برای زیاد شدن شیرم چی بخورم؟! و شرح زایمانم😢😒

سلام فاطیماهستم منم بالاخره زایمان کردم اونم طبیعی😑 درصورتی ک اصلا قصد زایمان طبیعی رو نداشتم..
❌تاریخ 4/3/1400 ساعت شش صبح زایمان کردم❌
دوسه روز بود شکمم شل و سفت میشد و حالتای پریود شدن داشتم ولی قابل تحمل بود یه شب قبل از اینکه برم بیمارستان حالت تهوع داشتم و اشتهام کم شده بود و فردا ظهرش ترشح قهوه ای دیدم خیلی کم بود قرار بود همون روزم کیک درست کنم(که نشد و توی دلم مونده😐😑)
تا شب ساعتای 9 کارامونو ک کردیم با مامانم رفتم بیمارستان شرایطمو بهشون گفتم و نوار قلب ازم گرفت توی نوار هم یکم درد مشاهده کرد بعد پرستار گفت بزار معاینت کنم من قبول نکردم گفتم باید دکترم بیاد و من ساعتای 12 دکترم اومد گفت نوار قلب خوبه فقط بزار معاینت کنم بعد میتونی بری خونه دردات ک شروع شد بیای، از تخت اومدم پایین شلوارمو دراوردم دیدم آب ازم ریخت😐کیسه آبم سوراخ شد بعد معاینم کرد گفت دوسانت بازی درصورتی ک من هیچ دردی نداشتم بعد گفت چون کیسه آبت پاره شده باید بستری شی سرم فشار بهت وصل شه تا زایمان کنی.. دکتر قبلا بهم گفته بود لگنت تنگه و احتمال زیاد سز بشی ولی الان گفت چون دوسانت باز شدی و متوجه نشدی و درد نداشتی عالیه... خلاصه ساعتای 12 شب سرم فشار بهم وصل کردم اولش رب ساعتی یبار درد میگرفت و ول میکرد تا ساعتای یک و دو بعد دردام فاصله بینشون کمتر شد و دکتر بهم گفت فردا تا ظهر یا عصر زایمان میکنی... هی میومدن معاینه میکردن😭تا ساعت سه من تازه دوسانت و نیم بودم و دردام داشت بیشتر میشدوغیرقابل تحمل.. ساعت چهار باز اومدن معاینه کردن شده بودم سه سانت.. من دیگه صدام و جیغم بلند شده بود و همش گریه میکردم... دکتر بهم گفت داد و جیغ فایده نداره و ب زایمانت کمک نمیکنه فقط نفس عمیق بکش... من دیگه موقع دردام ک دوسه دقیقه یبار بود هم صدای بلند میدادم هم بیشتر نفس عمیق میکشیدم ک همین نفس عمیق ب پیشرفت زایمانم خیلی کمک کرد..راستی مامانمم راه دادن پیشم بود چون غیر من کس دیگه زایمان طبیعی نداشت خودم تنها بودم مامانمو راه دادن واز اول تا اخرش کنارم بود و کمرمو ماساژ میداد😢
خلاصه ساعت چهار و نیم باز اومدن معاینه گفتن چهار سانته من دیگه تحمل نداشتم و همش میگفتم من تا فردا عصر نمیتونم تحمل کنم و میگفتم بچه نمیخام ولم کنید میخام برم😂😒 ساعت پنج و نیم باز اومدن معاینه چون ب مامانم گفتم برو بهشون بگو بیان خیلی ببخشید بچه ها انگار سنگ توی مقعدم گیر کرده بود و هرچه فشار میدادم بیرون نمیومد خیلی اون لحظه های اخر بد بود😭خلاصه اومدن معاینه گفت وای فول شدی عالیه الان موقع دردات زور بزن تا بچت بیاد...اونقد زور زدم ک ساعت شش صبح دخملم ب دنیا اومد و گذاشتنش رو شکمم😍 وقتی بچه دنیا اومد تموم دردام یادم رفت وخیلی حس خوبی داشت نزدیک ب بیست تا شایدم بیشتر بخیه خوردم😒ولی گفت مثل روزای اول دوختم برات... خوب دیگه سرتونو درد نیارم من از ساعت 12 تا 6 صبح دردکشیدم ولی دردای اصلیم و سختم از ساعت سه ب بعد بودو دکترا ازم خیلی تعریف میکردن میگفتن خیلی عالی بودی زود زایمان کردی ماشالا، و قدرت تحملت عالی بودو ما احتمال میدادیم تا فردا عصر بکشه... امیدوارم اززایمانم تجربه خوبی برداشت کرده باشیدو ببخشید طولانی شد..