بیدار نشودن نوزاد ۳ ماه برای شیرشب

تایم که شب می‌خوابه ۱۲ شب هست که میخواب تا هفت صبح بعد اون موقع خودیش گریه میکن ولی تو این ۶ ۷ ساعت اصلن بیدار نمیشه

برو حالشو ببر🤣🤣

قبل خواب بهش شیرخشک میدادم با دامیتکون

خخخ ولی نگرانم یکم نکن براش بد باشه

آخه چند بار شوده منم از خستگی خوابم برد شاید تا صبح یبار بیشتر شیر ندادم

دخترای منم ۳ماهو خورده ایی بودن که دیگه بیدار نمیشدن
خودم تا۴ماهگی شبا میدادم بهشون بعد از دکتر اوما پرسیدم.گف میتونی قطع کنی کلا شیر شبشوت

عه پس جای نگرانی نداره

العان دیگه بیدار نمیشن

نه خیلی وقته

نمیدونم ضرر داره یانه‌ولی من جات بودم دستمو میزاشتم زیر سرم ۶ساعت ممتد میخوابیدم بعد۶ساعت دیگ اگ بیدار نمیشد خودم بیدارش میکردم ولی من متاسفانه همچین چیزی رو هبچوقت تجربه نکردم همیشه یک ساعت یبار یا دوساعت یبار از گربه ها و نق نق هاش پا میشدم بعضی وقتا نیم ساعت یبار واقعا عصبی و داغون شده بودم خداروشکر میکنم ک گذشت اون. دوران سخت....

با تمام وجودم درکت میکنم مثل منی با این تفاوت ک واسه من هنوز نگذشته و همچنان شب بیداری دارن

دختر منم همین بود اصلا شیر شب نخورد بعد ۲ ماهگی
دکترم گفت بیدارش نکن

اوف من که خیلی سر پسرم این مشکل داشتم هنوز این به جای خواهرش بیدار میشه گریه کردن

چرا عزیزم؟؟مگ بچه هات دوسالشون نییست؟؟

آهان پس کمی خیالم راهت شود

وای یادسوال خودم افتادم همی اوماپرسیدم پسرم قشنگ شبامیخابیدتاصبح نگران شیرش بودم البته من خودم بیدارمیشدم توخاب شیرمیدادم میخورد،ولی الان شبااینقدبیدارم میکنه که میخام گریه کنم

دختر منم شباخوب میخوابید دلم براش میسوخت تو خواب بدون اینکه بیدار بشه بهش شیر میدادم الان خودش ساعتی ی بار بیدار میشه

منم همچنان درگیرم همین الان هم در حال وول وول هستن

اره عزیزم ۲ سال ۴ ماه هستن ولی خیلی خیلی بد خواب از اول همین بودن

خیلی وول میزنن توب خواب..و البته اینا بیشتر ب صدای هم پا میشن ..یکی تکون میخوره حتمااااا اون یکی هم تکون میخوره یکی پا میشه آب بخوره از صدای دهنش اون یکی هم‌پا میشه ی سره میگه آب آب آب آب آب

میام ب اون آب بدم این یکی داد آب آب آب آب مجبورم ب هر دو آب بدم همزمان ....مثل بابا لنگ دراز خودمو میکشم ب هر دوشون برسه دستام😐😐😐

پا میشم میبینم یکی نیس بدو بدو میرم میبینم مثل مار خزیده رفته ی جا دیکه خوابیده..میزارم سرجاش میام میبینم این یکی مثل کرم داره میره

خلاصه ک نمیخابم اصلا فک کنم رگ خوابم رو از دست دادم

و امان امان امان از لحظه ای ک چشم وا کنن همدیگه رو ببین اوه اوه همین همدیگه رو دیون میزنن زیر خنده خنده خنده و دیگه نمیخابن😐😐😐😐😐😐

اگر هم یکی چشم وا کنه آنقدر صدا میده تا اون یکی رو بیدار کنه

ای خداااا چقدر خندیدم از تعریف کردنت😂😂😂😂خدا بهت صبر بده البته دختر منم پدر منو درآورده

🤣🤣🤣والا ب خدا

اینا میخابن ما می‌ترسیم حتی نفس بکشیم ب خدا همین امشب خوابیدن شوهرم گفت بستنی بخوریم بستنی بردم توی حموم باز کردم🤣🤣🤣🤣آوردم توی تاریکی نشستیم یواش یواش بستنی لیس میزدیم ب شوهرم گفتم بخور صدات در نیاد

خوشبحالت این ک خیلی خوبه همون ۱۲تا۷اصلابیدارش نکن بزارخوشخواب بشه بیدارکنی عادت میکنه دخترمن شب مثلاساعت ۱۲بخوابه حتماساعت ۱بیدارمیشه یدورشیرمیخوره تا۵صبح یا۶صبح بازبیدارمیشه شیرمیخوره تابخوابه میشه ۷دوباره میخوابه

موقع بستنی خوردن یکیشون تکون خورد منو شوهرم دقیقا بستنی توی دهنمون چشمشون بستیم 🤣🤣🤣🤣🤣وای ترکیدم از خنده

ب شوهرم گفتم برو توی دسشویی بخند خندت تموم شد بیا بیرون🤣🤣🤣🤣

ماشالاخدابرات نگه داره خیلی سخته

قربونت عزیزم خدا حفظ کنه نی نی قشنگتو 😘😘😘سخت چیه خواهر رسما سرویس شدم🤣🤣🤣خدایا شکرت

فک کنید مثلا بستنی توی دهنمون ولی چشمامون بستس خودمون زدیم ب خواب🤣🤣🤣

اره بخدا درکت میکنم من بایدونه سرویس شدم ولی بازم خداروشکرهمین ک صحیح و سالم باشن و همیشه بخندن خداروشکربزرگ میشن راحت میشیم

اره عزیزم الهی هزاران مرتبه شکر ان شاالله قسمت همه بشه این سختیه شیرین🤩

حبیبه ای خدااااا چه خندیدم خدا حفظشون کنه برات،دختر منم بیدار هی و حاضر، برامم ریده الان،دختر منم از اول بدخواب بود ولی من ۶وماعکی دیگه شیر شب ندادم و شیر خشکی هست ولی کلا زیاد بیدار میشه

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

🤣🤣🤣🤣🤣🤣

حبیبه منو ببخش ولی من خیلی خندیدم بت😂
چجوری دیوانه نشدی تو این دوسال و نیم؟🤣🤣🤣🤣

حبیبه 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

😅😅😅😅عزیزم

جوووون بخند بخند نوبت تو هم میرسه🤣🤣🤣

خوب کردی جیگر‌ الهی همیشه بخندی😅😅😅دیوونه شدم‌دیگه خواهر کلا رد دادم من

جان🤣🤣🤣🤣🤣🤣

الهی بگردم دور سرشون حبیبه

حبیبه اینا یه صداهایی در میارن از خودشون تو خواب.
یهوم از صدای هم میپرن🤣🤣🤣

وای دوقلو داشتن خیلی سخته ولی شیرین دیگه یه بار سختی میکشی

وی من هربار دوقلو هات میبینم میگم ماشالله خدا چه افریده

خدا نکنه فدات بشم من😘😘

دورشون بگردم 😘😘حالا مونده واستا ی کم بگذره همش نصف شب همدیگه رو بیدار میکنن😆😆ما ی وقت می‌بینیم هی صدای خنده میاد چشم وا میکنیم می‌بینیم نشستن دارن با هم میخندن انگار ساعت ۶ عصره😅😅😅😅

خیللللی😃😃

والا اون شبی صدا میومد بلند شدم دیدم یکیشون رفته پستونک برداشته آورده داره ب عکس گربه روی شلوار من پستونک میده😐😐😐😐😐😐همچین با دهنش هم صدای خوردن در میاورد

🤩🤩🤩🤩🤩🤩مرسی عزیزدلم

حبیبه نمیشه جای خوابشون جدا کنی

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣هرچی بیشتر میگی بیشتر خندم میگیره

🤣🤣

من کاملن با چشم دیدم دوقلو ها این جور بزرگ میشن مادر بدبخت پیر میکنن

🤣🤣🤣🤣🤣🤣حبیبه ترکیدم از خنده وای خدا🤣🤣🤣🤣🤣

ن والا نمیشه چون اینا زیاد وول میزنن شوهرمم خوابش سنگینه نمیتونم اعتماد کنم یکی رو بزارم پیشش...والا اون شب رفتم دسشویی صدا گریه اومد زود اومدم بیرون دیدم یکیشون وسط خونه داره زجه میزنه شوهرمم قشنگ پتو کشیده سرش خروپف‌‌...والا از صدای گریه این مدیر ساختمون بیدار شد شوهر من بیدار نشد

😅😅😅

تا دلتون بخواد دو قلو داریم تو اقوام که همشون یه شیطون بالا هستن

خداحفظشون کنه برات حبیبه

اره ب خدا مادرشوهرم همیشه میگه فقط من میفهمم چی میگی...بیچاره میگه ی دفعه نصف شب داشتم ب یکی از قل ها شیر میدادم دیدم همچنان گریه میکنه میگه چشم وا کردم دیدم ب جای اینکه شیشه بزارم دهنش شیشه رو کردم توی پای بچه🤣🤣🤣🤣فک‌کنید بچه رو سر و ته گرفته بود😅😅😅

بخند بخند عشقم 😅😅😅😅

ماشاالله ماشاالله بهشون عزیزم😘😘

ای خدااا چقدر جیگرن اینا من به جات بودم یکی میزدم تو اونجا شوهر همچین خوابش سبک بشه تا بچه ها یه جیک زدن بپره 🤣

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

فدای تو عزیزم خدا حفظ کنه ماهور قشنگم رو 😘😘

فدات شم من❤️

وای🤣🤣🤣🤣🤣

عه مادر شوهرت دوقلو داشته

تو اقوام خودت دوقلو داشتین

اره عزیزمادرشوهرم..عمه شوهرم.. پسر عموی بابا شوهرم..پسر دایی شوهرم و....

مادربزرگم و خاله ی مامانم

شاید باورتون نشه ولی چند روز پیش آنقدر دنبالشون گشتم دیگه زدم توی صورتم فک کردم رفتن بیرون.نگاه کنبد موش از اونجا رد نمیشه..یکی هم پشتش قایم شده سایش افتاده روی دیوار🤣🤣🤣

رفته بودم دسشویی اومدم دیدم نیستن

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

😆😆

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

پریشب روی فرش آب نمک ریختن😯😯یعنی قشنگ میتونی بلال رو بمالی ب فرشمون بخوری 😄😄😄

ب شوهرم میگم اینا بزرگ شدن فرش ها رو باید بندازیم دور🤣🤣🤣🤣😍😍

وای بگردم من دقیقن سام یبار راهی شود بود تازه رفتم لباس بندازم رو رخت آمدم دیدم نیست اینقدر دنبالش کشتم داشتم سکته میکردم اینقدر صداش زدم این جونور صداش در نمی‌شود رفته بود تو آشپز خونه تو کابینت نشسته در بسته شود بود

من رفتم اول تو اشپژ خونه متوجه نشودم صدا نمی‌داد که

وای خدا قربونش برم 😅😅😅😅😅😅اون لحظه آدم همه جور فکر توی سرش میزنه

ها من میگفتم نکن رفته بیرون بعد گفتم دستش که نمیرسه دستگیر باز کنه

😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅

از دست این بچه ها

حالا دیشب مادرشوهرم اینا اومدن ی سر خونمون رفتنی اینا گریه گریه یعنی دیوانه کردن ما رو

یبار یکی از قلوهای دایم رفت بود تو سطل زباله باورت میشه تمام کوچه داشتن دنبالش میکشتن

وای یا خدااااا 🤣🤣🤣🤣🤣🤣

آخه دایم داشته میرفت با ماشین بیرون به زنش گفت در ببند این یکم طول کشید رفته میگفت میزدم تو سرم فکر کردم رفته تو کوچه

ای وای میفهمم 😅😅😅😅

پسر بزرگش خوراکی خورده انداخته تو زباله این رفته دنبال پوستش خم شود ور داره افتاد توش

😃😄😄😄

دختر منم شبا اصلا برای شیر گریه نمیکنه از همون اول فقط تکون میخورد و چندتا صدای کوچیک در می‌آورد از خودش
من الان با تکون هاش میفهمم گشنه اس بیدار میشم شیر میدم

بس کن🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣