سوال در مورد روانشناسی کودک اگه کسی میدونه

سلام عزیزم
تسلیت میگم
باید بهش بگید که اونم بتونه خودش رو تخلیه کنه و عذا داری کنه واسش...

این پیج رو پینهاد میکنم

مرسی عزیز.اره ولی اینکه چجوری بهش بگیم

جوری نگی که دیگه نیست من یادمه بچه که بودم مامان بزرگ مامانم فوت شد خالم بهم میگفت رفته پیش خدا 5 شنبه میریم پیشش دروغ هم نمیگفت اما اتفاقا یه پیج خوندم نباید بچه ها مرگ کسی دفن کردن و فوتش رو بدونن چون فوبیا پیدا میکنن نسبت به فوت عزیزانشون منم یکی از اونا شدم بعدا با اینکه خیلی کوچیک بودم 4 یا 5 سالم بود حرف مرگوو فوت اینا میزدن شبا قبل خواب کلی گریه میکردم میگفتم من نمیخام مامان بابام بمیرن و اون قصیه تو بچگیم تا حالا حل نشده حتی بهش فک میکنم تا حد مرگ میمیرم

سال اول ازدواجم افسردگی گرفتم بابام قلبشو آنژیو کرد اصن چرت و پرت میومد تو ذهنم و میگفتم با کسایی که باهام همدردی میکردن و از اختیارم خارج بود چون هنوز حل نشده واسم

بنظر من لزومی نداره بگین فوت کرده بگید رفته سفر ب این زودیام بر نمیگرده

اخه باهم رفت و امد دارن.تا کی مثلا بگن مسافرت رفته .بعدم پدر بچه به خواهرام اینا میگن حتما خواهرزادمو ببرن پیشش ببینتش.تا الان نبردنش

برن چی اون رو بچه ارو ببینن متوجه نشدم؟

علت فوت اون بچه چی بوده؟

سلام عزیزم،مرگ رو با ناراحتی توصیف نکنید،بگید خدا برای همه ما ی مهمونی بزرگ تدارک دیده،از میوه و بهشت و اینا بگید و بگید دوستت دعوت شده ب مهمونی،اونجا انقدر خوبه و بهش خوش میگذره ک دیگه نمیاد ولی ناراحت نیس چون میدونه همه ماهم ب وقتش میریم پیشش،بعد تاکید کنید ک هر کس زمانی ک وقتش بشه دعوت میشه و اگه کسی بی دعوت بره ب مهمونی ازش پذیرایی نمیکنن و دوسش ندارن(برای اینکه بچه ها ی موقع فک نکنن دیگه خیلی خوبه و خدایی نکرده ب خودشون اسیب بزنن)

کلا مرگ رو زیبا توصیف کنید،،،تو مراسم ها نبرید ک گ

گریه زاری هس،بگید اگه دیدی کسی خیلی گریه میکنه ناراحته چون نمیدونه اونجا چقدر خوبه وخلاصه از این حرفا،،،،،البته بازم تحقیق کن یا از مشاور بپرس

پدر بچه چون روحیش خوب نیست و خواهرزادم با اون بچه همبازی بوده میگه خواهرزادمو بیارین که ببینتش.

از درخت افتاده.مادر پدرش سرکار بودن.اجازه گرفته از مادره بره بیرون بازی کنه که نمیدونم چی شده رفته بالای درخت