عررررر انگار همین دیروز بود آسنارو زاییدم چ زود گذشت🥺🥺

سلام سلاممممم دوستای اوماییمممم
من اومدم با شرح زایمانم
خب اینو بگم که من خودم بچه خواستم پس نگین بچت کوچیک بود ناخواسته بود یا نه😬😬😬
خب خب اولای هفته ی ۳۴رفتم دکتر دکترم گفت چون مشکلی نداری بمووون واسه هفته ۳۷ که میشد ۲۰ ام شهریور
اولای ۳۷ بودم که شب موقع خواب رفتم دبلیو😅اومدم بخوابم حس کردم یه دردی تو لگن و شکمم درحال پیچیدنه زیاد توجه نکردم و خوابیدم
حس میکردم یکی از قلا سفت تر شده یعنی یک سمت شکمم
فکر کردم شاید سردی کردم یکم پتو پیچیدم ب خودم خوابیدم
تا صبح دوبار برای دبلیو بیدار شدم ولی دردم همون قدر بود
صبح ساعت ۹بود دیگه از درد بیدار شدم خیلی شدید نبود ولی بازم غیر عادی بود یکم گذشت دیدم داره هی شدید و شدید تر میشه زنگ زدم ب دکترم اونم گفت چون دوقلو داری بیا برای زایمان و ریسک نکن چون هفتمم خوب بود
دیگه زنگ زدم مامانم اومد خونمون خواهرم پیش دخترم موند و من و شوهرم و مامانم راهی شدیم همون موقع ب فائزه که معرف حضور هست پیام دادم و گفتم دارم میرم برای زایمان
اولش ترس داشتم ولی وقتی رسیدم و یاد این افتادم قراره پسرامو بغل کنم دیگه هیچی برام مهم نبود با شوق رفتیم برای پذیرش و بستری و دکترمم معاینه کرد و ان اس تی گرفتن که نشون داد درد و انقباض دارم
دیگه نزدیکای ساعت ۱۲ رفتم تو اتاق عمل موقع زدن آمپول بیحسی مثل عمل اولم چیزی نفهمیدم بعد پاهام گرم شد و دراز کشیدم بعد چند دقیقه اول آقا آرسین با وزن ۲۳۰۰ و بعد آقا یاسین با وزن ۲۲۰۰ ب دنیا اومدن و قشنگترین لحظه زندگیمو ساختن🥺برای همه منتظرا دعا کردم ب خصوص اوماییا خداروشکر نینیا ب دستگاه نیاز پیدا نکردن ولی یکم زردی دارن🥺همییییین دیگه مرسی که خوندید دوستون دارم❤️❤️❤️😘😘😘