته کاش یکی بخره
واقعا تو مخی بود خیلی خوشحالم که چهره واقعیش نمایان شد پیش شوهرم 😅

نه دیگه قطعا مثل قبل نمیشن

مهربانو جان به هیچ عنوان هیچ گونه دخالتی نکن
نه بگو خوبه
نه بگو بده
رابطه خواهر برادری بعد مدتی اوکی میشه
اما این وسط ادم بده داستان تو میشی
اولین نفرم شوهر خودت بهت حرف میزنه که تو بودی که فلان کردی و چنان کردی

خدا روشکر واقعا
ماهی و هر وقت از اب بگیری تازست
دست راستت زیر سر ما خواهر🤣

😂😂😂 امیدوارم ادمای سمی زندگیت حذف بشن یه شبه مثل من در ارامش باشی 😂

دقیقا !!

خانواده شوهر چند بار خ مارو اذیت کردن، حتی یک بارش جلو خانواده من پسرشونو کوچیک کردن ما هم روابطمون رو کم کردیم، الان احتراممون بیشتره. بعضیا رو نمیشه عوض کرد

واقعا بعضی ادما سم زندگین با گلاب هم بشوریشون فایده نداره.

وااای چه دعای قشنگی کردی برام😍
انرژی مثبت دعای زیبات برگرده سمت و خودت و دخملتو و تو دلی نازت😍🌷

خدا خودش همه چیو درست کنه . منم تصمیم گرفتم حرفی نزنم که برو آشتی کن یا هرچی !! اما امروز که نزاشت برم خونه پدرم و جواب تلفنشم نداد خیلی عصبانی شدم گفتم ببینم شما جای من بودید چیکار میکردید

چکار به خونه پدرت داره؟

باید از خودش بپرسی😂

نه جدی برام سواله
اخه با خانواده خودش مشکل داره
چکار به خانواده تو داره؟

والا نمیدونم !! مشکلی نبوده اینجوری نیست که همیشه بیاد اونجا اما وقتی بابام زنگش بزنه دعوت بگیره میومد !!

چون با خانواده خودش نمیره و بیاد میخواد با طرف منم نره و بیاد

چاکرتم 😍

نسبت فامیلیتون چیه؟

منطقش اینجوریه

عزیزی😘😘

دختر عمه پسر دایی

تو کتم نمیره هیچ رقمه

😑

حتما میگه اگه برم هی میگن برو باباتو ببین و فلان اینم نمیره که کسی حرفی بهش نزنه

بنظرم بهش بگو
منم اگر جای تو بودم واقعا نگران خواهرم بودم که ازدواج نکنه
اخه ممکنه مردی مث خودت نصیبش بشه
روح و روانشو خورد کنه

من اینجوری واسه خودم تعبیر میکنم

والا !! من بارها به خواهرشوهرم میگم نمیخواد ازدواج کنی بیکاری !

به نظرم الان شوهرت داره تو رو امتحان می‌کنه
اینجا میخواد ببینه تو هم به حرفش اهمیت میدی یا نه...
حواست باشه پشتش رو خالی نکنی که دو سر باخت میشی
به نظرم جلوی همسرت با پدرت تماس بگیر و عذرخواهی کن بگو الان موقعیت آمدن به مهمانی نداریم و بعد یواشکی به بابات توضیح بده که اونم نگران نشه...
اونوقت ببین چه قندی تو دل شوهرت آب میشه و مطمئنم به خاطر این درکت چند روز دیگه خودش داوطلبانه تو رو به دیدن خانواده ت می‌بره...
اما اگه الان جبهه بگیری خیلی احساس تنهایی می‌کنه و تو رو با خانواده‌اش یکی میبینه و ازت متنفر میشه

فک میکنن تو ازدواج خیلی چیزا هس
هول برشون میداره
بعد میبینن نه خیر،هیچی نیست
اونموقعس که میگن ای کاش،گوش داده بودیم

اینو قبول دارم !

ولی از یه نظرم زیادی پررو میشه

منم اینو قبول دارم🤣

زندگی ارزشش رو داره...
ولی پر رو نمیشه پیوند محکم میشه
حالا ببین

فکر میکنه خیلی عاقله و درست ترین تصمیم رو میگیره .دو جلسه رفت با پسر حرف زد اومد گفت خیلی بهم میخوریم گفتم تو دو جلسه فهمیدی😂😂😂

والا ما ۱۰ ساله هنوز نفهمیدیم😝

🤭🤭🤭🤭

نه دیگه نرفتم حرفیم نزدم بابامم به خودم زنگ زد همون موقع گفتم نمیایم . بابام خیلی ناراحت شد

دقیقا🤣
یا ما خنگیم
یا اونا گیرایشون خیلی بالاست😁

امان از وقتی یه دختر ، چشمشو یه پسر بگیره

چشمش

دیگه هیچی تو کتش نمیره !!! حالا درسته به نظرتون دختر پای این پسر بمونه تا کار پیدا کنه؟! پسری که تازه ۳۱ سالشم هست !!

از حماقتشه بخدا

ولی دوست عزیز
یه ضرب المثل هست که میگه
کسی که خوابیده رو میشه بیدار کرد
اما کسی،که خودشو به خواب زده رو هرگز

ب خود طرف نگاه کن
من همزمان دوتا از فامیلا خاستگارم بودن
یکی خر مایه اون یکی فقط فوق لیسانس و بیکار
ولی برادرم گف من با اینا بودم
انتخابت پول نباشه اخلاق باشه
الان پنج ساله ازدواج کردم همه چیز شوهرم خوبه کارشم اوکی شده
داداشم دیگ نیست ولی هر بار ک فکر میکنم میگم خدا بیامرزت داداش ک زندگی منو خریدی
شاید با اون یکی ازدواج میکردم از پول بی نیاز بودم ولی ارامش روانی نداشتم

در کل داداش بزرگتر صلاح خواهر میخواد مثلا شوهر من وقتی برای خواهر شوهرم خواستگار میاد کلی تحقیق میکنه من کلا آدم حسودی نیستم ولی وقتی میبینم یه برادر بزرگ چقدر به فکر خواهر کوچیکش هست بعضی مواقع میگم کاش برادر منم بزرگتر از خودم بود

بهش بگه کار پیدا کن ازواج کنیم به ظاهر پاش بمونه ولی خواستگار خوب دیگه پیدا شد بره😁

در کل بستگی به صمیمیت خواهر و برادر هم‌‌ داره مثلا شوهر من هرچی در مورد خواستگاراش بگه خواهر شوهرم قبول میکنه

من دو تا دارم پدر منو در اوردن مثلا همسرم اومد از مادرم اجازه گرفت برای اینکه تو نامزدیمون صیغه بخونیم پدر و مادرم اجازه دادن داداشم میگفت چرا از من اجازه نگرفته.خیلی خودتو درگیر این رفتارا نکن .بهر حال بزرگترن میخوان بزرگیشون نشون بدن.شماها تا جایی که صلاح میدونی منطقی صحبت کن بقیه شو به پدر و مادرت واگذارکن .

از طرفی هم چون پدر شوهر و مادر شوهرم کمی سن بالا هستند زیاد سختگیر نیستن بیشتر خواهر شوهرم به شوهرم زیاد اعتماد داره

خدا بیامرزتشون. خواهرشوهر منم فکر کنم بیشتر اخلاق واسش مهمه . ولی آخه مگه تو دو جلسه اخلاق طرف مشخص میشه!؟ حالا شما فامیل بودید تا حدودی بیشتر شناخت داشتید

نه دیگه اینم زیادی خوب نیست خوب از پدر مادر اجازه گرفته تمومه دیگه

ممنون از همگی

شاید باورت نشه اشک منو در اورد که دیگه مادرم رفت باهاش حرف زد اومده از ما اجازه گرفته تو خودت بودی من به بابات گفتم چرا اذیت میکنی دیگه ول کرد چسبید به موضوع بعدی😅😅😅

آره منم خودم تا حدودی موافقم چون زیادی دخالت کردنم آدمو عصبی میکنه ! اما بهش میگم حداقل برای یکی این کارارو بکن که داداشات نتونن رو کارش ایراد بزارن !

من دیگه خودمو کنار میکشیدم میداشتم بر عهده مامانم جوابشو بده.یا مساله دیگه داداشام خودشون دوس دختر داشتن .بعد خوب همسرم من اومده بود خواستگاری داشتیم کارای نامزدی میکردیم .بهر حال نیاز چند بار ادم بره و بیاد اشنا شه.اون موقع همسرم معازه داشت نزدیک خونه بود منم بعد کارم میرفتم یه سر بزنم بهش و کارامون هماهنگ کنم .داداشم یه جوری میومد دست منو میگرفت میبرد انگار دزد گرفته بعدم تو معازه نیم ساعت ما میخواییم چیکار کنیم

همسرم هنوز تا هنوز میگه اره یادته داداشت میومد مارو میدید میگفت بیا بریم .🤣🤣

در مورد کار هم کاملا بستگی به خودت و همسرت داره .منم همسرم شغلش ازاد بود ولی نمیخواست ادامه اش بده . و کارشو عوض کرد.خوب منم کلی سختی کشیدم سر کارش تا چند وقت اون در امدی نداشت با حقوق من گذروندیم ولی چون از اول خودم قبول کرده بودم هیچ وقت اعتراض نکردم.
ولی خدارو شکر الان بهتره .همون داداشم که به اینم اعتراص کرده بود الان داره حسادت میکنه🤣🤣

بهترین کار اینه ک ی سفر خانوادگی باهم برین

من تازه پیام خوندم ببین حرفت راجع به کارها منطقی هست .ولی همسر شما برادر در حد مشاوره میتونه با خواهرت صحبت کنه .اینکه بخواد با قهر و خودش دور کردن بگه حرف من درسته بدترین کاره .ناراحت نشی اصلا خواهرش شاید دوس داره اشتباه کنه ولی برادر بزرگتر هیچ وقت نباید راه ببند که اگر پشیمون شد نتونه بیاد

اینکه همسر شما قهر کرده خیلی اشتباهه خیلی .و اینکه همین قهر حالا چه ازدواج بکنن چه نکنن روی روابط خانواده شما با خواهر شوهرت خیلی تاثیر داره

جای مخالفت بفرستید مشاوره برن وقتی یه غریبه و مشاور شرایط براشون توضیح بده خیلی بهتر میپذیرن یا حداقل با آگاهی پا به زندگی پر مشکلات میذارن

ولی همسرت نذار قهر کنه.من خودم با یکی از برادرهام خیلی بچگی صمیمی بودیم سر ازدواجم خیلی اذیت کرد .الان واقعااا احساس تنهایی میکنم و روابط باهاشون در حد سلام و خداحافظ . و اینکه جلوی همسرم یه سری کارا رفتار کرد که همسرم هنوز که هنوز اونا میزنه تو سر من

و اینو هم میگم هر کسی بیاد یه ایرادی داره روی هر کسی یه ایراد میذارن حداقل ما که اینجوری بودیم.من خودم فوق لیسانس گرفتم همسرم لیسانس بود کلی زدن تو سر من ته اش خود داداشم که فوق لیسانس بود رفته یه دختر دیپلم ردی گرفته .اگه برا من بد بود لیسانس چرا برای اون خوبه!!

به نظرم اگر پدر و مادرش راضین شما بیشتر دخالت نکنید واقعااا شما فقط نقش مشاور دارید براش همین پدر و مادر همین هستند.چون بهر حال اونم نیازه که زندگی خودشو خودش بسازه

ناراحت نشیا ولی واقعااا زندگی خواهر شوهرت چرا همسرت باید همچین دیدگاهی داشته باشه.حتی اگر زندگی اش به مشکل بر بخوره زندگی خواهر شوهرت خراب شده چرا همسر شما باید بهش برخوره یا قهر کنه یا رفت و امد نکنه؟؟
شما وقتی به عنوان بزرگتر خودتون میکشید کنار یعنی به داماد میگید هر کاری دوس داری بکن با خواهر من.
به تصمیم خواهرش احترام بداره ولی مثل برادر کنارش باشه که اگر اشتباه کرد داماد فکر نکنه دختره تنهاس و هر بلایی خواست سرش بیاره اتفاقا بذار بدونه داداشش مخالفه ولی اینقدر خواهرش دوس داره عین مرد پشتشه داماد پاشو کج بذاره بالا سرشه