خانومای عزیزمیاین یه لحظه

منم دقیقا شرایط تورو دارم😁😁

احتمالا بعد بدنیا اومدنش همین روال باشهول

ولی فک نمیکنم عزیزم.بالاخره بچه ادم مادرخودشو بهتر میشناسه و مهرش بیشتره ب سمت مادرش

منم ازبارداری بامادرم بودم

این حرفا چیه
بچه بوی مادرش و میشناسه

من پسر عموم از وقتی نی نی بود نصف کاراشو مادرش نصفشو خواهرش انجام میداد تو یه خونه هم زندگی میکردن ولی تا هفت سالگیش فکر میکرد خواهرش مادرشه هر چی ام بهش میگفتن مادرت نیست خواهرته باور نمیکرد

بعدچیشدباورکردچجوری

هیچی دیگه کم کم که بزرگتر شد دیگه متوجه شد خواهرشه نه مادرش

الان دیگه یه مرد گنده شده نامزد داره هم سن منم هست😀😀😀

ما یکی از فامیلامون بچه دار نمیشدن از خواهرش یه نوزاد گرفتن بزرگ کردن حالا اون به خاله اش میگه مامان به مامانش میگه خاله

چه جالب

عزیزم من خواهر زادم ۴ سالشه . خودشم شیر خشک‌میخورد از اول تا ۳.۵ سالگیش خونه ی مامانم بود ‌بزور میرفت خونشون یا بغل مامانش .... الان دیگه ۱۰ ثانیه هم از مامانش جدا نمیشه . کلا باهاشه .

نه عزیزم اینطوری نیست حتی اگه اصلا هم نباشی تورو یادش نمیبره

منم دختر خالم وضعیتش مثل شماس میدونه مامانش کدومه مامان‌بزرگش کدوم میگی کدومو بیشتر دوست داری مامان‌بزرگش میگ 🤣

واقعاپس امیدوارشدم😂☺️

😅
کاش من یکی بود بچه امو واسم میگرفت بهشم میگفت مامان خیلی خسته ام😂😂اصلا نمیتونم خوب استراحت کنم

ببخشید عزیزم مگه چند سالته

خخ بچه خواهر منم از بس پیش اون یکی ابجیم بوده بهش میگه مامان اینقدر بهش وابسط شوده

بچه ی خواهر منم انقدر من ازش مراقبت میکردم و دوسش داشتم، بهم میگفت مامان.
خواهرم حرص میخورد. هی میگفت ،نه ، بهش بگو خاله. خاله جون. باز بچه میگفت مامان . 😁 ولی خب ۴ سالش اینا که شد متوجه شد و دیگه به خواهرم میگفت مامان.

بچه ی اون یکی خواهرمم پارسال که زیاد می دیدمش بهم میگفت مامان. حتی یه چیزیش میشد، گریه میکرد می اومد بغله من و مادر خودشو میزد که نیاد جلو . مثلا یه اتفاقی افتاده بود و من و خواهرم گریه میکردیم، اونوقت بچه ی خواهرم می اومد بغلم ،منو ناز میکرد و غصه دار شده بود که گریه نکنم ولی اصلا محله خواهرم( مادرش) نمیزاشت.
ولی حالا که یکم کمتر رفت و آمد داریم دیگه متوجه شده.
خلاصه نگران این چیزا نباش. هر چی باشه مقطعی هست.
کلی کیف کن که کمک داری‌ 🙂

سلام
این خیلی خوبه که مامان پیشتون هستند و کمک شما میکنند
و شما با خیال راحتتری میتونید به کارای کوچولوتون و خونواده برسید
ولی سعی کنید همیشه، تو کارا همونطور که مادر بهتون کمک میکنن شماهم یاد بگیرید و بخواید بزارن شماهم این کارا رو با نظارت ایشون بکنید

مثلا پوشکش رو با نظارت ایشون خودتون عوض کنید، یا حمام کردنش رو دوتایی ببرید ولی شما کارا رو بکنید مامانتو حمایت کنند

اینجوری هم ازشون تشکر کردید و نشون دادید که قدرزحمتی که میکشن رو میدونید
هم خودتون رو مستقل تر میکنید تا برای بعدهم راحت‌تر باشید.

بعضی مواقع هم میتونید بجای مادر از همسرتون کمک بگیرید. بازم اوایل با نظارت مادر تا مسلط بشید.

اینجوری بهتره

و بعله ممکنه باعث بشه نسبت به مادرتون خم حس بسیارخوبی داشته باشه و باهاشون خیلی راحت باشه

ولی اگه هنوز که کوچیکه، تلاش کنید کارای بیشتری رو از مادرتون یاد بگیرید برای نی نی انجام بدید،
بچه با خودتون بیشتر اُخت میشه و از طرفی وابسته شماهم نمیشه چون مادرتون رو هم. باهاش راحته.

مامانا کلا دوست دارن همه جوره کمک کنند این خیلی خوبه، ولی نباید بزارید هم خودشون رو خسته کنند در زمانی که باید از شیرینی نوه ها لذت ببرید و هم این فکر براشون ایجاد بشه که اگه تنهاتون بزارند نمیتونید به بچه رسیدگی کامل بکنید

بزارید بچه با روش شما و باباش بزرگ بشه و از تجربیات و نظرات مادر استفاده حداکثری ببرید.

اینجوری لذت بچه داری رو هم خواهید داشت


من خواهرم، بچه اولش رو مامانم براش بزرگ کردند
سر ومی سکته کرده بودند نمی‌توانستند، کلا خواهرم نمی‌دونست چجوری خیلی از کارهارو انجام بده، چون بعضی کارهارو همیشه مامانم براش انجام میدادند
فرسودگی سر بارداری دومش خیلی بیشتر از اولیش بود

انشالله شما راحت‌تر بتونید این حس رو از خودتون دور کنید