شرح حال زایمانم من

اگ یادتون باشه گفتم برام دعا کنید شنبه بستری شدم امپول فشار هی درد کاذب ده نفر بعد من اومدنو رفتن
خلاصه دیروز ظهر کیسه ابمو پاره کردن
بگم درد؟درد چ قابله درمقایسه با حال من
دیگ ساعت هشت شب حس ایتکه لگنم داره مفجر‌میشه دلشم
خدا نگذره ازازشودرد میکشیدم روبه مرگ نمیگفتن به دکتر میگفتن چون سرصدا داری نمیگیم بهش
از‌اونورم یه مریض حین‌سزارین رفته بود کما دکتر باهاش رفته بود شهر‌دیگ
منم کیسه اب خالی رحمم اصلا بازنمیشد پیشرفت نمیکرد بعد‌ دوروز تازه شده بود چهار
دیگ هیچ‌خستتون نکنم
لگنم داشت میکشتم
فجیح خدا نصیب هیچکس نکنه
دیگ هیچ خدارحم کرد بهم به اون همه عذاب دکتر‌زنگ زد مریض دیابتی زایمان کرد گفتن نه گفت الان میام
دوساعت درد کشیدم و انتظار تادکتر‌رسید
خداخیرش بده تاحالمو دید گفت بفرستینش اتاق عمل
همین که زایمانم کردن دیدن سربچه گیرکرده تو لگن و خدارحم مرده ک چیزیش نشده چون لگنم کوچیک بوده کیسه ابمم خالی
الانم دخترم سینمو نمیگیره اعصابم خراب
از همتون ممنونم که دعام کردین
لحظه زایمان واسه همه دعا کردم انشالله دامن همه منتظرا سبز و حاجت همه براورده شه