Ooma
پرسش (1402/02/05):

سلام بچه ها یکی از دلنگرانیامو میخوام بگم که راهنماییم کنید

سلام بچه ها یکی از دلنگرانیامو میخوام بگم که راهنماییم کنید تو مدت بارداری همش نگرانی دارم که نکنه بعد از به دنیا اومدن بچه همه از جمله خانواده خودم و شوهرم بخوان تو تربیت بچه دخالت کنن تو غذا خوردن بیرون رفتن ب نظرتون نگرانیم الکیه ؟
البته بگم ما طبقه بالا خونه مادرشوهرم هستیم تو این مدتم دخالتی نبوده ناراحتی نبوده ولی همش فک میکنم میخوان ازم بگیرن ببرنش پایین 😔

بنظر من ازشون کمک نخواه حتی اگه خودت خیلی زیر بار فشار له شدی چون کوچکترین کمکی دخالت میاره
من بچم رفلاکس شدیده دارو میخوره ی روز ازشون کمک خواستم ک نگه دارن برم حموم اومدم بیرون دیدم شیشه دستشه گفتم چیه گفت نبات و عرق نعنا و ... دادیم
کلا کوچکترین کمکی دخالت میاره دیگه از اون ب بعد کمک نخواستم حتی تو لباس پوشیدن ک این لباس،زیاده نپوشون...دخالت میکردن
عزیزم اخه چرا نگرانی باید خیلی هم خوشحال باشی که نی نی عزیز دل همه باشه اگه بهش محل ندن خوبه ؟
اینکه تربیتش دست خودت باشه خیلی خوبه و بایدم همینطور باشه ولی اگه راهنمایی عقلانی بگیری اشکالی نداره که از تجربه استفاده میکنی این که فکر کنی علامه ای و بی نیاز به نی نی آسیب میزنی
در کل کمک بگیر و نزار خودت اسیب ببینی اول اخر تو مادر اون بچه ای و هیچکس نمیتونه اونو‌از تو و تورو از اون بگیره
میدونی بعدش همش تو ذهنم میاد که ۶ ۷ سالش شده هی میخواد بره پایین .
بعد من بگم نه ناراحت بشن .
آخه این چه فکریه می‌کنی عزیز دلم .....
حالا بزار اول به دنیا بیاد ..... بعد هم تا تو نخوای کسی نمیتونه دخالت کنه.... پس ریلکس باش بزار بچه هم آروم باشه .... سعی کن موقعی که فکر و خیال اومد سمتت موزیک ملایم گوش کنی یا تلاوت قرآن رو گوش کن
نگرانیت کاملا بجاس. من الان دقیقا وسط همین موضوعم. کمک میکنن دخالتم زیاده.
من ادم بده بشم
خودمم خوشجال میشم بقیه دوسش داشته باشن . از یه طرفم نمیخوام ازم دور بشه 😔مادر بودن سخته
افریییییین
عزیزم به این فکر کن که مطمعنا فرزند شما نورچشمی اونایه و اوناهم صلاحشو و میخان و اگه کاری بود که باب میل شما نبود میتونی محترمانه درخواستشون و رد کنی و اینکه منم خونم بالای خونه مادرشوهرمه الان ک بچم شر شده از خدامه ک بیان ببرن پایین باهاش بازی کنن من یکم به کارام برسم دخترمم دوست داره
عزیزم یه سوال شما هر روز میری سر میزنی پایین؟
همین میشه . باید باش کنار بیایم منم خیلی غصه شو میخورم .
عزیزم اصلا همچین فکری رو نکن
دقیقا مثل شرایط من
با این تفاوت که کلا چون دخالت زیاد دارن خیلی نگرانم
ولی از الان نشون بده که خیلی رو بچه ات حساسی و مثلا خودت خیلی واسه تربیت بچه مطالعه میکنی و...
من از قبل بارداری کتاب های تربیت کودک رو میخوندم و به یه جورایی غیر مستقیم نشون میدادم و میگفتم که چقدر جالب الان بچه ها این جورین یا اینکه من بچه دار بشم نمیزارم کسی دخالت کنه و...
الان تا مادر شوهرم چیزی بگه که بنده خدا نمیگه سریع براش دلیل و توجیح میارم که نه من براش این جوری صلاح میدونم
ببین ما وقتی مادرم خدا بیامرز زنده بود با عروسمون توی یه ساختمون بودیم از صبح که بچه چشاشو باز میکرد پایین بود تا شب که پدرش میومد عروسمونم باهاش پایین میومد یه وقتا ظهرا مامانم میگفت مامان جان برو پیش مامانت میخوام بخوابم...
ولی ما از جون و دلمون دوستش داشتیم و براش مادرم از ماها بیشتر زحمت میکشید ولی در اخر اگه مادرش نبود خواب به چشمش نمیومد ‌
بزار بچه راحت باشه و اصلا نگران نباش نه درحدی اینکه احترامش زیر سوال بره و خسته بشن ازش نه ... ولی سکوی اخر تویی ...
این که مودب باشه یا نه یا اینکه تربیتش صحیح باشه به پایین رفتنش ربطی نداره همش به خودت برمیگرده..
مهم این نیست چقدر پیش مادرجونش باشه مهم اینه تو چقدر بهش محبت میکنی و دل به دلش میدی و باهاش بازی میکنی و وقت میگذرونی که هرجا بره اخرش باید بیاد پیش خودت.

من که از خدام بود توی یه ساختمون بودیم با مادرشوهرم ایشون معلم هستن و خیلیییییییی با بچه خوبن خیلیییییی .. ☹️
منم واقعا دوست داشتم توی بک شهر باشیم
با مادر همسرم
الان من دانشجو و... ام
همه ی فشار نگهداری پسرم رو مادرم هست
دخالت ک هست،من وقتی میخوام چند روز بیام خونه مادرشوهرم ماتم میگیرم،بس ک پسرمو لوس میکنن،همش میخوان ب حرفش باشن،پسرمم ب شدت لوس میشه،حرف گوش نکن و جیغ جیغو
هرچی میگم بهشون اصلا گوش نمیدن،اعصابم و خرد میکنن
من مامانم فک کنم خیلی لوسش کنه . چون منو که خیلی لوس کرده 😄
یا اوایل زایمان شیر نداشتم،پسرمم سینه مو نمیگرفت ،از گرسنگی گریه میکرد،مادرشوهرم اصرار اصرار ک بچه گشنه بمونه بهتره تا عادت کنه ب شیر خشک ،کابوسی شده بود اون دوران
ببین از من ب تو نصبحت نزار زیادی لوس بشه،واقعا واسه بچه خوب نیست،
من راضیم ک کنار هم هستیم خیلی کمکم میکنن من نگرانیم از دو طرف بود که خداروشکر انقد روحیه دادین ک اوکی شدم
من الان اومدم مراقب مادزشوهرم ک مریض شده،همش منتظرم زودتر برم ،پسرم انقد ننر شده ک
ببین مثلا الان نی نی من هشت ماهشه میگن بهش سوپ بدیم میگم نه اخه ادویه داره مامان مهری جان ولی اگه همون لحظه غذایی که مناسب باشه اماده نکرده باشم ممکنه سوپ بهش بدن پس وظیفه ی منه که سوپشو اماده کنم که سر سفره غذا داشته باشه
یا اینکه میگن این لباسش استین بلنده گرمه برو عوض کن میگم چشم میرم یک استین بلند دیگه تنش میکنم روی دستش زیر کولر یخ نکنه ولی میگم مامان مهری جان این پارچش نازکتره اینجوری نمیگه که دوباره برو عوض کن ...
یا اینکه حامله بودم یه وقت حرفای بد میزدن دوست نداشتم نمیگفتم نگید سریع دوتا دستم انگشت میزاشتم روی شکمم میگفتم من گوشای نی نی رو بگیرم همه میخندیدن و دیگه حرف نمیزدن الانم به ندرت شده ...
عالی هستی ❤️❤️
میدونی ما بچه ی اولمونه من خودم بعد هفت سال ولی مادرامون بچه های زیادی بزرگ کردن و دیدن و شنیدن که چه به بچه سخت بگیری چه ساده میگذره و بچه اون تربیت خانوادگی رو نه از بکن نکن و نگرانی بلکه از رفتار ما یاد میگیره پس میگن چه بهتر که سخت نگیریم اونا این راهو رفتن ....

البته بگم نه اینکه بچرو ول کنی به امان خدا😁😅 ....
لطف داری جون دلم ... ❤️❤️❤️❤️😍🤩
فدات بشم که . حرفات عالی بود .
ممنون بچه ها کلی روحیه دادین بهم ❤️❤️
من رو پسرم خیلی حساسیت ب خرج دادم بخاطر بوس نکردنش چند بار بد سرما خورده شد خب ناراحتی هایی پیش اومد ولی برام مهم نبود
هر ماه داشت سرما خورده میشد موقعی ک نذاشتم کسی دستش بزنه گوش شیطون کردن الان سه ماهه سرما نخورده
عزیزم اینکه اطرافیان نظرشونو درباره بچه داری میگن که شک نکن هرکی از راه میرسه میگه ولی همشون از روی خیرخواهی اینکارو میکنن
ولی مادرش تویی ، تو باید مدیریت کنی که بچه ات اونطور که میخوای تربیت بشه
نه هرروز نمیرم فقط،بیشتر مواقع ک مادرشوهرم میگه غذا درست نکن من درست کردم برای ناهار پایینم ولی تقریبا هرروز بچه رو میبرن پایین من واقعا خوشحال میشم ازینکارشون خود بچم خیلی ذوق میزنه میان دنبالش
منم همش این فکرو میکردم الان دخترم ی طوریه که با اینکه این همه خانواده شوهرمو میبینه ،یکیشون میان سمت دخترم ،دخترم قیامت ب پا میکنه ،میگه باید از دور با من بازی کنین

سوالات مشابه