Ooma
پرسش (1399/08/01):

بچه ها میاین راهنماییم کنین سردر گمم

سلام بچه ها ،یه تصممیمی باید بگیرم که نمیدونم باید چیکار کنم شما بگین اگه جای من بودین چیکار میکردین ؟شوهرم منتقل شده اهواز خونه خودمون شهرکرده خونه مامانمم اصفهانه ،باید تو برج ۹ یا ده جابجا بشیم بریم اهواز ،زایمانمم احتمالا اخرای بهمن یا اوایل اسفند تمام دکتر و بیمارستان و اینامم اصفهانه کلا نمیخامم دکترمو عوض کنم،حالا مامانم میگه شوهرت بره اونجا تنها یه خونه کوچیک بگیره برا خودشو یه سری وسایل جزیی بگیره و مجردی زندگی کنه تا تو بچه ات بدنیا بیاد و یه دو ماه بعد عید تازه اسباب کشی کنید و تا اون موقع تو بمون خونه ما ،ولی من اصلا دلم راضی نیس و دلم میخاد قبل زایمان اسباب کشی کنیم و پیش شوهرم باشم و واسه دکترم با هواپیما بیامو برم و دو هفته قبل زایمانم بیام خوته مامانم یکی دوماه بمونم ،ولی از الان اگه بخام کلا بمونم خونه مامانم ۶ ،۷ ماه میشه که خیلی بم سخت میگذره ،از اون طرفم واسه اسباب کشی که خودم نمیتونم کار سنگین بکنم و کسی و ندارم کمکم کنه جز مامانم حالا اگه فقط اصرار کنم که میخام برمم خودم نمیتونم کاری کنم و همه کارا میافته رو دوش مامانم و نمیخام سربارش بشم وقتی خودش میگه الان اسباب کشی نکن بزار بعد عید شوهرمم که میگه تنها نمیتونم خونه بگیرمو کلا مردده میگه تو الان حرص نخور بزار ببینیم خدا چی میخاد تا اون وقت حالا موندم چیکار کنم از فکر دوری چن ماهه از شوهرم اونم تو دوران بارداری دیشبو امشبو دارم گریه میکنم مامانمم اصلا درکم نمیکنه میگه دور از هم میتونین زندگی کنینو بهم خیلی که وابسته نیستین...

سلام عزیزم...والا من جای تو بودم با شوهرم میرفتم...برا اسباب کشی شوهرت که هست یکی از خونواده شوهرتم بیاد کمکتون کنه...نزدیک زایمانتم مامانت بیاد پیشت ی ده پونزده روز بمونه...بقیش خودت میفتی رو فرم شوهرتم که هست کمکت میکنه...ولی به نظرم دور از شوهرت نباش اصلا درست نیس..
سلام گلم...ان شاءالله که خیر پیش بیاد واستون...ولی من جای شما بودم با شوهرم میرفتم
من اگ جات باشم برا اسباب کشی کار گر میگیرم اگ وضعتم خوبه ی خونه خوب ی جای خوب بگیر ی ماه قبل زایمانم برو همون اصفهان پیش مامانت فقط از الان تسویه اب بگیر اب اهواز داغونه من خواهر شوهرم اهوازه بخدا بیست هشتم بعد ی سال رفتیم خونشون ابش انگار اب گله داغون بود
واسه اساس جمع کردن که شوهرم سرکار از صب تا شب
سلام عزیزم
خودتم حتما حتما برو
نمیشه ک چند ماه دور باشی
مامانتو ببر کمکت
حتی بعد از زایمانم زود برو خونه خودت هم راحت تری هم اینکه پیش شوهرتی و اونم باید مسئولیت بچشو بپذیره
خانواده شوهرم که هیچی کسی نیس کمکم بده
واقعا دارم دق میکنم فکر دوری
خواهرت خواهر شوهرت ازشون کمک بگیر
خواهر که ندارم
عزیزم من اگر جای شما بودم حتما با همسرم میرفتم حالا هر چقدر سخت باشه شرایط
خواهر ندارم
خواهرشوهرامم که نه میان و خودم باشون راحتم
دوستات
چرا کمک نمیکنن
هیچ کسو ندارم جز مامانم بخاطر کرونا هم میترسم کارگر بیارم خونه
کارگر بگیر
ب هر حال اگ شوهرت مجبوره بیاد اهواز تنهاش نزار ب هیچ عنوان
چون همشون بچهدارنو سرشونم شلوغه تا حالا هیچ وقت نخواستم کمکم کنن اونا واسه خودشونم همش کارگر میگیرن
عزیزم واسه اینکه زیاد اذیت نشی سعی کن از همین الان هرروز یکم از وسایلت رو جمع کنی اینجوری بهت هم فشار نمیاد زیاد
نه دیگه خودت داری سخت میگیری...وگرنه کارگر کرونایی نایی برای کار کردن نداره..بعدشم خونه روضد عفونی کن
بچه اا خودم با تمام وجود و سختیاش میخام برم انا مامانم میگه لجبازی و عجول و حرف حرف خودته
به حرف بزرگتر گوش نمیدی
واسه چیدن وسیله ها هم میتونی کم کم هر روز یکمشون رو بچینی و شوهرت هم کمکت میکنه مطمئنا
برو با شوهرت هیچ جوره تنهاش نزار خیلی ماه بابا ادم خسته میشه اینجوری
مامانم میگه شما دوتا اصلا بهم وابسته نیستین که میگم مگه باید بیایم جلو همه داد بزنیمو نشون بدیم چی تو دلمونه
واقعا تو بارداری ادم به شوهرش نیاز داره مگه میشه ۴ ماه دیگه رو ازش دور باشم
همون اندازه که تو به شوهرت نیاز داری اونم تو رو لازم داره...اصلا بدون هم نمیتونین..من خودمو جات میذارم نمیتونم..اصلااااا...
حتی اگه زن و شوهر به هم وابسته هم نباشن اما هیچوقت نباید همدیگه رو تنها بزارن...این نظر منه
دقیقا
من فکر دوریشم دو شبه گریه ام بند نمیاد
پس دیگه ذهن خودتو درگیر نکن...همینی که میگیم رو انجام بده...با شور شوق تجربه ی مکان جدید برو و حالشو ببر
هی میگه تو با این وضعیتت موقع اسباب کشی کردنت نیس
عزیزم چرا خودت رو اذیت میکنی..برا بچه ات هم خوب نیست گناه داره
توکل کن به خدا و همراه شوهرت بیاین اینجا ان شاءالله که خیر و برکت میاد تو زندگیتون...مطمئن باش خدا کمکت میکنه زیاد سخت نباشه برات
ای بابا بخدا منم توی بارداری انقد کار سنگین میکردم..حالا کسی انتظار نداره تو یخچال جابجا کنی..ی تمیز کاری ساده
اره الهی بمیرم واسه بچم ولی دست خودم نیس همینطور اشکم میاد از طرفی خودمم میدونم همه حرفایی که شما زدینو قبول دارموکار درست از نظر خودمم همینه اما دلمم نمیخاد مامانمو ناراحت کنم یا دلشو بشکونم مخصوصا که الان خودمم دارم مادر میشم میگم یوقت باعث اذیتش نشمو دلشو نشکنم یوقت اه نکشه
کی گفته؟من ماه آخر اسباب کشی کردم وقتی آدم بخواد کاری بکنه میکنه از الان کم کم جمع کن
اگه الان خونوادت و بچه و راحتی و اینارو به شوهرت ترجیح بدی بعدا انتظار نداشته باش براش اولویت باشی
با اومدم بچه زن و شوهر یکم ناخودآگاه از هم فاصله میگیرن دیگه با این شرایط که تو میگی که دوتا غریبه میشین عزیزم
مگه تموم سختیای بچه مال تو تنهاست؟شوهرتم داره بابا میشه اگه بری مسئولیت پذیریشیو از دست میده
خونواده منم شهرستانن هر چی اصرار کردن برای زایمانم برم اونجا نرفتم دیگه بعد ازدواج هیچکس شوهر آدم نمیشه
دقیقا همینه کاملا درسته قبول دارم
مادر چجور آه میکشه..مگه جنایت انجام میدی...زندگی خودته...بگو ضمن تشکر از مهربونیات مادر من...منو شوهرم تصمیم گرفتیم باهم بریم
عزیزم با شوهرت برو ، تنهاش نذار
یه مادر هیچ وقت واسه همچین چیزی ساده ایی آه نمی‌کشه
حالا یه کارگر هم بگیرید
بنظرمنم برو
درست نیست اصلا شوهرتوتنها بزاری اونم تو این اوضاع
اگه باردار نبودم سر یه روز همه چیزامو جمع و جور میکردم اصلا وقت تلف نمیکردم ولی فعلا چون نمیتونم زیاد کار کنم نمیخام سربار بقیه بشم
حالا اگه بخام برمم خدایش میا. کمکم همه کاریم واسه میکنه ولی وقتی نه میاره اول کارو میگه صلاح نیستو تو حرف بزرگترت گوش نمیدیا اینا ادم دلش بد میشه
دلم میخواست بهم میگفت مامان نگران نباش با هم همه کاری میکنیم و سخت نگیرو کاری که نداره ولی برعکس همه چیو سخت میگیره به خودشم گفتم
میگه اصلا بزار اول شوهرت بره اونجا بیبینه خوشش میاد و موندگار میشین بعد تو برو اسباب ببر میگم مادر من مگه دسته خودشه حکم انتقالش اومده دیگه نمیتونه بگه نمیخام منتقل بشم که
اصلا خودمم میگم اگه تایم بارداریم شوهرم پیشم نباشه دوماهم بمونم پیشه تو تا بچه جون بگیره خب پس اون چی میفهمه از بچه دار شدن باید این دوران کنارم باشه هرجوری که هست اونکه الان دست خودش نیستو باید منتقل بشه واسه دلش که نمیخاد بره اونجا پس من باید برم پیشش
شوهرمم که میگه مگه میشه من تنها خونه بگیرم و خودشم دلش نمیخاد منو تو این دوران تنها بذاره و میدونه افسرده میشم دلش میخاد همه کاری برام بکنه میگه غصه نخور یه جوری برنامه ریزی میکنیم که کنار هم باشیم اما امان از مامانم بسکه سخت میگیره الکی میگم مامان من باردارم یکم ملاحظه امو کن نباید استرس بگیرم ...میگم افسرده میشم اگه ۶ ماه دور باشم از شوهرم ولی خب اصلا درکم نمیکنه
ولی بچه ها من کلا زیاد اهل حرف زدن نیستمو همه چیو تو خودم حل میکنمو تصمیم میگیرم اما امشب واقعا ناراحت بودمو سردر گم حرفاتون خیلی کمکم کرد ممنون که وقت گذاشتین دلم یکم اروم گرفت که تصمیم اشتباه نیست
عزیزم من جات بودم میرفتم با شوهرم دوماه اخرو میومدم پیش مامانم
عزیزم این که ناراحتی نداره شما با شوهرت برو ولی وسایل کم وضروری را ببر بعد هر دفعه که اومدی یکمی از وسایل خونونه را ببر هم چیدنش راحته هم بهت فشار نمیاد
دقیقا برنامه خودمم همین بود. واقعا ...مامانم واسم سختش کرد
میرم حتما انشالا دعا کنید شوهرم اونجا یه خونه خوب پیدا کنه منم هرجور هست میرم انشالا خدا کمکم میکنه
خودم همه چیو اسون میگیرمو میگم میگذره درست میشه ولی مامانم سخت میکنه با هزار دلیل منم دلم نمیخاد با دلخوری برم بگه برا حرف من ارزش قاعل نشدی وگرنه خودم هزار بار میدونم درسترین و تنها تصمیم اینکه باید با شوهرم برم
یه جوری میگه ببینین اصلا میتونین اونجا زندگی کنین انگار دست خودمونه
ای بابا
بنظرمن اسباب کشی کن برو خونه خودت نزدیک زایمانت که شد بیا زایمان کن بعد از ۱۰ روز هم باهواپیما برگرد . از من به تو نصیحت شوهرتو تنها نزار اونم دوماه
والا خودمم همینو میخام تنها بودن اون هیچ خودم دلم میترکه تو این دوران چطور کنارم نباشه
به نظر من کارگر بگیر برا اسباب کشی . کنار شوهرت باشی اعصابت آرومه و دل مشغولی و فکرو خیال نداری
الان که هوا سرده
چرا بمونی اصفهان یا شهرکرد یخ بزنی
برو اهواز هوا خیلی بهتره ، نزدیک زایمانت برگرد پیش مامانت
من که باشم باشوهرم میرم.بعدم برو اونجا شاید یه دکتر بهتر و یه موقعیت بهتر واست بود بچها هستن تو اوما از اون شهر راهنماییت میکنن واسه زایمان مامانت بیاد پیشت.من ک زایمان کردم هیچ کس هیچی جای مهرو محبت همسرو نمیگیره اوندچند روز اول مخصوصا.بعدم مگه ادم چنتا بچه میخواد بیاره که این لحظها رو با همسرش نگذرونه
وای دقیقا ....تا الان دوران بارداریم هیچ چیز نتونسته ارامشمو بهم بزنه و اشکم در اره بجز همین فکر که این دورانو بدون اون بگذرونم اصلا بچه ها باورتون نمیشه چون همین الانم ما شهرکردیم مامان اصفهان میام چن روز واسه دکترو ازمایشام میمونم خونه مامانم وقتی شوهرم زنگ میزنه پشت تلفن حرف معمولی میزنه من اشکم در میاد
بین ماه اول تا سوم بارداریم استراحت مطلق بودم مجبور شدم بمونم خونه مامانم بعدش شوهرم هر هفته میومد پنجشنبه جمعه پیشم وقتی میدیدمش یعنی هق هق میکردم ،تازه یعنی هر هفته هم میومد حالا مامانم میگه شیش ماه بمون اونوقت اونکه نمیتونه از اهواز تا اصفهان هر هفته بیاد سربزنه خیلی خیلی زود بیاد یک ماه یکبار تازه اگه شرایط کارش اجازه بده چون تازه میره اونجا و کارش و مسعولیتش خیلی بیشتر میشه مسلما
رفتن ازیه جهاتی منطقی ولی غربت سخته مخصوصاتوشرایط بارداری،
عزیزم من این ماه اثاث کشی کردم یعنی ماه اخر بارداری. از ماه هفتم خودم تنها کم کم وسایلمو جمع کردم. وسایلی که میدونی تا اثاث کشی لازمشون نداری جمع کن. من از آشپزخونه شروع کردم. وسایل برقی. چینی. بلور. کم کم جمع کردم. با اینکه خواهر و برادر دارم و صد بار گفتن کمکت کنیم ولی من گفتم خودم جمع میکنم. همه رو بسته بندی کن. رو بسته ها هم بنویس چیا داخلش و مربوط به کجاست که موقع چیدن اذیت نشین.
ب نظرم ب مامانت بگو صلاح نیست شوهرم بدون زن این همه مدت تنها باشه میترسم و اینا تا درکت کنه و ب خودش بیاد
ملت کارگر میگیرن ، شوهر من هر روز با این همه کارگر سر و کار داره
اون وقت تو چهار روز برای جا به جایی وسایلت میترسی کارگر بگیری!!!!
خرجش یه ماسکه اینقدر ترسو نباش زندگیت به فنا میره سر این ترس بیخود
با شوهرت برو اهواز ، بدترین اشتباه یک زن اینه که شوهرشو تنها بفرسته جای دیگه ، عوارض داره از دلتنگی خودت مرفته تا خدایی ناکرده لغزش طرف مقابل
محکم باش با شوهرت برو
دکترت هم اهواز انتخاب کنی عالی میشه این همه دکتر خوب توو اهواز ،مگه فقط اصفهان دکتر داره!!!!
یه معرفی نامه از دکترت اصفهان بگیر برای اهواز
موقع زایمانت هم مامانت بیاد خونت یکی دو هفته بمونه
خیلی راحت میتونی این مشکلو حل کنی به حا نشستن و گریه کردن و فاصله انداختن بین خودت و شوهرت و عواقب های بعدش
از الان تحقیق کن بهترین دکتر زایمان اهواز کیه
تلفنی با منشیش صحبت کن بگو معرفی نامه دارم از دکتر فلانی اصفهان ....
خلاصه برنامه ریزیتو بکن
سلام
خیلی خوبه که میخوای هوای دوطرف رو داشته باشی و دل کسی ازت نرنجه
این نشون میده چقدر بامحبتی و درآینده مادر معرکه ای میشی

تاکید مادرتون به موندن به خاطر اینکه فکر می‌کنند تو شهر غریب دست تنها اگه دردت بگیری چی کار میخوای بکنی؟؟ برا بزرگ کردن بچه چه میخوای بکنی؟؟
مادرها بیشتر غصه این چیزا رو می‌خورند و نگران تنهایی، دوری و خطرات احتمالی هستند. مخصوصا که میگید ساعت کاری همسرتون زیاده و وقت زیادی خونه نیستند، خب این بیشتر مادر رو دلواپس میکنه

و از طرفی شما باید به خانواده نشون بدید که با تمام احترام و ارزشی که براشون قائل هستید و از دوریشون دلتنگ میشید، ولی اولویت زندگیتون خانواده خودتونه، یعنی شما، همسرتون و کوچولوتون
و این مرد کسی هست که خانواده خودشون معتقد بودند که هوای شما رو داره برای همین گذاشتند باهاش ازدواج کنید، پس الانم باید یادآوری بشه بهشون که هنوزم میتونه و بهش اعتماد کنند

اگر مایل بودند چندروز اول برای جابجایی باهاتون بیان اهواز، اگر شرایط خانوادگی خودشون اجازه میده به مادر که اینکارو بکنن

تا اینجوری خیالشون از جاگیرشدن شماهم راحت بشه

شما تصمیم داری با همسرت بری که این خیلی خوبه، پس از الان آروم آروم وسایلی که لازمت ن نمیشه رو بسته بندی کنید، به خودتونم فشار نیازی، وقتی همسرتون هم میان وسایل بزرگتر که لازم نیست رو جمع کنید و با مشخص کردن محتویات هر جعبه، و شماره زدنشون یک لیست برای خودتون تهیه کنید تا به قول دوستمون موقع بازکردن بدونید هرچی باید کجا باشه و کمتر اذیت بشید


قبلش هم حتما همسرتون برن و خونه رو ببینن و اگه میتونید برای مادرتون هم فیلم و عکس ازش بگیرید تا خیالشون راحت باشه از خونه جدیدتون و حتی دسترسی پذیریش به امکانات رو هم بررسی کنید

کم کم کاراتون رو بکنید و با مادر هم باشید، اینجوری میتونید متوجهشون کنید که کار درست و منطقی کدومه
قطعا مادرتون خیالشون از بابت جا و دکتر و امکانات و آرامش شما راحت باشه، بهتر با مساله کنار میان

انشالله هرچی خیر و صلاحت نه پیش بیاد
من دقیقا شرایطم عین شما بود ت. هفته 23 اسباب کشی کردم از کرمان رفتم بندر تا هفته 32 بندر بودم اونجا چکاب میشدم ماه آخر اومدم کرمان هیچکس تو اسباب کشی جز مامانم کمکم نبود الانم خیلی راضیم
بچه ها خیلی ممنون وقت گذاشتین اره همین کارو میکنم انشالا دیگه دست بکار میشم کم کم بهترین کار همینه

سوالات مشابه