Ooma
پرسش (1398/10/20):

نحوه برخورد با استرس زایمان

سلام مامانای گل. من خیلی از الان استرس زایمان دارم و تپش قلب میگیرم وقتی بهش فکر میکنم و ناخوداگاه میاد تو ذهنم و میخوام سزارین اختیاری انجام بدم و باز میترسم و با خودم میگم چطوری برم شکممو پاره کنن و از این چیزا. شما چطوری با استرستون مقابله کردین؟و اینکه اگه تجربه سزارین دارید میشه بگید شرایط چطور بود و چطور استرستونو مهار کردین؟

منم والا استرس دارم
بخاطر استرس فشار بالا شدم
بهش فکر نکن از الان خیلی زوده
به خدا بگو راحت ترین راه رو برات پیش رو بذاره من دارم همش اینو میگم و خودمو قانع میکنم و واسه هردو روش خودمو اماده میکنم
منم همینجوریم هنوزم تکلیفم مشخص نشده نوع زایمانم بلاتکلیفم تاهفتهایه اخر
ولی هرجورشده استرس کنترل میکنم ذکربگوچون ازالان فشارخون بالامیگیری ازاسترس براخودت بچه بده
وای اصلا هر کاری میکنم ذهنم نره سمتش نمیشه
با اینکه اطرافیانم هر کی سزارین کرده میگه سخت نیست باور نمیکنم و باز استرس دارم
اصلا به فکر دردش نیستم و حس میکنم شرایط روحی سختی داره زمان زایمان
ان شاءالله که همه مامانا به سلامت بچشونو دنیا بیارن
نه بابا انقد ذوق داری وقتی میخواد دنیا بیاد
من ۴ تا خواهرام سزارین کردن خیلی خوب بودن واسه همین از سزارین نمیترسم
ولی از طبیعی یکم‌میترسم البته از دردش اینا نمیترسم. از اینکه نتونم زود بزنم یا دهانه رحمم باز نشه. ولی بازم خودمو اماده میکنم واسه هرچی پیش اومد
ایشالا هر چی خیره همون بشه
فقط استرس کم کن فشارت نره بالاخدایی نکرده
هنوزهفته۲۴
خودتوسرگرم کن
تنهانمون خونه
برعکس شغل شوهرم 24ساعته هست.مثلا یه روز کامل خونس یه روز نیست
منم استرس دارم که فشاررم بالا میره بیخیال باش خدا بهترین هارو واسمون رقم میزنه
منم استرس دارم ازهردوش میترسم
من سزارین اختیاری شدم. انقدر بهت بگم که به نظرم چیزی به اسم زایمان راحت وجود نداره
چه طبیعی و چه سزارین سخته، اونایی که میگن سخت نیست چون گذشته و سختیش مدتش کوتاه بوده یادشون رفته
از زایمان طبیعی اطلاعی ندارم ولی چون خودم هنوز تازه سزارین کردم بهت بگم که سختیای سزارین حتی از نوع خووبش هم کم نیست.
نمیگم خیلی اذیت شدم و الان داغونم ولی به این فکر نباشی که همه ی سختیش فقط یه ساعت و یه روزه
من تا الان واسه دراز کشیدن و بلند شدن احتیاج به کمک داشتم

بی حس بودین یا بی هوش؟
من ترسم از زمان جراحی هست
من فردا سزارین میشم
من بی حس بودم و از دکترمم راضی ام ولی وقتی وارد اتاق عمل شدم از شدت استرس گریه ام گرفت! ولی خب نفس عمیق میکشیدم استرس رو کنترل کنم، بعدشم که لرز شدید گرفتم ، ساعت ۱۲:۱۰ بچه به دنیا اومد، ساعت ۱ من تو اتاقم بودم، ده دقیقه بعد هم بچه رو آوردن
انقدر لرز و ضعف (۱۲ ساعت قبلش ناشتا بودم)داشتم که حتی حال دیدن بچه رو هم نداشتم، تا ساعت ۹ شب هم‌حتی آب اجازه نداشتم بخورم
کم کم حس بر میگشت درد هم احساس میکردم تو محل بخیه، که مامانم برام شیاف گذاشت
همین شیاف گذاشتن خودش یه دردسریه، وسط اونهمه خونریزی، مامانم منو میچرخوند، خواهر شوهرم شیاف رو میزاشت، منم که انگار یه تیکه سنگ
پاهام که حسش برگشت گفتم میخوام بیام پایین و راه برم که دیگه هرچی درده تموم شه 😂 با کمکم مادر و خواهر شوهرم از تخت اومدم پایین که واقعا سخت بود، ولی تا آخر شب همینجور رفتم و اومدم و کم کم بهتر شدم، من واسه درد جای بخیه هر دو ساعت شیاف میزاشتم
چسبی که روی بخیه گذاشته بودن ضد آب نبود و پوست من چون نازک شده بود یکم بهش حساسیت داد که تا چند روز جای چسب رو پوستم میسوخت.
هنوزم روزی حداقل یه شیاف رو میزارم و قرص مسکن استفاده میکنم

ایشالا به سلامت نینیتو بغل بگیری
مرسییی عزیزم از توضیحاتت

سوالات مشابه